وقایع جنگ. Chronicle of war Chronicle of war 1914 1918

1. امروز در خاطره بسیاری
آخرین جنگ فراموش شد.
اما برای آنهایی که دست و پا ندارند،
چه چیزی را مثله کرد؟
و به کسانی که راهشان فلج بود،
و به کسانی که گرفتاری خانه شان فرا رسیده است،
و به کسانی که شجاعت و شانه هایشان
آن وقت تمام بار به دوش کشیده شد.
رعد اسلحه را فراموش نکنیم،
هیچ روستایی در آتش نمی سوزد،
نه روز پیروزی ما
مردم!!! جنگ را فراموش نکنید.

2. الان چند نفر از شما باقی مانده اید
از آن روزهای دور جنگ.
دوستان رفته اند. پیری باقی می ماند.
اما تقصیر تو نیست
و سالها تندتر و سریعتر می گذرند
و دو بار در زندگی در یک آب
نه می توانید ملحق شوید و نه می توانید برگردید
در حال حاضر راه طولانی بازگشت.

3. سالگرد ما را برمی گرداند
در آن چهل.
حافظه قول می دهد که آنها را به خاطر بسپارد،
فراموش کردن نارضایتی ها برای همیشه
و در آن زمان تعداد کمی از آنها وجود داشت.
تعداد زیادی در آن روزها اسیر شدند،
و نه در جنگ، نه در جنگ،
سرشان را پایین می گذارند.

4. از بمب های فاشیستی، از گلوله ها،
غافلگیر کردن مردم
همه ما می دانستیم که آلمانی ها در این نزدیکی هستند،
اینکه برنامه دفاعی ما بد است.
دستور این است که "هنجایی که هستید بمانید"
و تسلیم شایعات همه نشوید،
همه با آرامش رفتار کنند."
با این حال، هوشیار باشید.

5. در این هفته های اول آنجا بود
در صفوف فرماندهی شوک وجود دارد.
صف سربازان در حال نازک شدن بود.
و تانک های دشمن به سمت شرق می روند،
جبهه تکه تکه شد، عجله کردند، هجوم آوردند،
اما حتی در آن زمان، در همان آغاز
در بعضی جاها دشمنان عقب رانده شدند.
بدین ترتیب تبر جنگ برداشته شد.

6. با تجربه تلخی شکست،
و عقب نشینی کرد، دندان هایش را به هم فشار داد،
جنگیدن را یاد گرفتیم.
و اجازه دهید "پیشگویی" از قدرت
به ما قول مرگ سریع دادند.
ما بر ترس اول غلبه کردیم.
و ارتش در مدت کوتاهی
از جنگ درس گرفت!

7. در آن روزهای آزمایش های بزرگ
کل کشور قبلاً یاد گرفته است
و در مورد مردان پانفیلوف و "تانیا"
و اسامی پیشکسوتان:
مارات کازی و کیتی ولیا
اکنون نام بردن از همه آنها دشوار است
ما میتوانیم. شکوه برای قرن ها
و به پارتیزان های کوپاک.

8. شایعه در ماه جولای گفت
که قلعه برست زندگی می کند
و در آن جمع آوری بقایای قوت
سرگرد گاوریلوف دشمنان خود را شکست می دهد.
پست های مرزی را فراموش نکنیم:
مردم هفته ها ادامه دادند
وارد نبردی نابرابر شد
خودش را فدای ما کرد

9. غم از دست دادن و در عین حال غرور:
برنده نشوید و نشکنید
چنین مردمی به انبوهی از فاشیست ها!
و ما یک رشته برای پیروزی پیدا خواهیم کرد!
و بگذارید ریشه ها پیچ در پیچ باشد
پیروزی ما در بیالیستوک
و در مینسک که در شش روز سقوط کرد.
آغاز برای او طلوع می کرد.

10. در سراسر تئاتر طولانی جنگ
دشمنان قدرت کافی ندارند.
مخازن آنها توسط یک گوه پاره شد
حفاظت از ما اینجا و آنجا.
سپس نیروهای پیاده به داخل طاقچه ها حرکت کردند.
آه، اگر کسی می توانست در مورد نوسکی صحبت کند
ناگهان به یاد آوردم و شوک را فراموش کردم
کرات ها می توانستند داخل کیف شوند.

11. اما ایگو حتی در مشکلات به ما می آموزد
و شما نمی توانید روزهای جنگ را تغییر دهید.
آره! «همه خود را یک استراتژیست می‌دانند،
دیدن دعوا از بیرون.»
قضاوت سربازان شجاع به عهده ما نیست،
همه برای ناموس کشور جنگیدند.
با اینکه قیمتش سنگین بود
اما سرزمین پدری او نجات یافته است!

12. در دو سال طولانی عقب نشینی
ما یاد گرفته ایم که دشمن را شکست دهیم.
و ما هیچ شکی نداشتیم
آیا این پای فاشیست است
او از ولگا ما عبور نخواهد کرد.
و الان خیلی طول نمیکشه
و ارتش که ظلم و ستم را کنار می‌زند،
جنگ به سمت غرب خواهد رفت.

13. هم در نزدیکی مسکو و هم در استالینگراد،
نزدیک مینسک، ویازما و اورل،
ما در مقابل آلمانی ها موانعی ایجاد کردیم.
و جلو نرفتند
"ببرهای" نقاشی شده آنها
«بازی‌های» دیگری در جنگ وجود داشت
فشار ارتش آلمان کاهش یافت.

و "Blitzkrieg" آنها تمام شد

14. پیروزی ها بیهوده داده نمی شوند،
اما راه برگشت سخت تر بود.
آن ده ضربه "استالینیستی".
که راه را به او رساند،
مثل رعد و برق و رعد و برق.
منجر به ویرانی شدند
نه تنها تمام نیروهای آلمان،
بلکه به فروپاشی کشورهای محور!

15. ما "نازی ها" را به جهنم بردیم
آزادی سرزمین مادری مان
و سال سوم و سال چهارم
بدون اینکه حتی یک قطره هم بدهد
امیدوارم متوقف شوند.
و اکنون در مرز آنها هستیم.
اروپا، بیش از یک بار،
او با آسودگی از ما استقبال می کند.

16. و اکنون در ماه مه، در چهل و پنج،
تمام کشور صبح متوجه شدند
که سربازان وارد برلین "خود" شدند!
و اینکه جنگ تمام شده است!
آه چقدر اشک و اندوه بود!
و چنین دریای شادی،
آن روزها مردم ما تجربه کردند
که ساعت مورد انتظار فرا رسیده است!

17. مردم از رنج خسته شده اند،
از کار زیاد
از توقعات غیر قابل تحمل.
و بنابراین، از آن زمان همیشه
در روزهای تعطیل، نان تست ما در جشن
«همه چیز در زندگی درست خواهد شد. فقط
اگر جنگ نبود!»
ما با این متحد هستیم.

18. جانبازان عزیز ما!
با ما تعداد شما کمتر و کمتر می شود.
و سن و زخم های گذشته،
مشکلات گاهی احمقانه هستند
آنچه برای شما ایجاد می کنند اتفاق می افتد.
همه اینها عمر را طولانی نمی کند.
اما این شاهکار یک بار دیگر از آن شماست
روسیه، جهان و ما را نجات داد!

19. و به تو، اندک باقیمانده
و به کسانی که دیگر نمی آیند،
زیر پاهایمان تعظیم می کنیم.
و تمام زمین و همه مردم.
آنها برای شما رژه خواهند رفت
دیگر قهرمانان جدید
امروز یک جایگزین برای شما وجود دارد.
و تکلیف و شرف در آنها زنده است.

20. به آنها بگویید اوضاع چگونه پیش می رود:
"وطن خود را مانند یک مادر نگه دارید.
اما شاید هرگز مجبور نباشی
دستورات نظامی را قبول کنید.»
و جنگ کار یک مرد نیست
اما: Si vis pacem، para bellum!
و ارتش ما آن سپر را دارد،
که در یک ساعت وحشتناک از ما محافظت خواهد کرد.

21. روز پیروزی ما! این تاریخ
ما آن را به عنوان بهترین تعطیلات گرامی می داریم.
برای همه چیز از شما متشکرم، سربازان!
و چه کسی درگذشت - به لطف آنها!
با تشکر از کارگران جبهه خانه!
و به کسانی که به سن کافی نرسیدند
آنها هم تا جایی که می توانستند زحمت کشیدند
و یادت ماندگار شد

22. با تشکر از مادران و همسران!
برای آنها هم آسان نبود.
پسر این یکی در جنگ کشته شد
دیگری زنده است، اما دور است.
و با نگرانی منتظر پستچی است،
و غم در نگاه ملتهب
اما باید هم شخم بزنیم و هم درو کنیم
و ادامه زندگی برای نوه ها.

