کارگاه آموزشی برای مربیان در مهدکودک. کارگاه آموزشی مربیان مهدکودک تمرین "مغازه جادویی"

ساعت کلاس یازدهم "و بالاخره می گویم..."

توسعه یافته توسط:

گریگوریوا ایرینا ویکتورونا،

معلم فناوری،

معلم کلاس یازدهم

مدرسه متوسطه MAOU Okunevskaya

منطقه Tyumen منطقه Omutinsky.

امروز آخرین زنگ شما به صدا در می آید، سال های تحصیل شما به پایان می رسد. دیگر هرگز یک زنگ مدرسه یا یک درس مدرسه در زندگی شما وجود نخواهد داشت. من واقعاً می خواهم امیدوارم که هر یک از شما سال های تحصیل خود را به گرمی به عنوان بهترین دوران کودکی خود به یاد آورید. امتحاناتت رو قبول کن مدرسه تموم میشه وقت آن است که بزرگ شوید و راه خود را از هم جدا کنید و دوران کودکی را پشت سر بگذارید.

این یک سال تحصیلی پشت سر شماست...
هم اولین خیز و هم اولین سقوط...
و در این روز من می خواهم
هر لحظه یادت بود
وقتی با هم هستید، در کلاس، هنوز نزدیک...
و راه طولانی و دشواری در پیش است.
اما فرصتی با نگاهی مهربان و ملایم وجود دارد
برای چیزی طلب بخشش کنید!
باشد که این عصر دوباره با شما باشد
لحظه های هر دیدار در حال پرواز است،
و اولین دوست و اولین عشق -
همه چیز در شب وداع به یادگار خواهد ماند.

و این ساعت کلاس نیز آخرین و آخرین ساعت کلاس است. در حالی که هنوز همکلاسی هستید، زمان بسیار کمی می گذرد و در جهات مختلف پراکنده می شوید.
بنابراین، آخرین ساعت کلاس ما. می گویند آدم در آخرین دقایق زندگی اش را به یاد می آورد. و از آنجایی که ما چهل دقیقه آخر زندگی مدرسه را داریم، پیشنهاد می کنم سال های مدرسه خود را به یاد بیاوریم.

زمان به طور اجتناب ناپذیری به جلو می رود، اما ویژگی شگفت انگیز حافظه انسان این است که می تواند ما را به گذشته بازگرداند، که در آن زمان نه بر حسب دقیقه و ساعت، بلکه بر حسب احساسات محاسبه می شود. افکار، تجربیات

    وقتی امروز برای مدرسه آماده شدید چه احساسی داشتید؟

    آن موقع، 11 سال پیش چه احساسی داشتید؟ یاد آوردن؟

    اولین معلم خود را به یاد دارید؟?

    و اولین همکار شما؟

    یادت هست اولین نمره ای که گرفتی چند بود؟

    بنابراین، شاید ارزش تلاش برای بازگشت به آنجا، به سرزمین کودکی، حداقل برای مدتی را داشته باشد؟


بود .... بود .... 1 سپتامبر 2005. صبح آفتابی. شما بچه‌های کوچک با کیف‌های بزرگ و کوله‌پشتی‌های روی دوش، هیجان‌زده و شاد، هنوز چیزی نفهمیدید، از آستانه مدرسه گذشتید. یاد آوردن؟ بیایید به یاد بیاوریم که شما چگونه بودید.
- در این روز، مادران بیش از حد هیجان زده، با نگاه کردن به شما، کلاس اولی ها، چین های لباس های جشن ما را که فقط در عرض چند ساعت کاملاً چروک و کثیف شده بود، با دقت صاف کردند ...
و آنها همین سوال را پرسیدند و به دلایلی با لبخندی عصبی لبخند زدند:
-خب چطور؟ آیا از اولین روز مدرسه خود لذت بردید؟

با برقراری ارتباط هر روز با معلم خود، علاوه بر برنامه درسی مدرسه، حقایق ساده ای را نیز یاد گرفتید...

اینکه صبح بد نیست سر وقت سر کلاس بیای...

که نه روی میز و نه روی دستت، بلکه فقط در دفترچه یادداشت بنویسی...

اینکه شما نمی توانید با بزرگترهای خود بی ادب باشید، اما قطعا باید از فرزندان خود محافظت کنید...

و بسیاری از حکمت های دیگر که یک فرد تحصیل کرده باید بداند.

و سپس انتقال هیجان انگیز به کلاس پنجم بود، زمانی که یک معلم جدید برای هر درس نزد شما می آمد. و در ابتدا ترسناک بود، زیرا حتی به خاطر آوردن نام آنها برای شما دشوار بود. و آنها بسیار متفاوت بودند. امروز فقط به نگرانی ها و ترس های خود لبخند می زنید.

به نظر می رسد که اخیراً بوده است:

در هر دفترچه نوشته ای وجود دارد،

اولین "مادر" محکم شما.

اولین بهار مدرسه شما

اما عاشقانه مدرسه به پایان خود رسیده است،

این بدان معنی است که طرح تقریباً تمام شده است.

تماس اخر. نتایج جمع بندی شده است.

تمام کسب و کار ما 11 سال طول می کشد.

و نتیجه اصلی - بیایید به اصل برگردیم -

به هر حال، زندگی مدرسه به دور از یک بازی است.

در اینجا ما درس های اصلی را آموختیم -

درس امید، عشق و مهربانی!

موارد زیادی وجود داشت. بیایید با آزمایش دانش شما در مورد برخی از آنها شروع کنیم. و بیایید با سخت ترین چیز شروع کنیم - زبان روسی.
من کلمات را به صورت مفرد نام می برم، باید آنها را به صورت جمع قرار دهید:
ARC - arcs RESIDENT - ساکنان یونانی-یونانی
دست - دست آماتور - عاشقان ازبک-ازبکی
آرد - بدون m.p. معلم - معلمان مردم - مردم

تمرین 2:
من افعال را به صورت نامعین نام می برم، باید آنها را به صورت اول شخص قرار دهید:
پیاده روی - من راه می روم
خواندن - خواندن
سوت - سوت


تمرین 3:
کلمات مؤنث را با کلمات مردانه مطابقت دهید و بالعکس:
PROVAR-آشپز
خیاط - خیاط
شجاع - نه
بز
OSA - خیر

در نظر بگیرید که قبلاً آزمون دولتی واحد را به زبان روسی گذرانده اید. اما زبان روسی نه تنها در مورد قوانین، بلکه در مورد امکان ارائه یا بیان است.

درس بعدی ریاضی است. شما همیشه با ملکه علوم دوست بوده اید، حداقل دوست دارم باور کنم، چون امتحان جبر در پیش است. بیایید آمادگی خود را بررسی کنیم.
چند معلم به شما ریاضی یاد دادند؟ - 3
چند پله از طبقه 1 تا 2 از پله ها به کلاس ریاضی منتهی می شود؟
چند روز از زندگی پاک شد و در دیوارهای این مدرسه سپری شد؟
(یک سال تحصیلی 34 هفته است. این 238 روز مدرسه است. در 11 سال ضرب کنید. این تقریباً 2618 روز است)
تکالیف: حداقل سالی یک بار از پله های مدرسه بالا بروید، پشت میز خود بنشینید تا لحظات خوشی را از 2618 روزی که در اینجا سپری کرده اید به یاد بیاورید.

من قضاوت نمی کنم که چه کسی بهتر یاد گرفته است!

گهواره. پوشک. گریه کردن.

کلمه. قدم سرد دکتر

دویدن به اطراف. اسباب بازی. برادر

تاب حیاط. مهد کودک

روز روشن سپتامبر. بابونه.

تعظیم. قیطان. کلاس اولی ها

دو به دو. آغازگر. پنج.

نظافت درجه یک

فراعنه کره زمین. نقشه. میز نقاشی شده

قلیایی. فیثاغورث. اسیدها

لو تولستوی. تنگه ها یادداشت.

رقصیدن سفر پیاده روی. گیتار.

بوسه. برای یک چهارم "جفت".

مدرسه. دو ترویکا پنج.

توپ. گام. گچ. بستر.

با خون شکستگی بینی مبارزه کنید

حیاط دوستان. مهمانی - جشن. صلیب.

ممکن است. درجه یازدهم.

همه. آخرین درس ما

پنج قانون ساده را به خاطر بسپارید:
1. قلب خود را از نفرت آزاد کنید - هرکسی را که مورد آزار و اذیت قرار گرفته اید ببخشید
2. قلب خود را از نگرانی ها آزاد کنید - بیشتر آنها بی فایده هستند.
3. ساده زندگی کنید و قدر داشته های خود را بدانید.
4. بیشتر بدهید.
5. کمتر انتظار داشته باشید.

