مورچه ها دشمن پشت سر شما هستند 5 بخوانید. کنستانتین موراویوف - دشمن پشت سر شما (کتاب صوتی). متن کتاب است

کنستانتین موراویف

دشمن پشت سر شماست

مرز. مرز قلمروهای آزاد امپراتوری آتارانی. ایستگاه Rekura-4

دفتر رئیس سرویس امنیتی در ایستگاه Rekura-4

سکوت و گرگ و میش در یک اداره معمولی دولتی که صاحبش حاضر شد هم برگزارکننده و هم ضامن امنیت این جلسه شود. بالاخره او هم آن ها و هم دیگران را می شناخت. علاوه بر این، دلیل اصلی انتخاب این مکان خاص و این شخص خاص، اعتماد کامل هر دو به او بود. به همین دلیل برخی درخواست کردند که این جلسه در اینجا برگزار شود و برخی دیگر به آن آمدند.

اگرچه در آنجا، البته، دام ها و تفاوت های ظریف وجود داشت. اولی، کسانی که نماینده برخی از مشاغل سایه ایستگاه بودند، اما نه تجارت برده و مواد مخدر - صاحب دفتر هرگز با چنین افرادی تماس نمی گرفت - ملاقات ضروری بود، آنها بودند که آن را درخواست کردند. و دومی که می‌توانست کل ایستگاه را پاکسازی کند تا حتی یک روح زنده روی آن باقی نماند، همانطور که کاملاً مشخص بود می‌توانست از خود مراقبت کند و تا آنجا که به این جلسه نیاز داشتند. اما همین دومی‌ها، به دلایلی از خودشان، همچنان با آن موافقت کردند و اکنون نیز در اینجا حضور داشتند.

و با شنیدن مذاکرات طرفین، صاحب دفتر کاملاً متوجه شد که چرا این کار را کردند.

و اینطور شد که حالا چند نفر روی صندلی دور میز نشسته بودند. سه مرد و دو زن.

دو نفر از مردان تناسب اندام داشتند و به وضوح نوعی بلبرینگ نظامی، هسته فولادی و استحکام در آنها نمایان بود، در حالی که نفر آخر بیشتر شبیه یک استاد قدیمی بود. زن ها بسیار زیبا بودند، فقط یکی از آنها، اگرچه از نظر ظاهری چندان به چشم نمی آمد، کمی پیرتر به نظر می رسید. علاوه بر این، نوعی هاله قدرت و قدرت به وضوح در اطراف او احساس می شد. این را نمی توان در مورد جوان تر گفت، اما این فقط فعلا است.

علاوه بر این، چیزی که بسیار چشمگیر بود، شباهت بیرونی زیاد آنها بود. و این دقیقاً همان چیزی است که این ایده را برانگیخت که دختر کوچکتر در نهایت بسیار شبیه به دیگری خواهد بود و این نه تنها به ظاهر و شخصیت او مربوط می شود. حداقل صاحب دفتر این را به خوبی فهمیده بود.

و امروز این پنج نفر به عمد ملاقات کردند. آنها بحث های زیادی داشتند. یا بهتر بگوییم، حتی اینطور نیست: برخی از آنها چیزی برای ارائه دارند، در حالی که برخی دیگر، ظاهرا، مایل به پذیرش آن هستند.

اما آنچه عجیب است شرطی است که خانم های حاضر در اینجا برای شراکت پیشنهادی خود خواسته اند انجام دهند. شرط اصلی آنها برای تصمیم گیری درست، پاسخ به یک سوال ساده است. و بالاخره به صدا در آمد.

- از دیما برایمان بگویید؟ - خانمی جوان و بسیار زیبا به آرامی پرسید و رو به پیرمردی با ظاهری نافذ و بیش از حد باهوش کرد. اما پروفسور قدیمی همیشه چنین پستی را اشغال نمی کرد؛ قبلاً او برای بسیاری در کشورهای مشترک المنافع به دلیل کمی متفاوت شناخته شده بود. به هر حال، این مرد سالخورده زمانی، خیلی وقت پیش، دریاسالار ناوگان نهم کشورهای مشترک المنافع بود و اکنون فقط یکی از روسای بخش تحقیقات ایستگاه Rekura-4 بود.