23. ممنون از بچه های دوران جنگ.
برای بزرگ شدنت خیلی زود بود
ما قطعا برای شما آرزو می کنیم
طولانی تر زندگی کنید و بیمار نشوید.
درباره لنینگراد و محاصره
کتاب ها، شعرها، فیلم های زیادی وجود دارد
و من باید به شما اعتبار بدهم
برای کار بزرگت... ولی

24. یکصد و بیست و پنج گرم بلوک
البته آنها خون را گرم نمی کنند.
و در لنینگراد، بیایید با آن روبرو شویم،
همه شما همیشه سرپناه داشته اید.
بگذارید آنها "ابزار" باشند
با کمی گرم "اجاق گاز" رقت انگیز.
اما دیوارها بود، سقف.
و شهر تا جایی که می توانست کمک کرد.

25. در جاهایی که جنگ روی داد،
(و مردم نیز در آنجا زندگی می کردند)
بالای سرشان فقط آسمان بود.
و علاوه بر بمباران چاله ها
جایی برای پنهان شدن نداشتند.
و غذا؟ مجبور شدم زیر و رو کنم
در مزارع. خال و موش را بگیرید.
انبوهی از شپش در لباس بود.

26. و تمیز نکنید، نشویید.
دفن شده در سوراخ هایی مانند مارموت ها
و منتظر ماندند: آلمانی ها بمباران خواهند کرد،
پس از آن دسترسی به رودخانه امکان پذیر خواهد بود
سپس به آب بروید
و این مسیر وعده فاجعه را می داد -
آیا این یک گلوله یا گلوله سرگردان است؟
در سنگر همه را در یک ردیف قرار خواهد داد

27. زمانی که جنگ قبلاً فروکش کرده است.
آنهایی که زنده ماندند به سختی رفتند
صفحه اصلی. رسیدن به آنجا سخت بود.
و چه خانه ای به آنها سلام کرد؟!
فقط سوخته باقی مانده است.
سایبان متزلزلی روی آنها ساخته شد.
و نه چادر، نه کلبه
این "خانه" شما برای مدت طولانی بود.

28. بله، محاصره آسان نبود
آن نهصد شب و روز
و با این حال همه باید متوجه شوند
چیزی که صد برابر سخت تر بود
و مردم استالینگراد و کورسک،
هم برای مردم شهر و هم برای روستاییان
که در منطقه نزدیک جبهه زندگی می کرد.
از بیست یک نفر زنده است

29. در روز رهایی ماند.
و "بدون حیاط، بدون کولا"
فراموشی کامل از سوی مسئولان وجود دارد.
این قدرت کجا بود؟
او باید آن را کشف می کرد:
ابتدا باید به چه چیزی بپردازید؟
پس از همه، همه چیز در اطراف ویران شده است
و هیچ وسیله، قدرت، دستی وجود ندارد.

30. و با این حال آنها زنده ماندند! حداقل تا قسمتی.
در زمینه، کار در ماشین آلات.
و حتی بچه ها شادی ما هستند
قبل از جنگ، در جنگ متولد شد
بعد کارشان را به کشور دادند.
امروز ما پیر شدیم.
اما آن روزهای وحشتناک را فراموش نکنید
برای آنها، محاصره بدتر است.

31. و صادقانه؟ آزرده شدند:
مدال، دو برابر مستمری
برخی از آنها توسط "رئیس" پاداش گرفتند
اما دیگران چیزهای متفاوتی دارند.
آره! اهالی لنینگراد همگی از احترام بالایی برخوردارند.
و در مورد دیگران نخواهید خواند.
نه یک خط شاید هم الان
آیا آنها شما را در "مکان های بلند" به یاد خواهند آورد؟

32. کورسک، استالینگراد، اورل، ورونژ
و در آن مکان ها همه مردم روستا.
هر جا که این موضوع را لمس کنید.
غم و اندوه خود را خواهند ریخت.
مرمت کنندگان بار را به یاد خواهند آورد.
و سکوت خواهند کرد. وقتشه
"رئیس" نیز باید آنها را به خاطر بسپارند
چه کسی "فراموش شد"، به عنوان شانس!

33. از همه مردم ما متشکرم.
همه از خانه پدری خود دفاع کردند
روی صحنه، در ماشین، در زمین
همه ما تمام تلاش خود را کردیم
کمک به کشور پس از آن گرسنه.
و آواز خواندند......شیک ترین
البته آهنگ "In the gout"
یک "دستمال آبی" دیگر.

34. من هم امروز را دوست دارم
گفتن: همه چیز حرکت می کند، جاری می شود.
تعطیلات ملی نیز وجود خواهد داشت.
اما احترام و احترام
بگذارید همیشه در قلب شما باشند.
و مقامات ما فراموش نخواهند کرد
نه قولی، نه نگرانی
امروز، فردا، یک سال دیگر،

35. و نه در روزهای تعطیل - در حال وظیفه

به زنده ها و کشته شدگان ادای احترام کنید.
در جبهه های جنگ برای مدت طولانی
پیدا خواهند شد. ايجاد كردن
آنها باغ و نخلستان دارند
و بادوام تر و ساده تر.
بگذارید آنها باشند: رژفسکی، باغ کورسک
به یاد سربازانی که آنجا خوابیده بودند.

36. تعدادشان زیاد است! شما نمی توانید همه را لمس کنید
بالاخره کل زمین باید کنده شود.
شما همه آنها را نخواهید یافت، همه آنها را دفن نخواهید کرد.
و دفن غیر ممکن است.
در «میاسنی بور» و «پوگوستیا»
جمع آوری تمام استخوان های مرده غیرممکن است.
و ملوانان در آب دراز می کشند.
همه آنها را جستجو کنید؟ کی و کجا؟

37. بگذارید «بورس» همینطور بماند.
اما برای اینکه یادشان را برای ما نگه داریم
بگذارید آنها در جایی نزدیک "کشته شوند".
معبد بودایی، مسیحی.
مسجد اسلام، کنیسه
از همه ادیان زیاد نیست.
شما می توانید پروتستان را به آنها اضافه کنید.
از این گذشته، مردگان چیزی برای تقسیم ندارند.

38. همه برای وطن خود جنگیدند.
همه سربازان با هم به جنگ رفتند.
به سختی فهرست شده است
هر ملیتی
آنها می توانند اولویت بدهند.
مهم بود
در پیروزی آنچه متحد بود
مردم آن دوران به یاد ماندنی

39. من طرفدار اجتماعات نیستم
کلیساها و معابد را در آنجا بزرگ کنید.
نیازی به بزرگ کردن آنها نیست.
خوب، حدود ده تا پنج نفر.
اقوام زیادی نمی آیند.
یک شمع به خدا برای همه روشن کنید
و شاید با یک لیوان به یاد بیاورید
اونی که راهش میگذره

40. و به همین ترتیب در هر میدان جنگ.
مردم به سراغ آنها خواهند آمد.
برخی ساکت می شوند و برخی دعا می کنند.
شاید در مکان های مقدس
احترام دوباره برقرار خواهد شد.
بعداً نزدیکی صورت خواهد گرفت،
تا بدهی اجدادمان را با هم جبران کنیم.
سپس فیض خواهد آمد!

41. ما همه چیز را می دانیم - به چنین مکانی
سکوت همیشه می آید
عصبانیت و داد و فریاد در اینجا مناسب نیست.
و شاید پس از آن کشور
او راه خود را برای اتحاد پیدا خواهد کرد.
احترام گذاشتن به عقاید یکدیگر،
آداب و رسوم و زندگی متفاوت است
ما یک کشور می شویم.

قسمت 1
1941

1. آن صبح گرم بود، تابستان،
آخر هفته هم هست
بچه ها در خیابان ها راه می رفتند
بزرگسالان کارهای زیادی برای انجام دادن دارند: برخی
مهمانان باید بیایند
و آنها - به ساحل "تا استخوان های خود را در آنجا گرم کنند."
دیگران با عجله از شهر خارج می شوند
تنفس ازن در جنگل

2. اگر چه صحبت هایی وجود داشت،
آن جنگ در راه است.
اما برای همه به نظر می رسید که به این زودی نخواهد بود.
و ناگهان از رادیو….- او!
این که آلمانی ها شهر را بمباران کردند،
اینکه حتی در جایی قربانی هم بوده است.
که در طول مرز جنگی در جریان است.
اما ارتش شما را ناامید نخواهد کرد!»

3. نه، هیچ ترسی در بین مردم وجود نداشت.
بالاخره ارتش ما قوی تر است!
خوب، چیزی شبیه "فنلاندی" خواهد بود.
و ما آن را بردیم!
بیخود نیست که آنها درباره نفتکش ها می خواندند.
دشمن در گهواره خودش است
سپس آنها آماده شکستن!
با یک ضربه برنده شوید!