در طول این سال ها روی دفترهای زیادی نوشته شده، کتاب خوانده شده، مداد و خودکار خراب شده است. همه اینها ویژگی های زندگی مدرسه است. اما در کنار آنها موضوع دیگری وجود داشت که همه آن را دوست نداشتند؛ این اتفاق افتاد که آن را در خانه گذاشتید، آن را از والدین و معلمان پنهان کردید، یادداشت های "غیر ضروری" را حذف کردید، آن را گم کردید، اما، با وجود همه چیز، یک همراه وفادار و فداکار باقی ماند. از زندگی مدرسه شما البته حدس زدید که این یک دفترچه خاطرات است.
نگرش نسبت به دفتر خاطرات در طول سال ها تغییر کرده است. در ابتدا با دقت ذخیره می شد، با دقت پر می شد و تمیز نگه داشته می شد. سپس، در طول سال ها، برای بسیاری از شما غیر ضروری بود و سعی کردند از شر آن خلاص شوند.
این خیلی اوقات اتفاق می افتد. و اگر می‌توانستید افکارتان را در دفتر خاطرات بنویسید، این اتفاق می‌افتد.

1 کلاس
شاگرد اول بودن بسیار مسئولیت پذیر است
شما باید به ترتیب برای پنج درس بخوانید،
تو باید مودب باشی
تو باید شجاع باشی
ما باید هر روز الگو قرار دهیم.

پایه 10
آه، این درس ها عذاب است،
جنون به زودی رخ خواهد داد.
چه زمانی فرانسوی ها از مسکو عقب نشینی کردند؟
هیپوتانوس برابر با چیست؟
اکسیدها، سولفیدها، اسیدها،
عبارات مشارکتی-
شما می توانید دیوانه شوید
کاش می توانستم به زودی مدرسه را ترک کنم!
چقدر از این درس ها و معلم ها خسته شدم
دیگر قدرتی وجود ندارد - این فقط یک فاجعه است.


درجه 11
بنابراین داستان کودکی به پایان می رسد.
فصل ها تکمیل شده اند، رویاها مرور شده اند.
در حال حاضر، بدون تکیه بر راهنمایی های کسی،
ما باید همه مشکلات را خودمان حل کنیم.
زنگ زدن به گذشته و حال،
بر همه چیزهایی که ذخیره کردم و پس انداز نکردم،
به دوران کودکی من زنگ بزن،
آخرین تماس شاد و غمگین.
(این جایی است که دفترچه خاطرات به پایان می رسد)

و در طول سال های تحصیلی خود یادداشت های توضیحی زیادی نوشتید.
امیدوارم که دیگر آنها را ننویسید و برای کسی بهانه بیاورید.
و با ورود به یک موسسه، دانشگاه یا دانشکده فنی، استفاده خواهید کردمشاوره کادر آموزشی ما:
1. اگر افکار بد وارد سرتان شد، آنها را از گردنتان بیرون کنید.
2. هنگام از دست دادن عصبانیت، گم نشوید.
3. ستاره های آسمان را نگیرید. اگر همه از آسمان ستاره بگیرند، شب های پر ستاره ای وجود نخواهد داشت.
4. یک سر خوب است، اما شما نمی توانید دو سر داشته باشید.
5. قلب داشته باش، روح داشته باش و در همه حال انسان خواهی بود.
6. با جریان حرکت نکنید، برخلاف جریان شنا نکنید، بلکه در جایی که باید بروید شنا کنید.

کاش بودی:
باهوش، اما خسته کننده نیست،
مغرور، اما نه مغرور،
محبت آمیز، اما نه سرزده،
سختگیرانه، اما نه شیطانی،
متواضع، اما نه ترسو،
شجاع، اما نه مغرور،
دوست داشتنی، اما ضربه زننده نیست
ثروتمند اما نه حریص
لاغر، اما لاغر نیست
پر اما نه چاق
بلند، اما نه بلند،
دوست داشتن، اما نه مهمانی،
معاشرتی است، اما مشروب نمی خورد،
تجاری، اما نه متکبر،
مصمم، اما نه گستاخ،
خوش شانس و شاد.

چه آرزویی برای من داری؟ (یکدیگر)

(فارغ التحصیلان آرزوها را می نویسند).

برای من گاهی با تو بودن سخت بود. اما برای اینکه وقتی ناراحتم کردی خودم را خوشحال کنم همیشه یاد یک حکایت می افتادم که خودم به ذهنم رسید.

سلام، ناتالیا آلکسیونا! دخترم نمی خواهد به مدرسه برود.
- چرا؟
- او می گوید که دوباره بلبل تمام درس را پشت تلفن می نشیند ، میرونوف و اوروسوا مانند دو زاغی چت می کنند ، کازاکوف بی دلیل می خندد ، مارمازوف می خوابد و پایان درس را می بیند ، یورچنکو بی سر و صدا در مورد آینده رویا می بیند. . و فقط او چیزی برای گفتن دارد، اما این خوشحالی نادر است.
-نه نه مامان عزیز بذار دخترت حتما بره کلاس. اولاً او قبلاً 55 سال دارد و ثانیاً معلم است!

موفق باشید، فراز و نشیب،
زندگی مثل یک تشک راه راه است.
اوج شادی معلم من -
شما، فرزندان من، کل کلاس شما.
و با تمام وجودم به سوی تو روی می‌آورم،
خودم را در فکر فرو می‌برم.
باور کنید تظاهر نمی کنم
من هر کس را به روش خود دوست دارم.

چقدر همکلاسی های خود را می شناسید؟

    1. تولد چه کسی در کلاس شما در ____________ است؟

    2. جوانترین کلاس چه کسی است؟ مسن ترین کیه؟

    3. چه کسی در کلاس ما بالاترین رتبه ورزشی را دارد؟

    4. چند نفر در کلاس نام میانی دارند _________________

    5. چند نفر در همان خیابان Sovetskaya زندگی می کنند؟

    6. چه کسی در کلاس رکورد تعداد دروس را از دست داده است؟

    اگر مدیر مدرسه شدی...

    برای معلمان چه آرزویی دارید؟

    فردا خواهد آمد. بیدار میشی... همون دقیقه اول چیکار میکنی؟

    نکته اصلی در کلاس یازدهم چه بود؟

    یادت میاد اول کلاس اول چه کلمه ای نوشتی؟

    موضوع مورد علاقه شما چه بود؟


فارغ التحصیلان تلگرام تبریک عجیبی با فاصله دریافت کردند. کمک شما مورد نیاز است. 16 صفت به من بدهید و من آنها را در متن خواهم نوشت. متن تلگرام.


___________ - فارغ التحصیلان! ما که شما را دنبال می کنیم بسیار خوشحالیم که شما _______________ هستید. و در این روز __________ شما تبریک های ___________ خود را دریافت خواهید کرد. با استفاده از این مناسبت _______________، مایلیم به شما بگوییم که آنها چه چیزی را ___________

در این سیاره _________________ آدم های زیادی مثل شما وجود ندارند. ما امیدواریم که زندگی ___________ شما ______________ شود. و شما با این شرکت ______________________________ سال در این روز__________________________________________ با هم جمع خواهید شد. ما به طور سنتی آرزوی________________________________________________ خوشبختی، _________ سالهای زندگی را داریم!____________ نسل!

یک سال تحصیلی دیگر به پایان می رسد. برای شما کلاس یازدهم امسال اولین آزمون جدی شما خواهد بود. امتحانات در پیش داری شما باید تمام دانش و مهارت های خود را که در طول 11 سال در دیوارهای مدرسه به دست آورده اید نشان دهید. اجازه ندهید مشکلات شما را متوقف کنند، اجازه ندهید شکست ها شما را ناامید کنند، و اجازه ندهید که شانه دوست واقعی تان در طول امتحان در کنار شما باشد.

حکمت باستانی می گوید: "همه چیز می گذرد، این نیز خواهد گذشت." بنابراین، به دنبال آن بروید! بعد از امتحانات جشن فارغ التحصیلی و...تابستان!!! برای شما آرزوی موفقیت دارم، موفق باشید. همه چیز خوب خواهد شد.


والدین، پدران و مادران عزیز
امروز در یک امتحان مهم شرکت می کنید:
با چه کسی در بزرگسالی ازدواج می کنید؟
چه کسی را و چگونه تربیت کردی
آنچه به آنها آموخته شد و آنچه در آنها تلقین شد،
شما حتی در روح خود در برابر همه مسئولید
برای هر کاری که فرزندان ما انجام خواهند داد.
پدر و مادر، فرزندان خود را فراموش نکنید،
آنها را از زندگی خود پاک نکنید.
آنها را دوست بدار، به یادشان بیاور، به آنها کمک کن،
به طوری که خانه شما همیشه خانواده شما باشد
پناهگاهی برای فرزندان شما بود

شما به زودی فرزندان بزرگ خود را در بزرگسالی آزاد خواهید کرد. آنها مانند پرندگان در سراسر جهان پرواز خواهند کرد. آنها را با قلبی سبک بفرستید و برای آنها در طول زندگی "پرواز خوب" آرزو کنید.

ترک برای خداحافظی
بیا یه آرزو کنیم
تا روزی دوباره اینجا باشم
دور هم جمع شدیم


در دستان من پاکت نامه ای با عبارت "رویاهای من امیدهای من هستند" را می بینید. رویاهای خود را بنویسید و برگه ها را در این پاکت قرار دهید، والدینتان می توانند به شما کمک کنند. بیایید 10 سال دیگر ملاقات کنیم و ببینیم چه اتفاقی در زندگی شما افتاده است.