اما این فقط محیط بیرونی است. دریاسالار سابق آروش تسناپی نفوذ و قدرت خود را از دست نداد. و حالا این پروفسور یا دریاسالار تسناپی که مدتها به او می گفتند، با دقت به دختری که این سوال را از او پرسیده بود نگاه کرد که نامش نلیا دختر خانم سارا بود که در آنجا حضور داشت.

او متفکرانه گفت: "در مورد دیما به من بگو."

او در پاسخ با ترس سری تکان داد.

خود آروش تسناپی به گرگور، زیردستان سابق خود که در حال حاضر ریاست بخش آنها را بر عهده داشت، پشت پنجره نگاه کرد. فقط خنده‌ای کوتاه کرد و شانه‌هایش را بالا انداخت، انگار که می‌گفت: «خودت تصمیم بگیر.»

دوباره تکرار کرد: «بگو...» و مدتی ساکت شد. جنگجوی پیر در سختی های زیادی قرار داشت. او نمی دانست که دختر می تواند به این سوال به ظاهر ساده چه پاسخی بدهد.

مرد جوانی که از او خواست حداقل چیزی را در مورد او بگوید بسیار غیرعادی بود. اما حالا با نگاه کردن به چشمان درشت آبی دختر یکی از قدرتمندترین زنان این ایستگاه، و شاید در کل بخش، که با توجه و توقع واقعی به او نگاه می کرد، نفس عمیقی کشید و کاملاً پاسخ داد. صادقانه:

- می دانی، نمی توانم چیز زیادی در مورد او به تو بگویم. از این گذشته، من خودم عملاً چیزی در مورد او نمی دانم. علاوه بر این، همه چیز با او آنقدر ساده نیست که در نگاه اول و حتی در نگاه دوم به نظر می رسد.

مادرش به جای دختر پاسخ داد: «بله، ما این را فهمیدیم، وگرنه شما اینقدر تلاش نمی‌کردید که اطلاعات مربوط به این مرد جوان را پنهان کنید.»

پیرمرد پوزخندی زد و رو به سارا پرسید:

– الان از شاخص فکری ایشان صحبت می کنید؟ - و به یک کارت پلاستیکی اشاره کرد که آرام روی میز دراز کشیده بود که از آن چهره معمولی و نه چندان برجسته یک مرد معمولی با موهای قرمز آتشین به آنها نگاه می کرد.

او در جواب سرش را تکان داد: «بله، این اولین چیزی است که توجه ما را جلب کرد.» تفاوت آشکاری بین پارامترها و مهارت های رسمی اعلام شده او و توانایی های او وجود دارد.

دریاسالار سابق سری تکان داد.

- چی؟ - زن با تعجب به او نگاه کرد. - اما این نمی تواند باشد؟ – و نگاهش را به نلیا چرخاند. در حالی که او با عبارت دیگری از استاد گیج شده بود.

- حداکثر مقدار و دقت نسبی؟ او به آرامی گفت و به تسناپی نگاه کرد. - چی میگی تو؟

ما ضبطی داریم از نحوه فعال کردن هوش مصنوعی شخصی که در آن حداقل پارامتر هوش دویست و چهل و پنج واحد مورد نیاز است. اینجا... - و آن را روی میز گذاشت، زن یک دیسک اطلاعات کوچک را به سمت دریاسالار هل داد. "این همان ضبطی است که من در مورد آن صحبت می کنم."

پروفسور آروش حتی به شواهد ارائه شده واکنش چندانی نشان نداد و به نظر می رسد حتی به دیسک انتقال داده شده توجهی نکرد. درست است، سپس ادامه داد:

"من به او نیازی ندارم..." سارا می خواست عصبانی شود، اما او فقط پوزخندی زد و گفت: "من خودم به خوبی دیدم که او چگونه با هوش مصنوعی کار می کند."

هر دو خانم با تعجب به او نگاه کردند.

- اما چگونه می توان گفت که این داده ها صحیح هستند؟ - سارا به یک کپی از همان کارت شناسایی دیم اشاره کرد.

آرش شانه هایش را بالا انداخت و به دنبال دلیلی منحصراً به دختر بود، «حداکثر و نسبی»، و سپس توضیح داد: «این فقط یکی از عجیب و غریب اوست.» همین چند ساعت پیش به دلیل شرایط خاصی دوباره تحت آزمایش قرار گرفت. و این بار شاخص فکری او حتی دو واحد کمتر از آنچه در اینجا ذکر شده بود بود.

- اما این چگونه امکان پذیر است؟ - سارا مات و مبهوت پرسید.