4. بله، اکثر ما این پیام را داریم.
سپس با خونسردی واکنش نشان دادند:
نیروهای ما همیشه در محل هستند.
حتی یک فکر هم به ذهنم خطور نکرد
و من نمی توانستم آن زمان خواب ببینم،
که دشمن از مرز عبور کرده است.
آنچه در پشت خطوط آلمانی وجود دارد، Prut است.
که تانک های دشمن «میله» و «میله» هستند.

5. در مورد نیروها چطور؟ آنها غیرت دارند
باید به آمادگی برسد!
دو هفته اخطار
داده شده بود. ولی خیلی مهمه
اینجا هر روز، گاهی یک دقیقه
همه چیز را حل می کند. اما بنا به دلایلی
نیروها از جنگ مطلع شدند
فقط در شب. تقصیر کیه؟

6. و هوش ما کجا بود؟
بالاخره زمان شروع را می دانستند؟
سهل انگاری - بی دقتی؟ که اصلا نادر نیست.
یا سفارش با تاخیر؟
آغاز، در یک کلام، "از دست رفته" بود!
علاوه بر این، تانک ها ما را "ترس" کردند.
و خرابکاران "کمک کردند"
که ارتباطات قطع شد و انبارها سوختند.

7. انتظار ضربه جنوبی را داشتیم
به اوکراین، برای "نان".
اما لازم بود با آنها "ملاقات" کنیم
در غرب. افسوس! سرنوشت!
بیش از یک بار در سال چهل و یک

اعصاب ما در جنگ از بین می رود.
برست، مینسک و بیالیستوک سقوط خواهند کرد
و آلمانی ها به سمت شرق هجوم خواهند آورد.

8. اما حتی در آن زمان فقط تعداد انگشت شماری از پیروزی ها وجود دارد
در حال حاضر در تعدادی از مکان ها سرچشمه گرفته است.
ناوگان دریای سیاه دشمنان را دفع کرد،
قلعه برست به مدت یک ماه ادامه داشت.
نبرد لوتسک، برودی، مینسک
جلوی پیشروی دشمن را گرفت.
اسمولنسک و کیف و عمان
آنها ادای احترام خود را به پیروزی رساندند.

9. اما همه چیز بعد بود.
هنوز یک شهر آرام
صبح رادیو مرا از خواب بیدار کرد
و سوت کارخانه مرا از خواب بیدار کرد.
در ابتدا جنگ به نظرمان آمد
خیلی دور. از رادیو پخش شد
سخنرانی آرامش بخش
آنچه که میهن باید محافظت شود.

10. مشکل شخصاً برای ما پیش آمد،
وقتی دست اول است.
متوجه شدیم. در ماه ژوئن در شب.
ناگهان در پشت در زدند.
با باز کردن در، مات و مبهوت ماندیم،
دیدن عمه گرلیا با بچه ها،
در یک پیراهن زیر کت.
صورت با گچ پوشیده شده است.

12. رنج در چشم قابل لمس است.
و روی دستانش دسته ای از رگ ها بود.
(ما خلبان عمو تیم را می شناختیم
سپس در نزدیکی گومل خدمت کرد).
نازی ها برخی از آنها را بمباران کردند
آتش سوزی در شهر بود
ساختمان ها و آب می سوخت.
فقط با معجزه بود که به اینجا رسیدیم.

13. پنج روز بدون آب، بدون نان
قطار به سمت شرق می رفت.
آسمان از دود سیاه شده بود.
خلبان هنکل ظالم بود.
پرواز در سطح پایین،
او مردم را به باتلاق ها می برد.
او آنها را با یک جت هوا ساقط کرد
و آنها را کتک زد و درجا زد.

14. پسرعموهای من،
(آنها در آن زمان پنج ساله بودند).
آنها به سادگی از ترس دیوانه شدند.
و آنها نتوانستند بفهمند
که اینجا به آنها شلیک نخواهند کرد،
که آلمانی ها آنها را به اینجا نمی آورند.
که تنها نخواهند ماند
از این به بعد در کنار اقوام خود هستند.

15. Cherepovets شهری آرام بود
و جنگ خیلی دور بود.
اما شهر تیخوین در زمستان سقوط کرد
و فقط یکی در شرق وجود دارد
یک خط راه آهن وجود داشت.
در اینجا می توانید پل روی یاگوربا را "لمس" کنید
دسته زنان به آلمانی ها داده نشد.
فرستادن یونکرها به "فروپاشی".

16. و فقط دختران آنجا بودند
در هفده - هجده سالگی.
من هر روز برای "بازدید" آنها می رفتم،
برای آنها ناهار را در تانک بیاورید.
روی شانه های لاغرش،
معمولاً مثل همیشه عصر،
آشپز آشپزخانه آن را برای من پوشید
و هر بار نصیحت می کرد:

17. "نگاه کن، راه برو، اما مراقب باش."
عجله کنید، اما عجله نکنید.
شما نمی توانید گل گاوزبان داغ بریزید!
اگر آن را بریزی، جان من تو را می کشم!»
وقتی برگشتم،
او معمولاً من را اینگونه خطاب می کرد
"آفرین! "مورد علاقه خانم ها"
بیا اینجا. من به شما فرنی می دهم!»

18. سپس شهر گرسنه شد.
از طریق او سیبری ها
همه در آرایش راهپیمایی راه می رفتند و راه می رفتند
تفنگ در پشت، سرنیزه
در قسمت کمر وصل شده است.
و در این دقایق کوتاه،
کنار آشپزخانه صحرایی نشسته،
می دانستم که زنده خواهم ماند.

19. مبارزان همگی کت های خز کوتاه سفید پوشیده اند
(آن روزها یخبندان بود!)
آنها با خوشحالی "سر کار" راه می رفتند!

می دانستیم: آنها پیروز خواهند شد!
مردم با امید آنها را غسل تعمید دادند.
خوشبختانه مادرانشان آنها را بزرگ کردند.
سپس چند ردیف از آنها
یک گروه پانفیلوف ایجاد خواهد شد.

20. تیخوین به زودی آزاد شد
سپس پیروزی در نزدیکی مسکو.
من، روی "کوه پسرانه"
راهم را از آشپزخانه صحرایی جدا کردم.
دخترها را به جایی فرستادند.
آه، اگر فقط آن تاریخ ها می توانستند دوباره برگردانده شوند.
دوباره دوان دوان پیششان می آمدم.
یا شاید بهشون آدرس بدم

21. ماروسیا، ولیا، الان کجایی؟
مسلسل ضدهوایی شما کجاست؟
و رئیس شما، خاله گالیا،
(شخصیت او عسل نیست!)
نکته اصلی همیشه موضوع بود.
اما چقدر با روحیه آواز خواند
ناهار تعطیلات او کی است
بیست سالگی را جشن گرفتیم.

22. در آن روزها غوغایی برپا شد:
در نبردهای دشوار نزدیک مسکو
ما یک ضد حمله راه اندازی کردیم!
و در این خلاصه رزمی
غم جای خود را به امید داد.
چیزی که مدتها منتظرش بودیم به حقیقت پیوست!
به دشمن خسارت وارد کرده ایم.
منطقه وسیعی آزاد شده است.

23. همانطور که اخبار ما گزارش داد،
پیروزی مهم بود.
دشمن دویست مایل عقب رانده شد.
و کل کشور به دست آورد
اعتماد به یک پیروزی قریب الوقوع.
ما در آن زمان همه چیز را نمی دانستیم.
این قدرت بیشتر کافی نخواهد بود.
پس خود موفقیت قابل تغییر است

24. من به نوعی در انتظار زمستان هستم
من پراودا را از کار مادرم گرفتم.
یک عنوان پررنگ "تانیا" وجود دارد
من آن را در صفحه خواندم.
چگونه قلبم شروع به تپیدن کرد:
این جایی است که شروع می شود - مبارزه آغاز می شود.
او می میرد، اما دهانش را باز نمی کند.
شما نمی توانید چنین مردمی را شکست دهید!

25. امروز سؤال می کنند
کسانی که آن جنگ را ندیده اند:
آیا این ملوانان بود که اولین نفر بود؟
برای کشور چندان مهم نیست
اولین نفر کی بود؟ سایر موارد مهم:
سپس همه این کار را انجام می دهند.
مثل همه کسانی که در جنگ جان باختند
او مرگ را برای کشورش پذیرفت

26. سربازها برای زندگی خود لباس نپوشیدند.
به خاطر عقاید با هم دعوا نکردند.
اما شاید تو به دنیا نیامده ای
اگر قربانیان - آن مردم - نبودند.
کسانی که بوی خون، عرق می دهند،
آیا این یک تانکر، یک خلبان یا یک پیاده نظام است؟
آیا این یک سرباز، یک مارشال، یک ژنرال است؟
او در نبردها برای شما کشته شد.