"دانش آموزان عزیز":
دوستت دارم. شاید هنوز دوست داشته باش
این یک سال در روح من دوام نمی آورد.
ولی دیگه نذار اذیتت کنه
سرنوشت بزرگی در انتظار شماست.
دوستت دارم. امروز در این احساس
باور کنید از اعتراف خجالت نمی کشم.
از پوشکین، با وام گرفتن هنر خود،
من عشق و غم خود را برای شما آشکار خواهم کرد.
من تو را با احترام و مهربانی دوست داشتم
گاهی اعدام سه تایی است، گاهی دو تایی،
اما شما با پشتکار دروس خود را مطالعه کردید،
و هر بار که مرا بخشیدی
من هم شما را می بخشم. هق هق و اشک
و اجرای ما پشت سرمان است،
و یخبندان های تلخی در روابط وجود دارد،
و گرمای امتحانات و باران روزهای هفته.

تیمور، دو نستیا، نیکولای،
کریستینا، داشا و ویکتوریا.
دیما، یولیا و سرگئی!
برای شما آرزوی خوشبختی میکنم
و کسانی را که دوستت داشتند را فراموش نکن.
دوستت دارم. این روزها فرا رسیده است:
بدون اینکه اشک بریزیم خداحافظی می کنیم.
و خدا بهت عطا کنه
بگذار دیگران دوستت داشته باشند
کمتر از اینکه دوستت داشتم

و اکنون به هر یک از شما پیشنهاد می کنم که عبارت "و در نهایت می گویم ..." را ادامه دهید.

فارغ التحصیلان به ترتیب به معلم کلاس نزدیک می شوند و حروف را در پاکت بزرگی می گذارند و چند کلمه می گویند و عبارت «و بالاخره می گویم...» را ادامه می دهند و کلاس را ترک می کنند.

آموزش برای معلمان “اگر شما…”

عصر بخیر روی میزم کارت هایی با عکس دارم. هر کسی یک یا چند مورد را برای خود می گیرد. با دقت به آنها نگاه کنید. چه چیزی را در مورد آنها دوست دارید؟ چه چیزی را دوست ندارد؟ شما این کارت ها را به دلیلی انتخاب کردید. این بازتابی از حالت عاطفی، خلق و خوی شماست. حالا بیایید به نوبت به همه نشان دهیم چه کارتی گرفتید و دلیل آن را توضیح دهید.
فوق العاده! فکر می کنید چرا الان این کار را با شما انجام دادیم؟ این کار برای این بود که بفهمی همه ما متفاوت هستیم، با شخصیت های خودمان، با حالات مختلف. و هر فردی باید دیگران را همانگونه که هستند بپذیرد. بنابراین ما به آرامی به موضوع آموزش خود - تحمل - رفتیم. اخیراً این کلمه را زیاد می شنوید، آیا معنی آن را می دانید؟ این اول از همه صبر با افراد دیگر است - با ملیت های مختلف، با افراد دارای معلولیت و غیره.
تحملدر قالب یک نگرش درونی، یک انتخاب داوطلبانه ارائه می شود. مدارا در بزرگسالی تحمیل نمی شود، بلکه در کودکی پرورش می یابد. درک عمیق‌تر «تساهل» را می‌توان از طریق «عدم تحمل» متضاد آن درک کرد. این طرد شدن شخص دیگری به دلیل نگاه یا تفکر متفاوت است. عدم مدارا شامل تحقیر مردم و نادانی است. مدارا در فعالیت حرفه ای هر معلمی بسیار مهم است.
هیچ کس نمی تواند دیگری را دوست داشته باشد
اگر قبلا خودت را دوست نداشتی...

و حالا من به شما پیشنهاد می کنم کمی از کار و بازی استراحت کنید.
1. تمرین 1. "معنای نام"
تمامی اعضای گروه موظفند در طول کلاس کارت ویزیت با نام خود را تهیه کنند. هر کس حق دارد هر نامی را که می خواهد در گروه نامیده شود برای خود انتخاب کند: نام واقعی، نام بازی، نام شخصیت ادبی، نام تصویرش.
همزمان با تهیه کارت ویزیت، شرکت کنندگان باید به این کار فکر کنند: کیفیتی را نام ببرید که مشخصه شماست، که با حرف اول نام شما شروع می شود. (مثلا لاریسا مهربان است). سپس وقتی کارت ویزیت ها آماده شد، از همه خواسته می شود که نام خود را یکی یکی بگویند.
ایده اصلی این تمرین این است که به شما این فرصت را بدهد که بر فردیت خود تأکید کنید.
2. تمرین 2. "چگونه شبیه هستیم؟"
این تمرین به ایجاد فضایی آرام و دوستانه در گروه، افزایش اعتماد متقابل و انسجام تیم کمک می کند.
شرکت کنندگان در یک دایره می نشینند. روانشناس با استفاده از اصل شباهت واقعی یا خیالی با خودش، یکی از آنها را به مرکز دایره دعوت می کند، تقریباً با این کلمات: «...، لطفاً بیایید اینجا، زیرا رنگ موی ما یکسان است (یا نام ما با "u" شروع می شود؛ یا ما در یک موسسه کار می کنیم؛ قد ما یکسان است...)" شرکت کننده در یک دایره می ایستد و همچنین یکی از معلمان را بر اساس برخی ویژگی های مشترک دعوت می کند. بازی تا زمانی ادامه می یابد که همه داخل دایره باشند.

3. تماشای کارتون "روز و شب".
انعکاس: فکر می کنید او در مورد چه چیزی صحبت می کند؟ (در مورد پذیرش خود و دیگران).
4. تمرین 3. "در مورد چه کسی صحبت می کنیم؟"
شما باید 3 جمله در مورد خود بنویسید:
- ظاهر
- پارچه
- مهارت ها و دستاوردها
کاغذ را امضا کنید و آن را تحویل دهید، اکنون مشخصات را می خوانم و گروه سعی می کند حدس بزند که در مورد چه کسی است.
این تمرین به ما چه می آموزد؟ (خود را به عنوان یک فرد ببینید، همکاران خود را بهتر بشناسید)
5. تمرین 4. «دوستت دارم».
بردباری با دیگران تنها در صورتی امکان پذیر است که نسبت به خود نگرش مدارا داشته باشید. حالا هر یک از شما سعی می کنید به عشق خود اعتراف کنید... این کار آسانی نیست.
باید بگویید: «دوستت دارم...»، نام خود را بگویید و توضیح دهید که چرا خودتان را دوست دارید.
(مثلاً من تو را دوست دارم لاریسا، زیرا تو به فرزندانت توجه زیادی می کنی). این کلمات باید طوری تلفظ شوند که همه اظهار عشق شما به خودتان را باور کنند.
به یاد داشته باشید که این کار بسیار دشوار است و نیاز به احترام زیادی برای خود و دیگران دارد.
سوالات بعد از اتمام تمرین
1. آیا اعتراف به عشق خود برای شما آسان بود؟
2. چه احساسی داشتید؟
1. تمرین 5."برای خودم و دیگران آرزو می کنم..." ()
برای پایان دادن به درس ما، آخرین تمرین را ارائه می کنم. توپ به صورت دایره ای پاس داده می شود. شرکت کننده ای که توپ را در دست دارد برای خود و دیگران آرزوهای خوب می کند، سپس توپ را به همسایه اش پاس می دهد.
و در آخر، من دوست دارم کلمات را بخوانم.
برای قوی بودن باید مثل آب باشی.
هیچ مانعی وجود ندارد - جریان دارد.
سد - متوقف خواهد شد.
اگر سد بشکند، دوباره جاری خواهد شد.
در ظرف چهار گوش چهار گوش است;
در دور او گرد است.
از آنجا که او بسیار سازگار است، او از همه مهربان‌تر و قوی‌تر است.» (L.N. تولستوی)

هر لحظه را پر از معنا کنید
ساعت ها و روزها عجله ای اجتناب ناپذیر است، --
آنگاه تمام دنیا را تصاحب خواهی کرد،
آنوقت پسرم تو مرد خواهی شد!
(آر. کیپلینگ)

ژوئن. هیجان انگیزترین و شگفت انگیزترین زمانی که بچه ها خیلی دوست دارند. تعطیلات. اما این برای همه ساکنان چنین کشور مدرسه شگفت انگیزی نیست. آخرین زنگ مدرسه با زنگ شادی نواخته شد که نشانه وداع با کودکی، مدرسه، معلمان و همکلاسی ها بود، زمان مهم امتحانات نهایی به پایان رسید و زندگی مستقل جدیدی از قبل در افق بود.

خیلی خوشحال یا غمگین؟ در تلاش برای پاسخ به این سوال که نه تنها برای من پیش پا افتاده است، به چهره پسران و دختران بزرگسالم نگاه می کنم. هر چی بگی بچه ها نازترین بخش بشریت هستن! پس من به چه چیزی فکر می کنم؟

شاید در مورد اینکه چگونه در سال 2006 تصمیم مسئولانه ای گرفتم تا مادر باحال آنها شوم. والدین نسبت به فرزندان خود به کادر آموزشی مدرسه اعتماد دارند اما به معلم کلاس اعتماد بیشتری دارند. این شگفت‌انگیز و شگفت‌انگیز است که بفهمیم در جایی به شما و کمک‌تان، تجربه‌تان، حرف‌هایتان نیاز دارید.