- آیا او رو به وخامت است؟ - دخترش فرض خود را بیان کرد.

دریاسالار سرش را تکان داد: «نه، او هر کاری می‌خواهد انجام می‌دهد، اما تحقیر نمی‌شود.» همانطور که قبلاً گفتم، همه چیز با او چندان ساده نیست. پس از آن مدت طولانی فکر کرد و بعد تصمیم گرفت:

"این پسر جوان منحصر به فرد است" و دریاسالار سابق و اکنون رئیس بخش علمی دپارتمان، انگشت خود را روی کارتی که در مقابل او قرار داشت زد. - هر آنچه در اینجا نوشته شده است حقیقت مطلق است. با یک استثنای کوچک ...

پس از آن پروفسور تسناپی دوباره ابتدا به سارا و سپس به نلیا نگاه کرد.

«اینها نتایج یک آزمایش است» و با توجه به اینکه خانم می‌خواهد چیزی بگوید، دستش را بلند کرد و او را متوقف کرد و ادامه داد: «اینها نتایج یک آزمایش است که همیشه با هر آزمایش مکرر تغییر می‌کند. ” هوشش... - آرش تعداد مورد نیاز را هایلایت کرد. – ... تجهیزات ما نمی توانند به دقت اندازه گیری کنند. و این به دلیل این واقعیت است که با هر چرخه آزمایش جدید مقدار آن تغییر می کند. و این مقدار در یک محدوده کوچک تغییر می کند. بدون هیچ الگوی ظاهری در محدوده چهار تا سی و دو واحد می پرد. این ویژگی منحصر به فرد آن است که به شما گفتم.

13 جولای 2017

دشمن پشت سر شماست کنستانتین موراویف

(هنوز رتبه بندی نشده است)

عنوان: دشمن پشت سرت

درباره کتاب "دشمن پشت سر شما" اثر کنستانتین موراویف

دیم دیگر همان کسی نیست که به تازگی به ایستگاه فضایی Rekura-4 رسیده است. برای اینکه سعی کند از شرکت تازه تأسیس آنها و رئیس کمتر شناخته شده آن در برابر حملات خارجی محافظت کند، او باید دوباره به یک آدم زباله معمولی و غیرقابل توجه برای همه تبدیل شود. درست است، اکنون دیم می داند که در جایی، پشت سر او، یک دشمن قوی و خطرناک پنهان شده است که قبلاً دو بار با او ملاقات کرده است. دشمنی که همیشه می تواند با یک ضربه ناگهانی و مهلک ضربه بزند.

و دیم برای ملاقات با او آماده است. آیا او در چنین شرایطی می تواند در سایه بماند یا باید دوباره سرنوشت را در دست بگیرد؟

در وب سایت ما درباره کتاب های lifeinbooks.net می توانید به صورت رایگان و بدون ثبت نام دانلود کنید یا کتاب "دشمن پشت سر شما" اثر کنستانتین موراویوف را با فرمت های epub، fb2، txt، rtf، pdf برای iPad، iPhone، Android و Kindle به صورت آنلاین بخوانید. این کتاب لحظات دلپذیر زیادی را برای شما به ارمغان می آورد و لذت واقعی از خواندن را برای شما به ارمغان می آورد. شما می توانید نسخه کامل را از شریک ما خریداری کنید. همچنین، در اینجا آخرین اخبار دنیای ادبی را می یابید، بیوگرافی نویسندگان مورد علاقه خود را یاد می گیرید. برای نویسندگان مبتدی، بخش جداگانه ای با نکات و ترفندهای مفید، مقالات جالب وجود دارد که به لطف آن می توانید دست خود را در صنایع دستی ادبی امتحان کنید.


کنستانتین موراویف

دشمن پشت سر شماست

*مرز. مرز امپراتوری آراتان و مناطق آزاد.

*دفتر رئیس سازمان حفاظت در ایستگاه رکورا-4.

سکوت و گرگ و میش در یک اداره معمولی دولتی که صاحبش حاضر شد هم برگزارکننده و هم ضامن امنیت این جلسه شود.

بالاخره او هم آن ها و هم دیگران را می شناخت.

علاوه بر این، دلیل اصلی انتخاب این مکان خاص و این شخص خاص، اعتماد کامل هر دو به او بود.

به همین دلیل برخی درخواست کردند که این جلسه در اینجا برگزار شود و برخی دیگر به آن آمدند.