27. امروز جوانان ما در کشوری دیگر متولد شده اند.
شاید مراحل مشابه
و نمی فهمد خوب که کاملا
شاید. در این سالها
آنها آزادی را متفاوت می بینند.
دیگری تاج آنها را اغوا می کند.
و گوساله طلایی اشاره می کند

28. اما من معتقدم: آنها در طول سال ها هستند
ظاهر جوان بیش از حد ارزیابی خواهد شد.
گذشته ما مثل سنگ است
گردن ما را به عقب می کشاند.
"شما می توانید چیزهای بزرگ را از راه دور ببینید."
و فقط در حالت آرام
همه با هم حقیقت را به دنیا خواهیم آورد.
و دروغ مانند دود آبی از بین خواهد رفت.

قسمت 2
1942

1-موفقیت سرگردان شد
اما نه به سربازان، بلکه به رهبران.
و ژنرال ها پیشنهاد دادند
حمله مجدد در تمام جبهه ها.
حداقل شرایط تغییر کرده است.
و حرکتی که هوشمندانه به این موضوع کمک کرد
او به برنامه هایش برس
در شرایط دیگر - محکوم به فنا.

2. "شانس مسکو" نیز همینطور است
سرهای ستاد را برگرداند.

یک کار غیر ممکن
آنها به سربازان آنجا دادند:
"به موفقیت های جدید دست پیدا کنید،
نقاط عطف به مرز را علامت بزنید،
اکنون، دشمن را شکست دهید!»
فراموش کردن ضررهای زیاد

3. ما در همه جبهه ها به یکباره تصمیم گرفتیم
دشمن را از سرزمین مادری خود بیرون کنید
در کریمه، در قفقاز شمالی،
پیروزی معلوم نبود.
ورونژ، خارکف - شکست.
اگرچه در سوخینیچی نبردی رخ داد
آنها باید به حق ادای احترام کنند.
و عملیات - "لیوبان".

4. بله، ما استکبار آلمان را زمین زدیم.
اما آنها آسیب زیادی دیدند.
و لذا دوباره عقب نشینی کردند.
از هر دو طرف ضرر و زیان داشت.
ولی مال ما سنگین تره اما هنوز
ما متوجه شدیم که دشمن نمی تواند
هنوز در حال پر کردن سهام
و شانس ما افزایش یافته است.

5. سالها گذشت. تحت پوگوست
(نیم ایستگاهی مثل این وجود دارد!)
استخوان ها هنوز پیدا می شوند
کسانی که آرامش خود را اینجا پیدا کردند.
دستور شکستن محاصره صادر شد.
هیچ قدرتی وجود نداشت. اما کلمه "باید"
مثل یک دستور محکم به نظر می رسید.
ده ها بار حمله کردند.

6. مسلح به هر چیزی.
آنها زیر برف تا کمر به جلو رفتند.
آه، چقدر ویاتسکی آنجا ناپدید شده اند!
همه افراد قوی و متین.
اما این یک تفنگ در مقابل یک توپ است
تقریباً مانند یک اسباب بازی کودکان.
این به شما کمک نمی کند که مرد شوید،
وقتی نمی توانید در برف دراز بکشید یا بایستید.

7. ما ورماخت را دست کم گرفتیم
اما او همچنان قوی بود!
و برنامه های ما همان چیزی است که بودند،
او همه چیز را به طور کامل نابود کرد.
در کریمه، در نزدیکی خارکف، در لیوبان
حالا ما را غسل داده است
و از همه مهمتر این بار
به ولگا و قفقاز آمد.

8. نتیجه آن نبردها معلوم است:
آنها ناامیدانه جنگیدند اما ...
هزاران نفر مفقود شدند
جستجو برای یافتن آنها مدت زیادی است که ادامه دارد.
بسیاری از آنها توسط ردیاب ها پیدا می شوند.
نه! گم نشد، اما کشته شد!
و آنها، مهم نیست که چند نفر را می توانید بشمارید،
حالا آبرو دوباره برگردانده شده است!

9. آخ که مادرم چقدر بلند گریه کرد.
چقدر دردناک به دیوار خوردم
وقتی مراسم تشییع جنازه به ما رسید
(پدرم در آن جنگ کشته شد).
ولی! اعلامیه ها مانند یک سفارش هستند.
"من برای وطنم مردم" با افتخار
متن را در میان اشک برای دوستانم خواندم.
پس از همه، کسانی که "ناپدید شدند"

10. تقریباً خائن محسوب می شود.
و از نزدیکان خود دوری می کردند.
به فرزندان آنها مستمری نمی دادند.
آنها را مطرود می دانستند.
بچه ها خیلی وقت پیش پدربزرگ شدند.
همه از بهانه آوردن خسته شده اند. رفیق یکی از آنها بود.
چه کسی از او عذرخواهی خواهد کرد؟

11. او در آن زمان دوازده ساله بود،
وقتی رد پدرم ناپدید شد.
شرم و اندوه مادر را کشت.
چهل سال به دنبال حقیقت بود!
راه یاب ما در نزدیکی یلنیا
پدرش را به قتل رساندند.
اون موقع متوجه میشه
مشکلی برای خانواده پیش نمی آمد.

12. اکنون - نزدیک به هشتاد، جوان،
روزی روزگاری کسانی که با جنگ مواجه شدند.
نیازی به چیدن رشته نیست
کینه نسبت به کسانی که اسیر شدند
که با واحدهای خود مبارزه کردند،
چه کسی در دوران اشغال به دنیا آمد؟
در طول سال های گذشته
هیچ گناهی پشت سر آنها نیست.

13. گذشت قرن ها مشهور بوده است.
و آنها سزاوار آرامش خود هستند.

همه کسانی که حالا پیر شده اند.
چه باید کرد. زندگی همینطور بود
اما کل کشور بازسازی شده است
بر نسل های ما افتاد،
کسانی که الان بازنشسته شده اند.
و آنهایی که دیگر در میان ما نیستند!

14. الان در مورد حقوق بازنشستگی غیبت می کنند:
می گویند جوان ها برای شما پول می دهند.
این یک دروغ شیطانی است، چیزی کمتر از آن!
در کشور، هر کجا که بروید،
و شهرها. و کارخانه دارند.
همه چیز در طول سالها بازسازی شد
قبل از جنگ و ده سال
پس از جنگ. یک راز نیست

15. آنچه «Ve. Ve. پلی اتیلن." چهار پنجم
(این قانون پارت است!)
در کشوری که ما بچه ها را ایجاد کردیم!
و از ما بزرگتر بنابراین از زمان های بسیار قدیم
کل اقتصاد در حال اجراست.
و ده سال دیگر لازم است
افراد دیگر را در اینجا وارد کنید،
اونی که بازنشسته میشه

16. اکنون سی میلیون نفر هستیم،
کسی که بارها مورد "دزدی" قرار گرفته است.
که با وام، همانطور که می گویند،
سپس خروشچف ما را "پاکسازی" کرد.
با کوپن ها ما را فریب دادند.
سپس همه را «پیش‌فرض» کردند.
و برای چه نوع "گناهی"
آیا به همه یکسان حقوق بازنشستگی دادند؟

17. گفتند "موقتا" البته.
اما الان بیست سال گذشته است.
و در دوما، "همیشه مشغول"
توسط خودم!، "هنوز وقت نیست!"
تولد قوانین جدید
او ظاهرا انتظار دارد:
کی به دنیای دیگری می رویم؟
بدون پرداخت پول به کشور

18. بله! کشور خیلی به ما بدهکار است!
شما نمی توانید از این حقیقت فرار کنید!
اما اگر دوما بفهمد،
آن بازنشستگی جوانی نیست
ما باید «از حقوقمان کسر شویم».
یک دهم برای ما کافی است
ثروت کشور را به صورت درصدی سرمایه گذاری کنید.
ما می توانستیم بدون "مزایا" زندگی کنیم!

19. سال بدی بود. نه فورا،
فقط تا تابستان برای همه روشن شد.
استالین هم باید دستور می داد
توسل به "دویست و بیست و هفت".
تغییراتی در ستاد ایجاد شده است.
"چیزهای جدید" جدیدی در سلاح ها وجود دارد.

مجبور شدم، تا ولگا را رها نکنم،
ما باید جبهه استالینگراد را ایجاد کنیم.

20. موفقیتی با درجات مختلف موفقیت بود.
در آن روزها نبردهای سختی در گرفت.
اما استالینگراد به آن نقطه عطف تبدیل شد
وقتی نیروها از قبل هستند
نه در دفاع - در حمله
آرزوی دیرینه
تهیه شده توسط ستاد کل.
ضربه به قصد ضعیف نبود.

21 و برای نازی ها پنهان بود.
آنها در ولیکیه لوکی منتظر ما بودند.
در ولگا چنین چابکی وجود دارد
انتظار نداشتند. اطراف
شکسته، سوخته، و استپ
در دفاع - مدرک طلا
رویکرد نیروها را نمی توان پنهان کرد.
علاوه بر این، برای حفر سنگر.