در آموزش و پرورش همیشه بحث های ابدی در مورد تداوم وجود دارد. به هر حال انتقال از دبستان به ابتدایی دشوار و پر مسئولیت است. ما اول از همه در مورد سن صحبت می کنیم و سن نه تنها یک مفهوم بیولوژیکی، بلکه یک مفهوم روانشناختی است. و در هر مرحله ای که شخص می گذرد ، یک بحران مربوط به سن در انتظار است که با فروپاشی روانی ، ارزیابی مجدد مسیر زندگی و کشف فرصت های جدید همراه است. بزرگسالان باید بفهمند که دختر و پسر فارغ از اراده و میل خود در این دوراهی سرنوشت قرار می گیرند.

یک تیم به درستی در حال توسعه اهمیت کمی ندارد، زیرا همه شرایط را برای شکل گیری شخصیت، بهبود کیفیت، رشد توانایی ها و استعدادها ایجاد می کند. و من دوچندان شانس آوردم. از دستان باتجربه معلم دبستان ناتالیا گنادیونا ناگیبینا، من نه تنها کودکان هدفمند و مشتاق را پذیرفتم، بلکه مهمتر از همه، یک تیم خوب تشکیل شده برای کودکان را پذیرفتم. و، توجه داشته باشید، این در حال حاضر در سطح مدرسه ابتدایی است. و این، باور کنید، ارزش زیادی دارد. فقط لازم بود یک مسیر جدید برای پیشرفت فرد و تیم انتخاب شود. بالاخره بچه جوانه انسان است. این در ابتدا حاوی یک میل خستگی ناپذیر برای توسعه است. هدف شخصیت در حال رشد تأیید "من" منحصر به فرد خود و شناسایی هدف منحصر به فرد خود است. و هدف معلم کمک به او در این امر است.

کلاس پنجمی های من بی دفاع و ترسیده نیامدند، با چشمانی سوزان و کنجکاو از آستانه کلاس پنجم گذشتند. اما آنها یک اشکال داشتند: آنها برای حل مسائل پیچیده توسعه خود بسیار کوچک بودند. و همیشه بزرگسالان قابل اعتمادی در کنار آنها بودند - کادر آموزشی و والدین.

حرکت مشترک خود را در مسیر دشوار «زندگی مدرسه» ادامه دادیم. تمام این مدت با هم درس خواندیم، از هم یاد گرفتیم. ما نه تنها علم مدرسه را یاد گرفتیم، بلکه یاد گرفتیم که چگونه در مواقع سخت با هم دوست باشیم، درک کنیم، اعتماد کنیم، کمک کنیم، همدردی کنیم و از یکدیگر حمایت کنیم. هر سال متفاوت بود و غم ها و شادی های خاص خود را به همراه داشت. اما این واقعیت که در روند ارتباطمان چیزهای زیادی یاد گرفتیم و عاقل بودن را یاد گرفتیم بسیار مهم است.

به تدریج، این تیم دانش آموزان و فعالان عالی خود را تشکیل داد، ورزشکاران و نوازندگان، هنرمندان ژانرهای مختلف و کودکان عادی. همه چیز اتفاق افتاد: پیروزی در مدرسه، منطقه، المپیادها و مسابقات منطقه ای و سراسر روسیه، در مسابقات ورزشی در سطوح مختلف، شرکت در نمایش ها، کنسرت ها، نمایشگاه ها، کنفرانس های علمی. زندگی فعال مدرسه ای دنیای فرزندانم را پر از رنگ کرد. آنها هرگز حوصله نداشتند، زیرا کارهای جالب زیادی در اطراف آنها وجود داشت! باشگاه ها، بخش های ورزشی، مسابقات، مسابقات، پیاده روی، عصرها، تعطیلات. و جالب ترین چیزها در طول درس اتفاق افتاد! آن‌چه که معلمان موضوع می‌توانستند از نظر احساسی به من، معلم کلاس، بگویند. این یک کلاس واقعاً با استعداد است.

و البته بسیار خوشایند بود که آنها را همیشه باهوش، با لباس متحدالشکل و با سرهای بلند، و در سکوت در کنار شعله جاویدان، و هنگام تحویل پاسپورت، و در هنگام بررسی آهنگ و تشکیل، دید. . تمام تعطیلات، کلاس ها، مسابقات را به یاد دارم. ما چیزی برای به خاطر سپردن داریم، چیزی برای افتخار کردن. با گذشت سالها ما به یک خانواده صمیمی تبدیل شده ایم. من احساسات و خاطرات گرمی با سفر به تئاتر و مسیرهای توریستی مان دارم. اینجا بود، در فضایی آرام، که با شاگردانم بیشتر آشنا شدم. دوستانه، استقلال، احترام متقابل و حمایت آنها همیشه مرا خوشحال می کرد.

همچنین به یاد دارم که چگونه قبل از سال تحصیلی بعدی، سه نوجوان از مدارس دیگر روستا از آستانه مدرسه ما عبور کردند و به همراه والدین خود انتخاب کردند تا در مؤسسه آموزشی ما ادامه تحصیل دهند. لحظاتی هیجان انگیز بود که کلاس ها در دبیرستان با هم متحد می شدند و اضافه شدن تازه واردان بعدی اتفاق می افتاد. و اکنون در مقابل من چهارده دختر و هفت پسر هستند که ناگهان بالغ شده اند. خب، این طوری باید باشد، زندگی همین است.

افراد زیادی در زندگی من بوده اند که تأثیر زیادی روی من داشته اند. کلاس فارغ التحصیلی من یک مورد خاص است. در کنار آنها زندگی من شگفت انگیز و چند وجهی بود. در تمام این سالها آنها هرگز دست از شگفتی من با شگفتی های بیشتر و بیشتر نکشیدند و ردی لطیف و محترمانه در خاطرم به جا گذاشتند. من با پدر و مادرم خیلی خوش شانس بودم. ارتباط، همکاری، درک متقابل در تربیت فرزندان حاصل تلاش مشترک ماست.

"مدرسه خانه دوم شماست!" - آیا این چیزی نیست که همیشه خستگی ناپذیر برای فرزندانم تکرار می کنم؟ آنها نوجوان بودند، با تمام سختی های این دوره از رشد، به وضوح از معنای کلماتی که زمانی معلم کلاس می گفت آگاه بودند، اما گاهی اوقات کارها را به روش خود انجام می دادند. اکنون آنها دختر و پسر هستند و این دوران گذار به استقلال است، دوران تعیین سرنوشت، کسب بلوغ فکری، عقیدتی و مدنی، شکل گیری جهان بینی، آگاهی اخلاقی و خودآگاهی.

توپ مدرسه من با هیجان به جلسه بعدی با فارغ التحصیلی عجله دارم. حال و هوای جشن، لبخندها و چشمان باز و پر از نورهای شاد و شیطنت آمیز آنها را می بینم. روحت گرم و آرام می شود. هیچ کس شک نمی کرد که در هفت سال ما تبدیل به یک خانواده بزرگ می شویم که نمی خواهیم آن را ترک کنیم.

کلاس من دریایی از استعداد، اشتیاق و خلاقیت است. کلاس من یک تیم دوستانه از کودکان و والدین است. کلاس من بخشی از زندگی من است. انسانیت، مهربانی، صداقت، اعتماد به نفس و بردباری را در دانش آموزانم پرورش دادم. من می خواستم آنها شهروندان فرهنگی، معنوی و اخلاقی و شایسته روسیه شوند. در همان زمان، من خودم هر روز از بچه ها خلاقیت، خوش بینی و توانایی یافتن لحظات مثبت در هر شرایطی را یاد گرفتم.

پس چرا اینقدر غمگین است؟ دیگر چگونه! آیا گاهی اوقات غم انگیز نیست که همه چیزهای شگفت انگیزی را که سرنوشت به من داده است به یاد بیاورم - معلم کلاسی در این کلاس خاص باشم و بفهمم که هفت سال آینده در گذشته است؟ آمد و رفت. برای همیشه رفته؟ اما نه... من مطمئنم که بچه هایم در درس های زندگی خود بسیار دقت خواهند کرد. آنها مانند گذشته فکر، تأمل و تحلیل خواهند کرد... شخصیت های انسانی منحصر به فرد و تکرار نشدنی از دیوارهای مؤسسه آموزشی بیرون می آیند. مدرسه به حق می تواند به سالگرد، واقعاً طلایی، پانزدهمین فارغ التحصیلی خود افتخار کند.

... من به دقت به هر یک از فارغ التحصیلان خود نگاه می کنم، موفقیت های آنها را تجزیه و تحلیل می کنم و با آرامش آنها را در بزرگسالی رها می کنم. من معتقدم که آنها می توانند به هدف خود برسند، پاسخ سوالات دشوار را بیابند، بر مشکلات غلبه کنند، به یک دوست کمک کنند و بتوانند مسئولیت را بر عهده بگیرند.