اگرچه در آنجا، البته، دام ها و تفاوت های ظریف وجود داشت.

اولاً، کسانی که نمایندگی برخی از مشاغل سایه ایستگاه را داشتند، اما نه تجارت برده و مواد مخدر، صاحب دفتر هرگز با چنین افرادی تماس نمی گرفت، ملاقات لازم بود، آنها بودند که آن را درخواست کردند.

و دومی که می‌توانست کل ایستگاه را پاک کند تا حتی یک روح زنده روی آن باقی نماند، همانطور که کاملاً مشخص بود می‌توانست از خود مراقبت کند و تا آنجا که به این جلسه نیاز داشتند.

اما همین دومی ها به دلایلی باز هم با آن موافقت کردند و اکنون نیز در اینجا حضور داشتند.

و با شنیدن مذاکرات طرفین، صاحب دفتر کاملاً متوجه شد که چرا این کار را کردند.

و اینطور شد که حالا چند نفر روی صندلی دور میز نشسته بودند.

سه مرد و دو زن.

دو نفر از مردان تناسب اندام داشتند و به وضوح نوعی تحمل نظامی، یک هسته فولادی و صلابت نشان می دادند، در حالی که نفر آخر بیشتر شبیه یک استاد قدیمی به نظر می رسید.

زنان بسیار زیبا بودند، فقط یکی، اگرچه از نظر ظاهری چندان قابل توجه نبود، کمی بزرگتر از دومی به نظر می رسید.

علاوه بر این، در اطراف این اولین، به وضوح نوعی هاله قدرت و قدرت وجود داشت که او را احاطه کرده بود.

این را نمی توان در مورد جوان تر گفت، اما این فقط فعلا است.

علاوه بر این، چیزی که بسیار چشمگیر بود، شباهت بیرونی زیاد آنها بود، و این همان چیزی است که این ایده را برانگیخت که دختر کوچکتر در نهایت بسیار شبیه به دیگری خواهد بود، و این نه تنها به ظاهر، بلکه به شخصیت او مربوط می شود.

حداقل صاحب دفتر این را به خوبی فهمیده بود.

و امروز این پنج نفر به عمد ملاقات کردند.

آنها بحث های زیادی داشتند. یا بهتر است بگوییم، حتی اینطور نیست؛ برخی از آنها چیزی برای ارائه دارند، در حالی که برخی دیگر، ظاهرا، مایل به پذیرش آن هستند.

اما آنچه عجیب است شرطی است که دختران حاضر در اینجا برای شراکت پیشنهادی خود خواسته اند انجام دهند. شرط اصلی آنها برای تصمیم گیری درست، پاسخ به یک سوال ساده است.

و بالاخره به صدا درآمد.

از دیما برایمان بگویید؟ - دختری جوان و بسیار زیبا به آرامی پرسید و رو به پیرمردی با ظاهری نافذ و بیش از حد باهوش کرد.

اما این استاد قدیمی همیشه چنین پستی را اشغال نمی کرد؛ قبلاً او را به دلیل کمی متفاوت برای بسیاری در کشورهای مشترک المنافع می شناختند.

به هر حال، این مرد سالخورده زمانی، خیلی وقت پیش، دریاسالار ناوگان نهم کشورهای مشترک المنافع بود و اکنون فقط یکی از روسای بخش تحقیقات ایستگاه Rekura-4 بود.

اما این فقط محیط بیرونی است.

دریاسالار سابق آروش تسناپی نفوذ و قدرت خود را از دست نداد. و حالا این پروفسور یا دریاسالار تسناپی که مدتها به او می گفتند، به دختری که این سوال را از او پرسیده بود نگاه کرد که اسمش نلیا بود، دختر خانم سارا که آنجا حضور داشت.

او متفکرانه گفت: "در مورد دیما به من بگو."

او در پاسخ با ترس سرش را تکان داد، در حالی که خود آروش تسناپی به گرگور، زیردستان سابقش که در حال حاضر رئیس بخش آنها بود، نگاه کرد که پشت پنجره ایستاده بود.

او فقط خنده‌ای کوتاه کرد و شانه‌هایش را بالا انداخت، انگار که گفت: «این کاملاً تصمیم شماست.»

دوباره تکرار کرد: «به من بگو» و مدتی ساکت شد. جنگجوی پیر در سختی های زیادی قرار داشت. نمی دانست به این سوال به ظاهر ساده چه جوابی به دختر بدهد. مرد جوانی که از او خواست حداقل چیزی را در مورد او بگوید بسیار غیرعادی بود.