22. اما به آرامی و پیوسته
کمک از شرق به ما می رسید.
در شب و دامنه ها پنهان شده بود.
و ولگا از پشت سرم جاری شد
برای ما آخرین مانع
هیچ کس به استالینگراد فکر نمی کرد
تسلیم گروه های فاشیست شوید.
"هیچ دشمنی فراتر از ولگا وجود نخواهد داشت!"

23. برای هر خانه، و برای زیرزمین
سرباز قهرمان ما جنگید.
و این روزها بیش از یک بار اتفاق افتاده است
چه جنگ تن به تن گاهی
بیش از یک بار در روز اتفاق می افتد،
و همه فقط "تا حد مرگ" جنگیدند.
و برنده در آن بود
کسی که حیله گر تر و قوی تر است.

24. و سپس در روز بیستم آبان
اولین ضربه از هر دو طرف
سربازان جبهه رومانی را شکستند
واتوتینا. خسارت وارد کرد
دشمن ارمنکو و با هم
دویست روز از هر دو طرف جنگیدند،
دشمن در حلقه ای محبوس شده بود.
که برای او پایانی بود.

25. نه، پائولوس بلافاصله تسلیم نشد.
او از گورینگ انتظار کمک داشت.
ذهن سرد و روشن او
این بار اشتباه زد.
ما کمک مانشتاین را شکست دادیم.
و در روسوشی، جایی که انبارها بود
و یک فرودگاه بزرگ وجود داشت،
دشمن شکست بزرگی خورد...

26. آنجا در منطقه Kantemirovsky
پدرم در جنگ ژانویه جان باخت.
او در یک قبر مشترک به خاک سپرده شده است.
و در همان سال و روز به سرنوشت
(تصادفی در زندگی وجود دارد!)

و برادر مجروح شد.
یک قطعه مین بود.
و من آن را به مدت بیست سال پوشیدم

27. در عضلات دهلیز راست است!
(پس معجزه را باور نکنید!)
ما می دانیم که یوری سخت کار می کند
سپس بوردنکو خودش را معالجه کرد!
با تشکر از پزشکان و پرستاران!
شما "وظیفه خود را به سادگی انجام دادید!"
گاهی روزها نخوابیدیم.
همه باید برای شما دعا کنند!

27. جنگ به غرب کشیده شده است
با دعوا جلو رفتیم.
خورشید پیروزی درخشید
بر فراز سرزمین مادری ما مردم
طعم شیرین شانس را هم می دانستم
و بیشتر شروع کرد به لبخند زدن.
این کشور اکنون معتقد است:
جنگ با پیروزی به پایان خواهد رسید.

28. اما راه پیروزی هنوز طولانی است.
و احتمالاً دشوارتر خواهد بود
از ولگا به سوی اسپری می رویم
هنوز روزهای زیادی باقی خواهد ماند.
و آلمانی ها نیز در حال صرفه جویی در قدرت خود هستند.
(بالاخره آنها هم تجربه زیادی دارند).
اما طعم پیروزی را می دانستیم.
روسیه بیش از یک بار دشمنان را از خود دور کرده است!

قسمت 3
1943

1. سال چهل و سه نقطه عطف است
حالا همه جا فاشیست ها را زدیم!
سهم استالینگراد بسیار زیاد بود.
اعتماد به نفس در او متولد شد.
و در نبرد کورسک تایید شد.
ارواح شیطانی از قفقاز بیرون آمده اند.
همه جا پیروزی ها پشت سر هم آمدند!

2. اما استالینگراد هنوز اولین بود،
جایی که برای هر خانه ای جنگ بود.
و جایی که نیاز به نبوغ و اعصاب است.
جایی که جابجایی سخت است
از میان آوار و خرابه ها.
و در طول مسیر، همه جا مین وجود دارد.
و دشمن فقط یک قدم با آن فاصله دارد.
مشت مبارزه به جای حمله.

3. تپه مامایف قبلاً بازپس گرفته شده است.
حلقه دوم بسته است.
دشمن، درک عذاب،
شروع کردم به تسلیم شدن. در پایان،
این نبرد استالینگراد است
نه شکست پائولوس.
و کل ارتش آلمان
حالا او نمی تواند بلند شود!

4. تمام جبهه به سمت غرب غلتید.
بردهای ما پشت سر هم بود.
قفقاز قبلاً آزاد شده است.
لنینگراد نفس راحتی کشید.
رژف و ویازما هر دو آزاد شدند.
آیا نبرد در کورسک ممکن است؟
فراموش کن که آلمانی ها مرگ را کجا یافتند.
نیروها قبلاً از دنیپر عبور کرده اند.

5. مقدار زیادی خون گرفت.
ضررها زیاد بود.
کشور به نبرد فرستاده شد
قفسه های جدید از عقب.
و در کارخانه ها روز و شب است
در آخرین انفجار ادرار،
مردم از پیر و جوان کار می کردند
مشارکت خود را در پیروزی.

6. در روستاها مردم از گرسنگی می میرند
آنها گوشت، غلات و نان اهدا کردند.
و حقیقت مقدس بود
تا جبهه ما قوی تر و قوی تر شود.
"همه چیز فقط برای جبهه است، برای پیروزی!"
این همان چیزی است که زنان و پدربزرگ ها تصمیم گرفتند.
"خب، اجازه دهید بچه ها خداحافظی کنند
بیایید کمتر شیر بنوشیم.»

7-نه! بی رحمی در اینجا ظاهر نشد
و درد قلبم تندتر بود.
بدون مردها خیلی سخت شده است
همه آن را می خواستند. به سرعت
آنها بازگشتند تا همه چیز را تعمیر و بسازند،

و یک زندگی آرام را دوباره ترتیب دهید.
به طوری که در روستاها زندگی وجود دارد.
زمین مالک منتظر بود.

8. و در سرزمین آزاد شده
به روستاهای بومی، شهرها،
کسانی که به استپ های ولگا و دون گریختند
و از نبرد آنجا جان سالم به در برد،
صف مردم بود.
در کهنه، چهره های سیاه شده
تمام اسکراب ها در یک کیسه پشت من است.
برخی بیمار هستند، برخی سالم اما ضعیف هستند.

9. و به همین دلیل است که ما خودمان را به سمت خود کشاندیم
به کانون بومی.
هفته هاست که چیزی نخورده اند.
در زمستان در برف می خوابیدند.
و اگر خوش شانس باشید: در سنگر.
دسته دسته. جایی که حتی گردن سخت است،
مثل بدن نیست، آن را بچرخانید.
اما راه خانه هم شیرین و سخت است!

10. رسیدیم. چشم ها بیهوده جستجو می کنند
چیزی آشنا، حداقل چیزی.
به جای خانه خاکستر است.
ناامیدی سینه ام را می فشارد.
همه چیز را باید از نو شروع کنیم.
آنها که فقط از جهنم فرار کردند،
کسی منتظر نشد و کمکی نکرد.
و هرکس به بهترین شکل ممکن ساخت.

11. امروز در زمین های خصوصی
باغ خانه ها شکوفا شده است.
خوشبختانه تا سنین پیری زندگی کردم
آنها منتظر فرزندان و نوه های خود هستند.
اما به دلایلی به آنها داده نشد
نه "مدال سالگرد"
و نه یک کارت پستال، نه یک تکه کاغذ
با یکی دو خط به آنها تبریک نمی گویند.

12. در مورد این در ایمیل
من به رئیس جمهور نامه نوشتم.
بهمن و اسفند گذشت. متأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا
مهلت پاسخگویی فروردین ماه است. منتظر بودم
بله صبر نکردم
و من به نظرم ثابت قدم ماندم.
این که دولت قانون خود را ایجاد کرده است
از زمان های قدیم اجرا نمی کند.

13. اما چیزهای غم انگیز بس است. بیا ادامه بدهیم
داستانی در مورد روزهای جنگ.
ما از منطقه ولگا به دنیپر آمدیم
نقطه عطف دیگری با ما ملاقات می کند:
پسکوف-ناروا-ویتبسک-سوژ و اورشا.
(فقط در نزدیکی اسمولنسک بدتر بود).
گوبلز در مورد "دیوار شرقی" دروغ گفت
با زبانش جنگید.

14. ما پولتاوا را آزاد کردیم.
فراتر از Dnieper جبهه Stepnoy ما است.
و اکنون کیف با شکوه گرفته شده است
و پشت سر آلمانی ها
یک نبرد قدرتمند دیگر:
یک جنبش حزبی در آنجا وجود دارد
داشتن قدرت در آن زمان
جلوی دوم در عقب باز شد.

15. پس سال سوم جنگ نظامی
او موفقیت را در همه جا به ارمغان آورد.
غنائم زیادی گرفته شد، اسیران
اما دشمن همچنان قدرت داشت
برای دفاع از خود کافی است.
آنها نمی توانند بیشتر از این بالا بروند.
و شعار ما برای سال چهارم این است:
"رو به جلو. و فقط به جلو!»