پسران و دختران بزرگ من باید به یاد داشته باشند که به این دنیا آمده اند تا خوبی ها را زیاد کنند و آن را پر از حقیقت و زیبایی کنند. آگاهانه زندگی کن، همیشه فکر کن. بدانند که اعمال و افکار امروزشان سرنوشت فردای شخصی آنهاست. افرادی را که به آنها کمک کردند تا بزرگسال شوند و همیشه دست یاری و حمایت دراز کردند را فراموش نکنید. از پدر و مادرم به خاطر همکاری و راهنمایی بی نظیرشان در مورد تربیت مشترکمان تشکر می کنم.

سال ها می گذرد، من از این مطمئن هستم، رویاهای فرزندانم به حقیقت می پیوندند. آنها جوان، زیبا، پرانرژی و تحصیل کرده هستند. و آنها به خوبی درک می کنند که خودشان همه چیز دارند تا زندگی خود را مفید، شگفت انگیز و ارزشمند کنند. و بگذار اینطور باشد!

بچه های من! فکر می کنم من حق دارم همین را بگویم. من همه شما را دوست دارم و هر کدام به روشی برای من عزیز هستید. تو بهترینی. در طول این سالها، تو بخشی از زندگی و قلب من شدی. من هیچ وقت فراموشت نمی کنم. ممنون از محبتی که به من دادی، درک، صداقت و مهربانی. متشکرم که در اینجا حضور دارید! دلم برایت خیلی تنگ خواهد شد! موفق باشید! سفر به شما مبارک!

گالینا میخایلوونا رمننیکووا، معلم ریاضیات بالاترین رده، MBOU "مدرسه متوسطه لوبینسکایا شماره 3"، ب. روستای لیوبینسکی، منطقه اومسک. برنده PNPO "آموزش" "بهترین معلم فدراسیون روسیه"، کارگر افتخاری آموزش عمومی فدراسیون روسیه، برنده مسابقه همه روسی "معلم کلاس مدرن"، برنده برنامه آموزشی ملی "پتانسیل فکری و خلاقانه روسیه".

مارینا REPOLOVSKAYA، معلم ریاضی در مدرسه شبانه روزی آموزش عمومی ویژه (اصلاحی) نوع II شماره 52:
- اتفاقاً در سنی نسبتاً بالغ وارد این رقابت شدم. اما نمی توانید تصور کنید که او چه انگیزه ای برای کار و حتی زندگی بیشتر به من داد! ارتباط با جوانان شگفت انگیز، شجاع، صمیمانه، باز، حریص برای هر چیز جدید، جالب، پیشرفته، من را با قدرت جدید و میل به کار و زندگی جالب تر تزریق کرد. و در آخر به آنها خواهم گفت: جرئت کنید، جستجو کنید، غلبه کنید، اشتباه کنید، سقوط کنید، بلند شوید، عشق بورزید... نکته اصلی این است که بردار حرکت شما قابل مشاهده است - رو به جلو و بالا. و سپس ما می توانیم با خیال راحت به شما گرانبهاترین چیزی را که داریم - فرزندانمان - به شما تحویل دهیم!

Yana IVANTSOVA، برنده مطلق مسابقه معلم سال 2013 مسکو، معلم شیمی در مدرسه شماره 1360:
- "معلم سال در مسکو" ... برنده شدن در یک مسابقه حرفه ای به این بزرگی به نظرم یک رویا بود! آنها می گویند یک رویا همراه با قدرت تحقق آن داده می شود و شما باید خودتان تلاش کنید. از رویاپردازی نترسید! در امتداد جاده های سخت کوشی، عزم راسخ و سخت کوشی به سمت رویای خود بروید!

النا SEVRYUKOVA، مدیر موسیقی مهد کودک شماره 2195:
- مسابقه آغاز مرحله ای جدید، آزمایش و غلبه بر خود است. برای من، نتایج مسابقه دیپلم و جوایز نیست، بلکه یک تجربه زنده از برقراری ارتباط با افراد با استعداد و انگیزه ای برای خودسازی است. من زیاد تخمین زدم، از بیرون به خودم نگاه کردم - می خواهم تغییر کنم، توسعه پیدا کنم، برای بهتر شدن تلاش کنم. مایکل کوردا نوشت: «اندازه گیری موفقیت آسان است. این فاصله بین جایی که شروع کردید و آخرین دستاوردتان است." هر کدام از ما در راه خود موفق هستیم، آرزو می کنم همه در اینجا متوقف نشوند!

ایرینا ولاسوا، معلم مهد کودک شماره 2526:
- مسابقه "معلم سال 2013 مسکو" به پایان رسید، هیاهو به افتخار فینالیست ها به صدا درآمد ... و با این حال این فینال نیست ... بسیاری از کلمات پنهان و ناگفته ماندند! ما، شرکت کنندگان مسابقه، به نظر می رسید که به تازگی در یک سفر شخصی به Povedniki ملاقات کرده ایم و در حال حاضر باید در زمان گذشته در مورد آن صحبت کنیم. اولاً از برگزارکنندگان مسابقه برای برگزاری سمینارهایی در زمینه طراحی کارت ویزیت و یک کلاس مستر برای ملاقات با افراد جالب و حرفه ای در زمینه خود مانند ویتولد یاسوین و یوری بوبرینف بسیار سپاسگزارم. آنها توانستند ما را در روحیه مثبت کار قرار دهند و فضای خلاقیت را به جای رقابت ایجاد کنند. ثانیاً، من از اعضای هیئت داوران ذیصلاح برای ایجاد چنین فضای دوستانه ای در پوودنیکی، به ویژه در اولین مراحل آزمایشات مرحله سوم، سپاسگزارم. ایگور آگاپوف با دانش و صراحت خود ما را مجذوب خود کرد ، آندری لوکوتین مانند شاگردانش با ما همدلی کرد. خوشحالم که چنین رویداد فراموش نشدنی در زندگی من رخ داد - مسابقه ای با حضور معلمان رشته های مختلف آموزشی. ابتدا در یک مدرسه و سپس در یک موسسه پیش دبستانی کار می کردم، اینجا بود که این فرصت را داشتم که رابطه و وحدت "مهدکودک - مدرسه - دانشگاه" را ردیابی کنم. و البته من به شرکت کنندگانمان افتخار می کنم. همه افراد بسیار خوب و باز هستند - معلمانی با T بزرگ، همدلی و کمک به یکدیگر. امیدوارم انگیزه مسابقه همچنان در من زنده بماند و در کارهای آینده به من کمک کند. این شادی است و نوعی فشار برای ایستادن، حرکت به جلو و توسعه! همگی موفق باشیم!

الکساندرا استرونینا، مدرس ارشد در گروه آموزش پیش دبستانی، دانشگاه دولتی آموزشی مسکو:
- معلمان زمان را در سال های مدرسه اندازه گیری می کنند. رقابت برای من در ماه اوت آغاز شد و تقریباً یک سال تحصیلی به طول انجامید. با برنده شدن در مسابقه "بهترین معلم جوان در دانشگاه دولتی آموزشی مسکو" که در پایان آگوست 2012 آغاز شد، اجازه شرکت در مسابقه "معلم سال مسکو" را گرفتم. اکنون می توانیم با اطمینان خاطر نشان دهیم که این رقابت درخشان ترین رویداد سال تحصیلی امسال است. چقدر آثار خلاقانه نوشته شده، نمونه کارها جمع آوری شده، کلاس ها آماده شده، سلول های عصبی خرج شده، تجربه به دست آمده، شادی ها و تردیدها تجربه شده است، دوستان و همفکرانشان پیدا شده اند، در نهایت لباس خریداری شده است! رقابت یک تجربه شگفت انگیز است، فراموش نشدنی! روزهای پوودنیکی روزهای زندگی در حالت هم آفرینی، همکاری، تنش فکری، بسیج است. فضای حمایت متقابل، نگرش محترمانه نسبت به یکدیگر، احساس حمایت از سوی افراد همفکر، ارواح خویشاوند، رقابت را به تجربه شگفت انگیزی در زندگی من تبدیل کرد. این احساس را داشتم که یک پنجره یا یک پنجره کامل به روی جهان باز شده است و گردبادی از ایده ها، آشنایی های جدید و پروژه های جالب هجوم آورده اند! با تشکر فراوان از برگزارکنندگان مسابقه برای این شانس بی نظیر!

نادژدا VOROBYEVA، برنده مسابقه معلم سال 2013 مسکو، روانشناس آموزشی در مدرسه Lomonosov:
- رقابت تمام شد اما احساس ناقص بودن از بین نمی رود. معلمان فوق العاده و با استعداد زیادی در این نزدیکی بودند، اگر فقط می توانستند نیروها را به هم بپیوندند، هدفی تعیین کنند، در مسیری توافق کنند، شرایط را بپذیرند و شروع به حرکت کنند، با هم بر همه موانع غلبه کنند، به سمت هدف گرامی حرکت کنند... مبتذل؟ موافق. اما بدون همه اینها به نوعی خالی است. من و بچه ها در ماه دسامبر یک آدم برفی درست کردیم. توپ ها غلت خوردند و زمان پیاده روی به پایان رسید. می خواستیم روز بعد کار را تمام کنیم - باران شروع به باریدن کرد. هیچ وقت آدم برفی درست نکردند...