اما حالا، با نگاه کردن به چشمان درشت آبی دختر یکی از قدرتمندترین زنان این ایستگاه، و شاید در کل بخش، که با توجه و انتظار واقعی عجیبی به او نگاه می کرد، نفس عمیقی کشید و کاملا صادقانه جواب داد

می دانی، من نمی توانم چیز زیادی در مورد او به تو بگویم. از این گذشته، من خودم عملاً چیزی در مورد او نمی دانم. علاوه بر این، همه چیز با او آنقدر ساده نیست که در نگاه اول و حتی در نگاه دوم به نظر می رسد.

مادرش به جای دختر پاسخ داد: بله، ما این را فهمیدیم، وگرنه اینقدر تلاش نمی کردی اطلاعات این مرد جوان را پنهان کنی. پیرمرد پوزخندی زد و پرسید و رو به سارا کرد.

ویرایش شماره 1 (19704)، 1395/05/06 ساعت 23:14 | 174 صفحه | خواندن: 1437 | t:60334+0 | قیمت: 10 | بدون اعلان ایمیل

بدون نسخه صوتی؛ برای درخواست نسخه صوتی، فصل را باز کنید

عصر بخیر. دنباله ای ارسال کرد. نام مسابقه آمازون را از فصل گذشته تغییر داد. اکنون آنها را "خشمگین" می نامند. اینجوری بیشتر دوستش داشتم و بیشتر بهشون میاد. خواندن مبارک.

11330 1147 روز بازگشت

آیا من دوباره اول هستم؟ از 80 خواننده هیچکس جلوتر از من نیست؟ خوب... فصل دوباره بد نوشته نشده است، حتی پویایی وجود دارد... GG با خشم آمازون صحبت کرد... او یک نقشه برداشت، به این فکر کرد که کجا با دشمنان روبرو شده است و جایی را ترسیم کرد که می تواند یک پورتال وجود داشته باشد. ... این 40-50 درصد فصل است. زن خون آشام چند بار او را بوسید و ماند... و جی جی با خشم ها به پورتال رفت... آنجا خشمگین ها سعی کردند نامرئی شوند، اما جی جی، باحال، هنوز آنها را دید... خشم ها به سمت پورتال، هیچ کس آنها را ندید، به جز GG. A.GG توسط مسیر دیگری جذب شد، GG یک ربات فضایی پیدا کرد که به دلایلی توسط شیاطین مشابه شخصیت افراد مورد مطالعه قرار گرفت. GG به کشتی وصل شد و آن را دزدید (آن را به پاکسازی فرستاد) و رفت تا خشمگینانی را که با کسی درگیر بودند نجات دهد. پایان فصل.

979 1147 روز بازگشت

چه آدم بزرگی، حمل و نقل دزدیده شد، یعنی. من آن را گرفتم و به دختران جدید کمک کردم.

4705 1147 روز بازگشت

جدا از تکان دادن و موافقت بی پایان و بی فایده... فصل هیچ. عجیب. اما در حالتی نامرئی، مدام سر تکان می‌دهد... بدیهی است که نویسنده در مورد آن حرفی نمی‌زند... و چگونه می‌توان تعیین کرد که شیاطین بدون برقراری ارتباط چه شخصیتی دارند - این پنج تا است...

979 1147 روز بازگشت

لعنت در جالب ترین جا

1463 1147 روز بازگشت

متشکرم! AFTOR مرد فوق العاده ای است - ادامه دهید! کتاب قبلاً به 500 روبل رسیده است و باریک شدن آن از هزارتوی مینوتور پیچیده تر است. هیچ راهی وجود ندارد، شما باید 3 را به صورت موازی بنویسید. و این یکی یک بار در هفته، برای ما - عاشقان یک رمان طولانی ادامه خواهد داشت. شما می توانید - "بی حساب" با سه مزیت (چشم آبی درشت، بلوند و باهوش). GGnya نردهای پرشور را جذب می کند، فقط کتاب ها به 10 فصل نیاز دارند و برای همسر بعدی GG. شما برای 18+، عشق شهوانی، عشق به توده ها خواهید رسید (شما می توانید شعرها را وارد کنید یا وارد کنید) - هر طور که دوست دارید. خطوط زیادی وجود خواهد داشت، افکار کمی وجود خواهد داشت - اما می دانید که اشعار ظاهر می شوند. این اشتباه است که عمو افتور یک ساندویچ بخورد - خلاصه. من با نویسندگی مشترک موافقم - شخصیت‌ها و نام‌هایی را برای مالویناس خواهم آورد، در غیر این صورت یک جن، یک خون آشام و FSE. کمی درایو را با رنگ چشمان خود القا کنید - مثلاً چه چیزی زیر دامن شما پنهان شده است؟ چه نوع پلاسموگان - مدل، رنگ، دامن چند زواید دارد؟