16. برای پیروزی کامل ما.
برای درد ما برای یک دریای اشک
به طوری که سال جدید پس از آن،
او رهایی را به ارمغان آورد.
زمین بایر خسته است.
زمان شخم زدن آن فرا رسیده است.
اما برای اینکه بتواند زایمان کند.
او باید آزاد شود!

قسمت 4
1944

1. دوره سوم جنگ فرا رسیده است
تقریبا پانصد روز سخت.
ما با چه نوع مقاومتی روبرو هستیم؟
آیا از این هم دشوارتر خواهد بود؟
جبهه که به سمت غرب حرکت می کرد، باریک شد.
دشمن در حال «تسلیح مجدد» بود.
و او اکنون ما را بهتر می شناخت.
حیوان زخمی خطرناک تر است.

2. اما کشور را آزاد کردیم.
پشت سر ما: حقیقت، وظیفه و شرافت.
هموطنان منتظر ما بودند.
آنها امتیازاتی برای تسویه حساب با فاشیست ها دارند.
این بیهوده نیست.
و "ده ضربه استالینیستی"
باید آلمان را می شناختم.
آنها هوش، استراتژی و عصبانیت دارند!

3. و اولین چیزی که در اینجا باید به آن توجه کرد این است
سهم بی نظیر در پیروزی.
این واقعیت که محاصره به طور کامل برداشته شد
لنینگراد دوباره آزاد شد!
با او کل منطقه آزاد شد!
در باره! چقدر قلبم از خوشحالی می تپید!
آتش بازی در شهر غوغا می کند
و مردم گریه می کنند و آواز می خوانند!

4. سرزندگی در همه راه ها وجود دارد،
زمستان. و در اطراف گل ها وجود دارد.
در آغوش گرفتن، نان تست، تبریک.
و هر کس را که ملاقات می کنید یک برادر و دوست است!
همه با هم مثل خانواده شدند.
شب ها نخوابیدیم. اما در تعطیلات آخر هفته
بیا بریم تو کارخانه کار کنیم
«ترومپت خواستار اعمال قهرمانانه است!

5. ضربه دوم در حال حاضر در بهار است
برای ساوث باگ برنامه ریزی شده بود.
باز هم پیروزی:
گروه های "الف" و "جنوب" تقسیم شدند.

بقایای آن در سراسر دنیپر به عقب پرتاب شد.
زمان بر اساس برنامه ریزی های ستاد فرا رسیده است
بعد از نبرد دوم.
کریمه منتظر آزادسازی ما بود.

6. در جاهایی که در کودکی تعطیلات را می گذراندیم،
نبردهای سنگینی در جریان است.
نیکولایف و اودسا گرفته شدند
و شهر سیمفروپل گرفته شد.
سواستوپل به زودی دنبال خواهد شد.
دوباره به دریا می رود
ناوگان باشکوه دریای سیاه ما.
سربلندی و سنگر میهن.

7. با جشن گرفتن پیروزی در ماه مه،
نگاه ما به سمت "شمال" است.
آنها کاملاً در شرط بندی می فهمند،
هنوز یک تهدید وجود دارد
برای پالمیرای شمالی ما.
و در آن مکان از دنیا به چه چیزی دست پیدا کنیم
"بالا" فنلاند باید
سریع از جنگ خارج شوید.

8. جبهه کارلیان طولانی ترین بود
از دریا تا لادوگا عزیز.
در طول جنگ او با پتسامو بود
حتی یک اینچ را رها نکرد.
در شمالی ترین مرز
در منطقه کوه های قطبی.
نازی ها نمی توانستند خواب هم ببینند
که چنین ردی به آنها داده خواهد شد.

9 . سه سال و نیم طولانی
جبهه مرز را در قلعه نگه داشت.
هم در یک روز صاف و هم در هوای بد
مورمانسک همه چیز را برای ارتش فراهم کرد.
از نزدیک، گاهی اوقات در یک توقف
مخازن در آنجا تعمیر شد
و یک مخزن با غذا و آب
چند سگ کشیده شدند.

10. نسل های ما باید بدانند
به ترکیب های VAZ عادت کرده اند
ماشین نیست، آهو است
ما صدها بار بار حمل کردیم.
مثل این! نبوغ روسی
او از چوب تفنگ خواهد ساخت.
و لازم است، پس او دشمن را خواهد کشت
از یک "چکمه برزنتی".

11. اجازه دهید به خرد Mannerheim توجه کنیم.
یافتن راهی برای تهاجم،
او همچنان به "پودر کردن مغز آلمان ها" ادامه داد.
رهبری فقط درگیری های محلی.
قادر به عبور از مرز ...
او "نوعی در دستانش" را ترجیح می داد.
(یا شاید او شهر ما را دوست داشت؟)
اما با او دنیا شایسته بود!

12. اما هیچ پیروزی بدون نبرد نیست!
ما هنوز باید بجنگیم.
جبهه کارلیان در حال حرکت است
و دوباره جبهه لنینگراد
مسیر آشنا را طی کردم.
اگر چه به نیروها دستورات اکید داده شد
به مبارزه ادامه دهید تا
در حالی که در آن قرارداد قبلی

13. وارد قلمرو نخواهیم شد.
در اینجا سیاست برای ما مهم است:
ما یک اینچ دیگر تسلیم نخواهیم شد.
و ما به زمین "آنها" نیاز نداریم."
شکست کامل و فوری بود.
اما دشمن نتوانست در برابر فشار مقاومت کند.
من شرایط را به طور کامل پذیرفتم.
به این ترتیب جنگ در آنجا تمام شد.

14. مانند قبل، ابتدا در روز پیروزی
رژه ای در سراسر میدان سرخ برگزار خواهد شد
هنگ تلفیقی کارلیان. آنها پدربزرگ هستند
آنها شایسته این افتخار هستند. هر سال
از آن زمان تاکنون سیستم را تغییر نداده ایم.
نوه های قهرمانان در آن عبور می کنند
آن سال های دور به یاد ماندنی
و هیچ افتخاری بهتر از این نیست!

15. آنچه "اعتصاب پنجم" نامیده می شود.
من متعهد نمی شوم که همه چیز را به شما بگویم.
سپس سربازان شوروی
بلاروس آزاد شد
و بخشی از لیتوانی و حتی لهستان.
حالا ما بیشتر آلمانی شده ایم
در مرز خود را تهدید کند.
دیگر نمی تواند ما را نگه دارد

16. سربازان آنها از آن سوی ویستولا فرار کردند.
متحمل خسارت بزرگ
اکنون بر فراز پروس آویزان است
تهدید به تسلیم اون شکست
و کشورهای بالتیک را تحت تأثیر قرار داد.
به دو قسمت ختم شد
"شمال" آلمانی کالبد شکافی شده است
و با این او محکوم به فنا شد.

17. ضربه ششم به عالم است
لووف چه زمانی آزاد شد؟
ایجاد یک سر پل در نزدیکی Sandomierz
جبهه اوکراین آماده بود
برو تهاجمی
اما متاسفانه لازم بود
نیروها به کمی استراحت نیاز دارند
و جبهه را در جنوب بکشید.

18. ضربه هفتم همانطور که معلوم شد.
به کیشینف فرستاده شد.
شکست نیروهای آلمانی در ایاسی
من مجدداً در مورد برنامه ها توضیح دادم:
تسلیم رومانیایی ها
(این "مال من" یک مانع بود)
و بلغارها را به صلح وادار کنید.
و یک ضربه مضاعف وارد شد.

19. هشتمین ضربه «دیگ کورلند»
برای همه در تاریخ شناخته شده است.
در آن نبرد، با خروج فنلاند،

لیتوانی، استونی، سپس
و لتونی آزاد شد.
ما در بالتیک پیروز شدیم.
و دوباره به جلو جنگیدند.
نوبت پروس بود.

20. ضربه 9 را شروع کنید
ما فهمیدیم که کشور
حالا به تیسا و دانوب
از دست آلمان ها آزاد شد.
و به چک ها و یوگسلاوی ها کمک کنید
ما می توانیم کار بزرگی انجام دهیم.
و مجارها (در زمان اسارت)
به هیتلر اعلان جنگ خواهند داد!

21. دهمین مستقیم هدف قرار گرفت
تمام تهدیدات را از مورمانسک حذف کنید.
و دوباره (پتسامو فنلاندی)
پچنگا را به سرزمین مادری خود ببرید
بیشتر به مردم نروژ
ما به بازگرداندن آزادی کمک کردیم.
و به این ترتیب که در مسیر شمالی
با بارها آسان بروید.