ایرینا ژیلیواوا، برنده مسابقه معلم سال 2013 مسکو، روانشناس آموزشی در سالن ورزشی شماره 1518:
- و در نهایت، من می گویم که هرگز به اندازه یک هفته در پوودنیکی چنین برداشت ها و احساساتی دریافت نکرده ام. این نه تنها یک حرفه ای ارزشمند، بلکه یک تجربه شخصی بود. من بسیار خوشحالم که آن زمان و همه دوستان جدید فوق العاده ای را که در آنجا پیدا کردم به یاد آوردم! البته رقابت دور جدیدی از خودسازی من است، یک قدم جدید. با تشکر فراوان از برگزارکنندگان برای چنین تعطیلاتی! فراموش نشدنی بود! و در نهایت، به کسانی که از قبل الهام گرفته اند و آماده شرکت در سال آینده هستند می گویم: جرات کنید، خلق کنید، شرکت کنید، ارزشش را دارد!

لیودمیلا ایوانووا، استاد آموزش صنعتی، کالج اتوماسیون و رادیو الکترونیک شماره 27 به نام. پ.م. وستروخینا:
- حالا حتی پس از پایان تشویق برندگان، به نظرم همین دیروز با نگرانی منتظر نوبتم برای ارائه کارت ویزیت بودم و متن مستر کلاس را با عصبانیت برای خودم می خواندم. و چقدر کار پر زحمت روزانه مقدم بر این بود! این پنج روز در پوودنیکی بخشی از درخشان ترین، به یاد ماندنی ترین و سازنده ترین روزهای زندگی من است. با تشکر از همه!!!

آلینا ریبینا، کارشناسی ارشد سال اول دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه آموزشی شهر مسکو:
- من واقعاً نمی خواهم بگویم "بالاخره". بالاخره به معنای صحبت کردن در مورد پایان چیزی است. و صحبت در مورد پایان یک چیز خوب همیشه غم انگیز است. در روز اول در پوودنیکی، طی یک آشنایی غیررسمی، از ما خواسته شد که جمله "مسابقه است..." را تکمیل کنیم. برای من مسابقه یک شروع است. اگر روزی از من بپرسند که حرفه تدریس من چگونه آغاز شد، پاسخ خواهم داد که با مسابقه "معلم سال 2013 مسکو" آغاز شد. در این اولین سال تحصیلی برای من، یک مسابقه وارد زندگی من شد، و صادقانه بگویم، وقتی ویدیوی خود را در ماه نوامبر در سایت قرار دادم، حتی نمی توانستم تصور کنم که فقط در آوریل برای من به پایان برسد. این یک موفقیت بزرگ است که در همان ابتدای کار معلمی به اندازه کافی خوش شانس بودم که در این جشنواره ایده ها حضور داشته باشم. این مسابقه افق های جدیدی را به روی من باز کرد و دانش کسب شده بدون شک به من در کارم کمک خواهد کرد.
و در آخر به همکاران تازه کارم می گویم: در مسابقه "معلم سال مسکو" شرکت کنید! رقابت نه تنها یک شروع ارزشمند است، بلکه احساسات و تجربیات فراموش نشدنی است، قدرت جدید برای انجام کاری که دوست دارید، آشنایی های جدید و ایده های جدید. موفق باشید!

نینا واسیلیوا، معلم گفتاردرمانگر مدرسه ابتدایی ویژه (اصلاحی) - مهدکودک نوع III-IV شماره 1697:
- اعتماد به نفس یک ویژگی ضروری یک معلم مدرن است! و این مسابقه به یک آزمون کیفی از توانایی های حرفه ای و شخصی معلم تبدیل شد. شما باید در مسابقه شرکت کنید، اگرچه آسان نیست، ممکن است و حتی بسیار جالب است! شما فقط باید جسورانه ایده های آموزشی خلاقانه خود را پیاده سازی کنید و قطعا همه چیز درست خواهد شد! تلاش برای حرفه ای بودن در رشته خود، نیروی محرکه خودسازی و خودسازی معلم است! برای همه رقبای آینده موفق باشید! شما را در مسیر درست است!

Laysan MIKHIYANOVA، معلم زبان و ادبیات روسی، مدرسه شماره 1415:
- وقتی ویدیوی خود را در نوامبر 2012 فیلمبرداری کردم (به نظر می رسد مدت زیادی پیش باشد)، حتی نمی توانستم تصور کنم که اکنون به عنوان یک فینالیست مسابقه، برداشت هایم را به اشتراک بگذارم. در این ماه ها چیزهای زیادی وجود داشت: تجربه ها، غم ها، شادی ها، ایده های جدید، شک ها، کشف ها. آشنایی! من بسیار خوشحالم که "معلم سال" در حال حاضر برای من اتفاق افتاد، زیرا این یک فشار عالی است، این یک میله بسیار بالا است که دیگر نمی توانم از پس آن بیفتم. من معلم بهتری نشدم، اما قطعا معلم بهتری شدم.

الکساندر پاشکوف، دانشیار گروه ادبیات و روش‌های روسی و خارجی، معاون امور آموزشی مؤسسه علوم انسانی، دانشگاه آموزشی شهر مسکو:
- به تعبیر کلاسیک، در نهایت می گویم که پوودنیکی "مکانی است که پرندگان در آن صحبت نمی کنند، نه روز و نه شب، جایی که یاس در زمستان یا تابستان شکوفا نمی شود." در اینجا ما چهار روز از یک واقعیت نمایش درخشان را تجربه کرده ایم که در آن هیچ برنده و بازنده ای وجود ندارد، اما سی و دو اقوام هستند که اکنون مانند سی و دو دندان یک فرد خوش شانس نادر هستند - همه متعلق به خودشان! علاوه بر این، در حال حاضر برگزارکنندگان، اعضای هیئت داوران، و همه، همه کسانی که با این مسابقه شگفت انگیز مرتبط هستند، وجود دارند. وقتی به شبکه‌های اجتماعی می‌روید، اکنون به دنبال افراد خود می‌گردید، مدام به آنها فکر می‌کنید، احساس شادی و قدردانی را تجربه می‌کنید که یکی از افراد فوق‌العاده، باهوش و با استعداد شده‌اید. سال ها می گذرد، اما هر بار، خسته از زندگی روزمره و کارهای روزمره سنجیده، این تعطیلات شگفت انگیز را به یاد می آوریم، لاله های چند رنگ را روی برف گرم پوودنیکی تصور می کنیم و مانند قهرمان شعر معروف، صدای فراخوان را می شنویم. قلب و ذهن: «برو، به پوودنیکی برو! در راهنماها نجات و شادی شماست، بروید!»

توصیه به شرکت کنندگان آینده از شرکت کنندگان در سال 2013

اگر تصمیم دارید به تنهایی در مسابقه شرکت کنید، با کلمه پیچیده "خود نامزد" خوانده می شوید. اگر سازمانی شما را ارتقا دهد، وضعیت "از جامعه حرفه ای" را به خود می گیرد.
رسیدن به مرحله دوم مسابقه برای یک فرد خود نامزد آسان نیست، اما شدنی است! نتایج مرحله اول مستقیماً با سیاست فعال شما در آموزش و تبلیغ نه تنها همکاران، والدین، دوستان، بلکه همه کسانی که ایمیل دارند و به طور مستقیم یا غیرمستقیم با شما مرتبط هستند، متناسب است.
در اوقات فراغت خود، شرکت در دوره های حرفه ای عکاسی و فیلمبرداری را به شدت توصیه می کنیم. برای ایجاد یک ویدیوی سه دقیقه ای اصلی در مورد خود و فیلمبرداری یک فعالیت یا درس با حداقل دو دوربین فیلمبرداری حرفه ای به طور همزمان به این نیاز خواهید داشت.
مهمترین عامل در رقابت زمان است. بنابراین شب بهترین زمان برای تهیه، اجرا و اجرای ایده های خلاقانه شماست. اولاً ، هیچ کس حواس خود را پرت نمی کند ، ثانیاً ، سایت یخ نمی زند ، ثالثاً ، افکار در مورد موضوع انشا حتی در هنگام خواب نیز شما را رها نمی کنند!
شما می توانید خود را به عنوان معلم مسکو در مرحله سوم مسابقه تنها پس از یک سمینار تصویر تصور کنید که یاد گرفته اید همه افراد را به چهار فصل تقسیم کنید: زمستان - تابستان، بهار - پاییز. علاوه بر این، دائماً با تابستان و زمستان روبرو می شوید، اما دیدن بهار و پاییز دشوار است.
در یک کلاس کارشناسی ارشد، مهم است که ویژگی ها و مهارت های حرفه ای خود را نشان ندهید، بلکه در 15 دقیقه چیزی را به مخاطب آموزش دهید که نه تنها در کار، بلکه در زندگی نیز مفید باشد.
برای خوش اندام ماندن، صد در صد به نظر رسیدن و تجدید انرژی در حین دویدن در باغ سیب بارها در روز، توصیه می کنیم از وعده های غذایی پر کالری قابل استفاده مجدد که در Povedniki ترتیب داده شده است استفاده کنید.
اگر هنوز خود را خوش بین نمی دانید، حتماً در مسابقه شرکت کنید و "لبخند، بدون شک، دیگر شما را ترک نخواهد کرد"!