2016-05-07 14:51:42

2545 1146 روز بازگشت

Guest-5009 مثل همیشه بدون استدلال... خوب بگو کجا اشتباه می کنم؟ و در مورد انتقاد شما هم باید شروع به آب ریختن کنیم؟ «او مستقیماً به چشمان او نگاه کرد» «موافقم، به آرامی سر تکان می‌دهد» بله، بیشتر اعمال و افکار GG با طرح داستان می‌آید... و همه شخصیت‌های دیگر، به جز GG، افراد ضعیف و فاقد ابتکار عمل هستند. (جعبه های مقوایی). حتی در این فصل... هیچکس در طول جستجوی پورتال چیزی به GG ارائه نکرد. GG باحال است - فقط او تفکر را توسعه داده است و بقیه فقط متعجب و موافق هستند. هیچ کس علاقه ای به این ندارد که چرا GG خشم های نامرئی را می بیند؛ حتی این فکر به وجود نیامد که نامرئی بودن آنها ممکن است کار نکرده باشد. و چیزی برای گفتن در مورد توانایی های GG وجود ندارد - همه با این پدیده به عنوان یک پدیده معمول برخورد می کنند، حتی اگر برای اولین بار آن را ببینند. به طور کلی شخصیت های اصلی در حال بهتر شدن هستند، اما یک مشکل بزرگ در طرح و انگیزه شخصیت های اصلی وجود دارد (بقیه اصلاً انگیزه ای ندارند، شاید برای همسران - عشق در نگاه اول - تمام مغزها را می کشد). اکثر اقدامات GG به طور کلی غیرقابل درک است. او هیچ چیز دیگری به جز "فکر کردن"، اسکن ماتریس های متریک، نامرئی بودن و سلاح های لبه دار استفاده نمی کند... دانش، جادو، دانش فنی GG در جایی گم شده است. و همیشه از همان پیانو استفاده می شود - GG در آخرین لحظه مدیریت می کند. هنگامی که GG در جایی قرار می گیرد، قطعاً چیزی اتفاق می افتد. هجوم شیاطین - 300 سال است که هیچ کس آنها را ندیده است ...

با وجود افزایش نقش اینترنت، کتاب ها محبوبیت خود را از دست نمی دهند. Knigov.ru دستاوردهای صنعت IT و روند معمول کتاب خواندن را ترکیب می کند. اکنون بسیار راحت تر است که با آثار نویسندگان مورد علاقه خود آشنا شوید. ما به صورت آنلاین و بدون ثبت نام می خوانیم. یک کتاب را می توان به راحتی با عنوان، نویسنده یا کلمه کلیدی پیدا کرد. شما می توانید از هر دستگاه الکترونیکی بخوانید - فقط ضعیف ترین اتصال به اینترنت کافی است.

چرا مطالعه آنلاین کتاب راحت است؟

  • در خرید کتاب های چاپی صرفه جویی می کنید. کتاب های آنلاین ما رایگان است.
  • خواندن کتاب‌های آنلاین ما راحت است: اندازه فونت و روشنایی نمایشگر را می‌توان در رایانه، تبلت یا کتاب‌خوان الکترونیکی تنظیم کرد و می‌توانید نشانک‌سازی کنید.
  • برای خواندن یک کتاب آنلاین نیازی به دانلود آن نیست. تنها کاری که باید انجام دهید این است که کار را باز کنید و شروع به خواندن کنید.
  • هزاران کتاب در کتابخانه آنلاین ما وجود دارد - همه آنها را می توان از یک دستگاه خواند. دیگر نیازی نیست حجم سنگینی را در کیف خود حمل کنید یا به دنبال جایی برای قفسه کتاب دیگری در خانه بگردید.
  • با انتخاب کتاب های آنلاین، به حفظ محیط زیست کمک می کنید، زیرا کتاب های سنتی برای تولید کاغذ و منابع زیادی نیاز دارند.