22. این نتایج یک سال است.
اکنون کل کشور آزاد است.
بگذارید فقط نوه ها، فرزندان، به یاد داشته باشند
روسیه نیازی به جنگ ندارد
اما برای دفاع از سرزمین مادری خود
همه همیشه به آن نیاز دارند.
و بحث در اینجا نامناسب است.
بالاخره این وظیفه و افتخار ماست

قسمت 5
1945

1. پایان جنگ اکنون نزدیک است.
اما دشمن همچنان قوی است.
جبهه بلاروس، ناوگان بالتیک
آلمانی "مرکز" از همه طرف
آنها به شدت توسط نیروها محاصره شده بودند.
بیهوده بود که آنها تصمیم به "شمال" گرفتند
ارتش را فاشیست خطاب کنید.
آنها باید در "جهنم" بودند!

2. ضربه با قدرت و دقیق هدف قرار می گیرد.
دشمن کاملاً شکست خورد.
و اکنون در پروس شرقی.
پرچم پیروزی ما به اهتزاز در می آید!
در استحکامات کونیگزبرگ
حمله سخت تر بود.
اما ناوگان و تانک ها در هر دو طرف هستند
در آنجا به دشمن خسارت وارد کردند.

3. نهم آوریل دوباره تعطیل است:
پال کونیگزبرگ برای این مژه
او به مرگ محکوم شد.
اما مرگ - اسارت - ما را انتخاب کرد.
همه ضررهای قابل توجهی دارند.
اما در اینجا ما درها را کمی باز کرده ایم
به برلین. هدف نزدیک بود.
او مانند گلوله ای به شقیقه من است

4. جذاب، اما خطرناک.
همه می دانستند: نبرد سختی خواهد بود.
نبرد آخر همیشه خطرناک تر است.
و همانطور که سرنوشت می خواهد،
تلفات انسانی اجتناب ناپذیر است.
اما اگر زودتر، در نبردهای قبلی
ما به سختی می توانستیم تصور کنیم
پایان جنگ. و خانه شیرین

5. برای ما خوشبختی دور به نظر می رسید.
ما این را تحمل کردیم: در جنگ.
انتظار خوش شانسی بود، هرچند نه اغلب.
پس از همه، می توان به طور کامل از آن اجتناب کرد
گلوله و ترکش سوت
فقط نترس
اما آن زمستان گذشته
همه می خواستند به خانه بیایند.

6. و اکنون، در آوریل، مه،
وقتی بهار نزدیک است، هوا گرم است.
همه، حداقل با درک واقعیت،
می خواستم خوش شانس باشم.
و به همین دلیل است که خشم در درون آنها نشست.
روح امیدوار شد. اما بدن
مثل قبل فدای خودم
بدون ترس وارد آخرین نبرد شدیم.

7- منتظر پیروزی بودیم. اما هنوز
این ساعت ما را غافلگیر کرد.
روز خوبی در ماه مه بود.
صبح ناگهان همه ما را از خواب بیدار کرد
همسایه ها گریه می کنند و صدایشان بلند است.
و من فکر کردم: "تدفین"
پستچی آن را امروز صبح برایش آورد.
اما من این اشک ها را شنیدم

8. نوعی سایه شاد.
رفتم بیرون توی ایوان او
(همسایه) فریاد زد: گنا!
امروز جنگ تموم شد!!!
تمام خانه از فریاد به هیجان آمده است
حتی از کشورهای همسایه آمده بودند.
در آغوش گرفتن، اشک و "عراح!!
صبح با عجله در خیابان ها می چرخید.

8. البته همه از خانه خارج شدند.
جمعیت در خیابان سرازیر می شود.
و هر کس را که ملاقات می کند به او تبریک می گوید.
و همه شما را به خانه خود دعوت می کنند.
(و از کجا توانستید شراب را تهیه کنید؟)
و همه گریه کردند و آواز خواندند!
و افراد معلول و سرباز
به خانه خود ببرید
همه خوشحال بودند.

9. آن روز، به عنوان یک پسر بدون سبیل
سپس در 15 سالگی.
هنوز مزه ودکا را نمی دانیم،
عهدم را شکستم
"به هر دلیلی مشروب نخورید!"
با این حال، برای افراد معلول
(یکی بدون دست و دیگری بدون پا)

آن روز نمی توانستم رد کنم!

10. در مسکو از بسیاری از اسلحه
آن شب آتش بازی رفت.
مردم همه جا جشن گرفتند.
تا حالا همچین چیزی ندیده بودم
همه در جنون شادی بودند.
بار دوم زمانی بود که گاگارین
او پرواز خود را به فضا انجام داد.
و مردم به همین ترتیب جشن گرفتند.

11. سپس با سربازان جنگ آشنا شدیم.
همه به خانه پدرشان برنگشتند.
پشت سر گذاشتن غم ها،
برگشتیم سر کار:
همه چیز، همه چیز روی شانه های ما افتاد:
در جاهایی که فقط اجاق گازها خاموش می شوند
ساختن دهکده ها، شهرها،
دوباره کارخانه ها را به آنجا برگردانید.

12. زمین زراعی را از فلز پاک کنید،
گیاهان و نان بکارید.
بله، از شروع می ترسیدیم.
اما وظیفه و اراده و سرنوشت
آنها به ما کمک کردند تا بر ترس خود غلبه کنیم.
در ده سال بازسازی شد
یک سوم کشور ویران شد،
برای پاک کردن آثار جنگ

13. اما سوال اینجاست: کجا برویم؟
آیا می توانستیم باغ بسازیم؟
ما بیست سال است که «چیزی جدید می‌سازیم».
و فقط برگشتند!
روستاها خالی است. کارخانه های لوله کشی
آنها دیگر سیگار نمی کشند. مردم بی ادب شدند.
و گدایان زیادی در سراسر کشور وجود دارد.
فقط یک شادی برای همه وجود دارد - شراب.

14.نه! این چیزی نیست که ما می خواستیم!
و ما به آن کشور افتخار می کردیم!
به ما بگویید: همه چیز کجا رفت؟
بالاخره "الیگارشی ها" در دنیای دیگری هستند
مال خود را با خود نخواهند برد.
آنها نه دوستی دارند و نه برادری.
و هیچ صلیب روحانی وجود ندارد.
زندگی آنها بی معنی است.

15. خدا با آنها باشد! سرنوشت به آنها درسی خواهد داد.
می دانم: بیست سال دیگر
برای آنها نسلشان عذاب خواهد شد.
هم زندگی و هم وجدان. ردپای آنها
در تاریخ کشور پاک خواهد شد.
ثروت به نوعی پراکنده خواهد شد.
و آن را بر یکدیگر تحمل خواهند کرد
اولاد درخواست به دادگاه.

15. اما، نارضایتی در میان توده ها در حال دود شدن است.
فقط پانزده سال می گذرد.
و نوه ها، آنهایی که از ما شجاع ترند،
آنها خواستار پاسخ خواهند شد!
و نه در یک جمعیت - در یک تشکیل:
"امروز ما در حال ساختن یک سرزمین پدری هستیم"
همه چیزمان را کامل بده.
در غیر این صورت - جنگ داخلی!

16. من دوست ندارم "پیامبر" باشم.
اما هر قرن یک شورش در روسیه رخ می دهد!
وقت آن است که درس ها را یاد بگیریم
اینکه یک روسی یک انسان است.
و قوانین روسیه
یکی برای همه و این پایان نامه است
وقت آن است که همه آن را یاد بگیرند.
تا به تبر نرسد!

17. بیایید اوقات با شکوهی داشته باشیم
بیا به خودمون قول بدیم
که همه باید متحد باشیم.
چه درسی از عدالت
مبانی درس حقوقی
هر کشوری. این که حرفت را دادی -
بمیر اما کاملش کن
به نفع دیگران. هیچ چی

18. شما به هیچ چیز دیگری نیاز ندارید.
در طرف های دور جستجو کنید.
نصیحت احمقانه است! اینجا و همین نزدیکی
ما باید نظم ایجاد کنیم!
سپس ققنوس دوباره متولد خواهد شد
روسیه. فقط باید سخت کار کنی.
و بیشتر! دوست داشتن وطن
هم برای او و هم برای خودت!

آقایان عزیز!

من نسخه کامل عتیقه "تواریخ جنگ 1914-15-16-17" را به شما تقدیم می کنم. - 132 مجله (بدون جلد): بیش از 2000 عکس و پرتره، پلان و نمودار. 2300 صفحه، از جمله گزارش های بخش رسمی و تصاویر رنگی.

"کرونی از جنگ 1914-15-16-17." در سال 2001 به طور کامل اسکن شد، اما تنها در سال 2010 نویسنده سایت زمان ایجاد یک نسخه آنلاین کامل را پیدا کرد. بخشی از کرونیکل از مجموعه‌های کتابخانه‌ای بود که از بین رفته‌اند. صفحات بسیاری از مجلات باید با دستان خودمان بازیابی می‌شدند. جلد و تبلیغات به دلیل تکرار و فرسودگی تنها در چند مجله ارائه می شود.