نتایج تمرین:

چه چیزی را در بازی گذشته دوست داشتید و چه چیزی را دوست نداشتید؟

در طول چانه زنی از چه تاکتیک هایی استفاده کردید: جستجوی فعال، انتظار برای پیشنهادات متقابل، "بازاریابی تهاجمی"، مبادله متقابل، تلاش برای فریب دادن شریک زندگی خود؟

اکنون سعی کنید نام رفقای را که موفق به یادآوری آنها شده اید نام ببرید!

تمرین "استعاره"

هدف:نگرش خود را نسبت به مسئله به صورت استعاری بیان کنید.

عبارات را ادامه دهید: "من فکر می کنم صبح، آماده شدن برای کار ..."، "در محل کار، احساس می کنم ..."، "از سر کار به خانه می آیم، من..." (15 دقیقه)

تمرین "من می خواهم - من می توانم - من باید" [ 16 ]

هدف:فعال سازی و تقویت اعتماد معلم به خود، به خواسته ها و نیازهای خود.

معلمان به دو دسته تقسیم می شوند: یکی شنونده است و دیگری گوینده. دومی سه جمله را تلفظ می کند که با کلمات شروع می شود: "من باید ..." ، "من می توانم ..." ، "من می خواهم ...". شنونده باید متوجه شود که کدام یک از سه پیشنهاد قانع کننده ترین و کدام با شک بیان شده است. سپس نقش های جفت تغییر می کند.

به عنوان یک قاعده، معلوم می شود که اکثر شرکت کنندگان بر اساس اصل "من باید ..." زندگی می کنند. نه زمان و نه انرژی برای تحقق خواسته ها و توانایی های خود باقی نمانده است. هر معلمی برای حفظ خوش بینی و سلامت روان باید مدتی را به "زندگی برای خود" اختصاص دهد. بنابراین، از این روز به بعد، همه شرکت کنندگان باید یک دفتر خاطرات داشته باشند، که در پایان روز باید مشخص کنند که شخصا چه کاری برای خود انجام داده اند، چه مقدار زمان برای این کار اختصاص داده اند. (20 دقیقه)

تمرین "سکوت"[ 16 ]

هدف:توسعه توانایی تمرکز بر صداهای خارج و احساسات درون بدن، کاهش تنش.

تمرین "کاهش سرعت"

هدف:کاهش ریتم های داخلی، ایجاد تعادل انرژی، حالت تعادل و ثبات.

روانشناس از اعضای گروه دعوت می کند تا ساعت های خود را در بیاورند. به مدت 5 دقیقه، همه تداعی های رایگان برای کلمه "ریلکس" روی یک تکه کاغذ می نویسند. سپس همه دوتایی می نشینند و ارتباطات خود را با یکدیگر به اشتراک می گذارند. در عین حال، باید به آرامی صحبت کنید، گویی هر کلمه را می سنجید، زمان را پیگیری نکنید، بلکه از ارتباط لذت ببرید. شما می توانید 10-15 دقیقه برای این کار وقت بگذارید. سپس بحث گروهی:

چه کسی احساس کرد که او آرام گرفته است؟

چه کسی از گفتگو لذت برد؟

فکر می کنید چقدر از شروع تمرین ما گذشته است؟

بسیاری از معلمان با خانواده و فرزندان تحت استرس دائمی هستند زیرا تلاش می کنند تا آنجا که ممکن است انجام دهند و در همه جا به موقع باشند. برخی از افراد فهرستی از کارهایی که باید انجام شوند تهیه می کنند و سپس آنها را خط می زنند. آنها دائماً ترس از این دارند که "به موقع نخواهند رسید"؛ آنها ریتم زندگی خود را تسریع می کنند و استراحت را فراموش می کنند. (30 دقیقه)

تمرین "من سر کار هستم"

هدف:شناسایی و تبیین مشکلات هر یک از معلمان مرتبط با فعالیت های حرفه ای.

هر شرکت کننده در درس باید دو نقاشی بکشد، در مورد اول - من در حال کار در واقعیت، در دوم - من در محل کار به طور ایده آل. سپس همه نقاشی های خود را نشان می دهند و محتوای خود را توضیح می دهند.

اغلب، معلمانی که در محل کار بسیار خسته هستند، تفاوت قابل توجهی بین این دو نقاشی می بینند که اطلاعات بیشتری در مورد مشکل هر یک ارائه می دهد. (30 دقیقه)

تمرین "پای"

هدف:استراحت کنید، فعال تر شوید، بیشتر به یکدیگر توجه کنید.

شرکت‌کنندگان باید ساعت‌ها، حلقه‌ها و سایر اشیاء تیز را بردارند. این روانشناس هشدار می دهد که فرد دراز کشیده نباید در ناحیه کبد له شود. یکی از شرکت کنندگان در پتو پیچیده شده و روی شکمش قرار می گیرد. بقیه آن را مانند خمیر پای ورز می دهند. ابتدا میز را تمیز می کنیم - شانه ها ، پشت را نوازش می کنیم ، سپس آرد می پاشیم و شروع به ورز دادن آرام خمیر می کنیم ، بیشتر می پاشیم - بیشتر ورز می دهیم ، سپس با دانه های خشخاش و کشمش می پاشیم - با انگشتان خود ضربه می زنیم ، ورز می دهیم و مقداری دیگر ورز دهید سپس پای را "در فر قرار دهید" - آن که روی آن خوابیده است باز می شود و با کف دست های گرم شده فشرده می شود، می توانید آن را بجوشانید تا پای به خوبی "پخته شود". معمولاً خود «پای» به شما می گوید چه زمانی «آماده است». (15 دقیقه)

تمرین "و در نهایت، من می گویم ..."

هدف:نگرش شرکت کنندگان نسبت به درس را شناسایی کنید.

شرکت کنندگان در گروه باید جملات را به صورت نوشتاری ادامه دهند: "در طول درس متوجه شدم..."، "دوست نداشتم..."، "اگر من مجری بودم، من..."، "مفیدترین" چیز برای من این بود...». هر شرکت کننده در صورت تمایل می تواند اظهارات خود را بیان کند. (10 دقیقه)

مشق شب

عکس فرزندانتان را بیاورید

مرحله دوم. بازسازی کننده

درس 2

هدف: رشد توانایی تشخیص و توصیف حالت عاطفی فرد.

پیشرفت درس:

1. تمرین "با چی اومدی؟"

هدف:درک وضعیت ذهنی خود، از بین بردن تنش.

هر یک از اعضای گروه باید بگوید که با چه روحیه ای آمده است، چه چیزی او را نگران می کند، چه چیزی او را خوشحال می کند. (10 دقیقه)

2. بازی "پیانو کوک"

هدف:

پیشرفت بازی:شرکت کنندگان به صورت دایره ای می نشینند و هر کدام دست های خود را روی باسن همسایگان خود در سمت راست و چپ قرار می دهند. کسی که بازی با او شروع می شود به ران همسایه خود سیلی می زند. همسایه باید فوراً واکنش نشان دهد، سریع به ران بازیکن اول سیلی بزند و بلافاصله به بازیکن بعدی در سمت راست سیلی بزند، گویی باتوم را به او می دهد. و به همین ترتیب در یک دایره، به تدریج سرعت را افزایش دهید. اگر کسی اشتباه کند، بازی با بازیکن اول شروع می شود. (5 دقیقه)

3. تمرین «احساسات»[ 8 ]

هدف:توسعه تکنیک معلم برای برقراری ارتباط زنده و تخیلی با دانش آموزان، انعطاف پذیری و احساسات.

اعضای گروه به صورت نیم دایره ای می نشینند و روانشناس همه را دعوت می کند تا معمای روانشناختی خود را بسازند: با استفاده از حالات چهره، حرکات، حالت و برخی عبارات خنثی، حالت عاطفی مورد نظر را که باید توسط گروه حدس بزند، پخش کنید. سپس بحثی در مورد اینکه هر شرکت کننده با چه دقتی توانسته است معمای خود را حدس بزند و چه ابزارهای بیان خارجی حالت او بیانگرترین است و چه چیزی باید تغییر کند سازماندهی می شود. (25 دقیقه)

4. تمرین "حال خوب من"

هدف:بهبود خلق و خو، توسعه توانایی برای آمادگی روانی برای کار.

باید دو ورق کاغذ خالی بردارید. در اول، رویدادها، انواع اعمال و فعالیت هایی را که خلق و خوی شما را بدتر می کند، ضعیف می کند و برای کار آماده نمی شود، یادداشت کنید. در برگه دوم، حداقل 10 موقعیت را بنویسید که نشان دهنده خوشایندترین تماس های انسانی برای شما و همچنین 10 نوع فعالیتی است که در آنها آرامش پیدا می کنید. بحث زیر یک بحث گروهی است:

آیا اغلب کارهایی انجام می دهید که رضایت درونی شما را به همراه دارد و خلق و خوی شما را بهبود می بخشد؟

اگر نه، چرا که نه؟

آیا مطالبی در دفتر خاطرات وجود دارد که باید نگهداری شود؟ (35 دقیقه)

5. تمرین "Podium"

هدف:گسترش مرزهای ابراز وجود، توسعه خودآگاهی بدنی و عاطفی.