تمامی شماره های کرونیکل به صورت تصویر ارائه شده است. پیش نمایش (به صورت JPG) از هر مرورگری امکان پذیر است. تصاویر با فرمت DjVu بزرگ (تا 300 کیلوبایت) با یکی از دو افزونه نصب شده (انتخاب توسط سیستم و مرورگر) در دسترس هستند:

سردبیران متواضعانه از آقایان می پرسند. خوانندگان کارت های عکاسی سربازان کشته و مجروح خود را با اطلاعات مختصر بیوگرافی و همچنین تصاویر و عکس های مختلف مربوط به جنگ را برای درج در کرونیکل ارسال کنند. ویراستاران همه مطالب ارسالی را با کمال تشکر می پذیرند و تا حد امکان آنها را در صفحات کرونیکل قرار می دهند.


سردبیر - ناشر، سرلشکر

T. R. Golike و A. Wilborg. سنت پترزبورگ

تیراژ 35000 هفتگی

* اسکامونی، برونو (الکساندر) جورجیویچ - در 1915-1916. مدیر عامل چاپخانه "مشارکت R. Golike و A. Vilborg" (سن پترزبورگ)، پسر گئورگی نیکولاویچ اسکامونی (1835-1907) - مخترع هلیوگرافی و روش فوتومکانیکی تولید نشریات مینیاتوری.

همچنین، اولین وقایع نگاری منتشر شده تحت سردبیری دیمیتری نیکولاویچ دوبنسکی را ببینید - "کرونی از جنگ با ژاپن 1904-1905"




من از انتشارات "سگا" (خارکوف) برای پیش نویس فهرست مطالب ("طراحی ها") تشکر می کنم. این مطالب در جاهایی توسط نویسنده سایت تصحیح، ویرایش و تکمیل شده است.

فهرست پرتره ها، طراحی ها و شخصیت ها در عکس های کلی توسط نویسنده سایت از فهرست مطالب ویرایش شده "سرگذشت جنگ 1914-15-16-17" جمع آوری شده است. و با منابعی از اینترنت تأیید شد - نام کامل مشخص شده است. و نوشته اصلی مشخص شده: خانه امپراتوری روسیه، دولت، اکثر ژنرال های روسیه و افراد خارجی. لیست فقط شامل نام خانوادگی، حروف اول و عنوان است. بیشتر آن - شرح رویدادها و شاهکارها، یک واحد یا مکان، جوایز و تولید - در صفحات با تصاویر است. لیست ناقص است برای یافتن یک عکس یا ذکر یک شخص، باید در فهرست مطالب مکان، رویداد و بخشی را جستجو کنید یا در کل متن Chronicle of War جستجو کنید. تعداد کل پرتره های موجود در لیست تقریباً می باشد. 2 800 ، و با در نظر گرفتن شخصیت های بدون حاشیه - به پایان رسید 3 500 .

امروز روی میز قهوه ما آنالوگ روسی IWN - "Chronicle of War" است. اهداف و ماهیت انتشار تقریباً یکسان است. تنها تفاوت در خصوصیات ملی است. "اخبار" وجود دارد، ما "تواریخ" داریم.
یکی از این وقایع اخیراً در سال 1904-1905 وجود داشته است. "تواریخ جنگ با ژاپن"، بنابراین تجربه وجود داشت.


"تواریخ جنگ با ژاپن" که به سردبیری سرلشکر D. Dubensky منتشر شد، در همان شماره اول به عنوان "مطالب برای مورخ آینده" اعلام شد که البته با اصطلاح "تواریخ" مطابقت داشت.
کرونیکل جنگ بزرگ ادامه همان پروژه تاریخ نگار دربار دیمیتری نیکولاویچ دوبنسکی و تحت حمایت خودش است. در وقایع نگاری جدید ، دیمیتری نیکولاویچ تقریباً همان اهداف را بیان کرد: "ویراستاران تمام تلاش خود را می کنند تا اطمینان حاصل شود که انتشار ما نه تنها کاملاً علمی، بلکه قطعاً هنری است."


(D.N. Dubensky)

از سوی دیگر، علیرغم تمام اظهارات دوبنسکی در مورد ماهیت علمی، خواننده بلافاصله تحت تأثیر باستان گرایی و ترحم میهن پرستانه درست از روی جلد قرار می گیرد. «در سال از…..و خلقت جهان ۷۴۲۲». یا: «تاریخ به ما می گوید که یکپارچگی و استقلال اتریش و پروس کاملاً ناشی از سخاوت حاکمان روسیه بوده است».

یکی دیگر از ویژگی های جالب کرونیکل، که به سختی نمی توان متوجه آن شد، استفاده فعال از مواد عکاسی دیگران است. تمام تصاویر جبهه غربی از IWN است. و این. به نظر ما خوبه خواننده داخلی اکثراً به دلایل نظامی به مطبوعات متفقین دسترسی نداشت. اما او می توانست با خرید "کرونیکل" به قیمت 35 کوپک، با مجموعه خوبی از گزارش های عکس غربی آشنا شود.


(عکس کلاژ گرفته شده از IWN. به پست قبلی مراجعه کنید)

در غیر این صورت، ساختار ترتیب مطالب در شماره ها با بهترین استانداردهای بریتانیا مطابقت داشت: در صفحات اول افراد آگوست و اسناد رسمی وجود دارد، سپس هر چیز دیگری. وقایع عملیات نظامی، عکس های برندگان و کشته شدگان، یادداشت های کوتاه در مورد قهرمانان.


(افسانه جنگ کوزما کریوچکوف قزاق است که بعداً در جریان جنگ داخلی دیگری درگذشت)

باید بگویم که این مجله موفق بود و به اهداف خود رسید. امروز، صد سال پس از شروع آن درگیری بزرگ، کرونیکل مطالب بسیار ارزشمندی را نه تنها برای مورخان، بلکه برای دوستداران دوران باستان روسیه ارائه می کند.
دپارتمان نشریات GPIB مجموعه کاملی از «سرگذشت جنگ» دارد که شما دوستان عزیز می توانید در اتاق مطالعه ما با آن آشنا شوید. "Chronicle" به لطف تلاش های دیمیتری کووریژین در اینترنت نیز در دسترس است.

انتشار کمیسیون شرح غنائم جنگی ارتش روسیه و بنرهای قدیمی روسیه. پتروگراد، آوریل 1916.

ارتش روسیه به شوالیه های سنت جورج

ولنو - به هنگ پیاده نظام 84 شیروان و سپس یک هنگ فرعی از هنگ قزاق 3 خوپر اختصاص داده شد.

کاپیتان ستاد 71 هنگ پیاده نظام بلفسکی.

ستوان دوم L.-Gv. هنگ نارنجک انداز.

امدادگر - داوطلب هنگ پیاده نظام 186 اصلاندوز.

مسئله 2:

پودساول ارتش قزاق کوبان، رئیس یگان هوانوردی سپاه.

هادی توپخانه خدمه دوم ناوگان بالتیک.

سرهنگ دوم هنگ پیاده نظام 36 اوریول.

ستوان دوم L.-Gv. هنگ ککسهولم

کاپیتان 90 هنگ پیاده نظام اونگا.

مسئله 3:

علامت فرعی L.-Gv. هنگ ککسهولم

سرگرد گروهبان هنگ پیاده نظام 146 تزاریتسین.

علامت فرعی L.-Gv. هنگ لیتوانیایی

هادی موتور خدمه ناوگان دوم بالتیک.

نشان دوم هنگ پیاده نظام گریازوتس.

مسئله 4:

ستوان دوم لشکر 14 توپخانه خمپاره ای و سپس هنگ پیاده نظام 71 بلفسکی.

علامت فرعی L.-Gv. هنگ مسکو

علامت فرعی L.-Gv. هنگ لیتوانیایی

تواریخ جنگ 1914 - 1916.انتشار کمیته سنت جورجVel. کتاب میخائیل الکساندرویچ:

1. آختیرسکی هوسارها، بوریس، گوری، لو پانایفس.

2.
بلومورتس، گلب گریفنفلز و جولیوس تسلمین.

3 عدد - کاپیتان شرکت خودروسازی ولادیمیر مگبروف.

4. کاپیتان هنگ 89 دریای سفید نستر لژنفسکی.

5. . سرگروهبان گردان هجدهم سنگ شکن دومچنکو.

6. ایوان ژورکو، سرباز هنگ 102 ویاتکا.

، شناخته شده و ناشناخته.پرتره های شوالیه های سنت جورج از بودجه کمیسیون جایزه، که در حال حاضر در موزه تاریخی نظامی توپخانه، نیروهای مهندسی و سپاه سیگنال نگهداری می شود.

* این انتشارات در چارچوب یک پروژه اینترنتی اختصاص یافته به صدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول انجام شد. یکی از اولویت های این پروژه بازسازی یاد و خاطره قهرمانان فراموش شده آن سال ها است. بروشورهایی برای انتشار آنلاین توسط Evgeniy Vitalievich Lozovsky، گردآورنده-محقق، نویسنده تعدادی از انتشارات در مورد تاریخ جوایز روسیه ارائه شده است.