از اعضای گروه خواسته می شود که خود را به عنوان یک الگو تصور کنند. وظایف زیر به آنها داده می شود: راه رفتن در امتداد یک سکوی بداهه با یک راه رفتن طبیعی. زیبایی و ظرافت بدن خود را نشان دهید. نحوه حرکت مدل ها را نشان می دهد. سپس در مورد اینکه شرکت کنندگان در حین انجام این کار چه احساسی داشتند و بدن آنها چه احساسی داشتند بحث می شود. (10 دقیقه)

6. "عشق بی قید و شرط" را تمرین کنید[ 16 ]

هدف:با معلمان در مورد اهمیت دوست داشتن بدون قید و شرط فرزندان خود بحث کنید.

بسیاری از معلمان اقدامات ارزیابی و کنترل را که برای فعالیت آموزشی مهم هستند به روابط با فرزندان خود منتقل می کنند. معلمان زن در خانواده های خود معلم می مانند و به ارزیابی درونی فرزند خود ادامه می دهند: این خوب است و این بد است. کودک تنها زمانی احساس می کند که او را دوست دارند که رفتار خوبی داشته باشد و اگر عملی انجام دهد دوستش ندارند. چنین کودکی یا همیشه سعی می کند یک مادر سخت گیر را خشنود کند، یا شورش می کند، رفتاری پرخاشگرانه دارد و سعی می کند نشان دهد که به عشق مادری نیاز ندارد.

روانشناس یک بحث گروهی درباره مشکلات تربیت فرزندان خود ترتیب می دهد. کدام یک از این مشکلات برطرف شد و کدامیک نه؟ معلم ممکن است متوجه چه تغییراتی در رفتار فرزندش شود؟ او چگونه تغییر کرده است؟ در طول بحث، معلمان عکس های فرزندان خود را نشان می دهند.

این گروه در مورد ایده عشق بی قید و شرط صحبت می کند. می توانید نقل قولی از R. Campbell بخوانید: "دوست داشتن یک کودک بدون قید و شرط به معنای دوست داشتن او بدون توجه به هر چیزی است. صرف نظر از ظاهر، توانایی ها، مزایا و معایب، جوانب مثبت و منفی، زیبایی و زشتی او. مهم نیست که در آینده از او چه انتظاری داریم و مهمتر از همه، مهم نیست که اکنون چگونه رفتار می کند... عشق بی قید و شرط به این معناست که ما کودک را دوست داریم، حتی اگر رفتار او ما را منزجر کند.»

مهم است که بحث مزیت های عشق بی قید و شرط را بر نگرش های قضاوت آمیز برجسته کند. کودکی که فقط به خاطر وجودش دوستش می‌دارد، احساس محافظت می‌کند، اعتماد به نفس دارد، عزت‌نفس دارد، پایدار است و حس تعادل درونی و عزت نفس مثبت دارد. (40 دقیقه)

9. تمرین "شمع"

هدف:یادگیری استراحت کردن، ایجاد یک حالت آرام برای تکمیل درس.

روانشناس: «چشم هایت را ببند، تصور کن که شمعی جلوی توست. سعی کنید شعله را به صورت ذهنی گرم کنید و سپس آن را کم کنید. وقتی آن را گسترش می دهید روشن تر می شود و وقتی آن را کم می کنید تیره تر می شود. تاریکی را با نور جایگزین کنید. تصور کنید که نور روشن تر و درخشان تر می شود. سعی کنید آن را آنقدر روشن کنید که مثل روز روشن شود. حالا نور شعله را خیلی آرام کم کنید.» (5 دقیقه)

10. تمرین "و در نهایت، من می گویم ..."(10 دقیقه)

چپ">

درس 3

هدف:توسعه مهارت های ارتباط کلامی موثر و انتقال احساسات تجربه شده

پیشرفت درس:

1. تمرین "تقاطع"[ 7 ]

هدف:ایجاد وحدت عاطفی مثبت در گروه

روانشناس: «هر کدام یک صندلی بردارید و آنها را در یک دایره محکم قرار دهید و صندلی ها رو به داخل باشند. شما گروهی از مسافران هستید که با هم در مسیری هیجان انگیز اما خطرناک قدم گذاشته اید. شما آن را با موفقیت پشت سر خواهید گذاشت تنها در صورتی که به یکدیگر کمک کنید و از رفقای خود مراقبت کنید.

در حین عبور، فشار دادن، خودخواه بودن یا نادیده گرفتن منافع گروه ممنوع است. دست یاری دادن به رفقا، واگذاری صندلی، حمایت با نصیحت و عمل - همه اینها نه تنها مجاز، بلکه مطلوب است...

باید از روی صندلی ها بالا رفته و در جهت عقربه های ساعت حرکت کنید. هر از گاهی صندلی ها را از دایره جدا می کنم که کار شما را بسیار پیچیده می کند. در نظر گرفته می‌شود که گروه زمانی که همه شرکت‌کنندگان در گروه‌های سه نفره روی صندلی‌های باقی‌مانده در دایره بنشینند، انتقال را تکمیل کرده‌اند. وقتی هر سه آماده شدند، از عدد 10 شروع به شمارش معکوس خواهم کرد و با رسیدن به 0، خوشحال خواهم شد که پیروزی شما را به شما تبریک بگویم. کسانی که با پاهای خود زمین خوردند یا زمین را لمس کردند خارج از بازی محسوب می شوند. سعی کنید با تمام قدرت به خط پایان برسید.»

در پایان بحث سختی های گذرگاه برگزار می شود، شرکت کنندگان به بیان احساسات و تجربیات خود می پردازند. (15 دقیقه)

2. تمرین "صحیح صحبت کردن"

هدف:الگوهایی بکشید که احتمال شنیده شدن و درک درست شما را افزایش می دهد.

الف) از هر شرکت کننده خواسته می شود یک عبارت مشترک برای همه بگوید: اولی - مانند لاک پشت، دومی - مانند یک کودک کوچک، سومی - مانند یک روبات، چهارمی - مانند ترکیدن مسلسل و غیره.

بحث: سودمندترین سرعت مکالمه در ارتباط چیست؟ وقتی سرعت گفتار تغییر می کند چه احساساتی ایجاد می شود؟

ب) این عبارت را بگویید: "مردم خود را تنها می بینند زیرا خودشان به دیگران علاقه ای نشان نمی دهند" - با لحن های مختلف (تحسین، شکایت، نارضایتی، غفلت و عصبانیت).

بحث: نقش لحن در دستیابی به هدف (پذیرش یک دیدگاه، میل به درک و ادامه گفتگو). 10 دقیقه.

3. تمرین "بیا صحبت کنیم"[ 3 ]

هدف:تمرین روش هایی برای کمک به حفظ ارتباط؛ توانایی های خود را در افزایش مدت زمان تماس پیدا کنید.

الف) گروه به جفت تقسیم می شود. شرکا باید در مورد آشنایی متقابل به یکدیگر بگویند و از قضاوت اجتناب کنند. عبارات باید به سبک توصیفی باشد.

بحث: چه مشکلاتی وجود داشت؟ چه چیزی به شما کمک کرد که از اظهارات قضاوت کننده اجتناب کنید؟ چه ویژگی های جدیدی در خود کشف کرده اید؟

ب) شرکت کنندگان به گروه های سه نفری تقسیم می شوند. از این میان، 2 نفر نقش گفتگو کننده و نفر سوم ناظر فرآیند ارتباط خواهند بود. طرفین نیاز به تبادل نظر دارند: در مورد آب و هوا، در مورد یک دوست، در مورد بازگشت به خانه در عصر.

بحث: واقعاً اینجا چه اتفاقی افتاد؟ آیا این فرآیند تبادل نظر یا نتیجه‌گیری در مورد ... چه تجربه جدیدی از طریق آموزش تبادل نظر بدون قضاوت به دست آمد؟

ج) شرکت کنندگان به گروه های سه نفری تقسیم می شوند. از این میان، 2 نفر نقش گفتگو کننده و نفر سوم ناظر فرآیند ارتباط خواهند بود. همکار اول در مورد مشکل خود صحبت می کند، دومی با دقت گوش می دهد، مشارکت و تمایل خود را برای کمک نشان می دهد.

بحث: چه چیزی به درک مشکل کمک کرد یا مانع آن شد؟ مشارکت و کمک بیشتر به چه شکلی نشان داده شد؟ چه چیزی به طولانی شدن تماس کمک کرد؟ چه چیزی راوی را بیشتر عصبانی کرد؟ همه شرکت‌کنندگان به چه فرصت‌های ارتباطی شخصی توجه کردند؟

4. تمرین "زره عضلانی"

هدف:توسعه توانایی مقابله با مکانیسم های عضلانی که فعالیت عاطفی فرد را مسدود می کند.

روانشناس: "بعد از پایان درس، باید موقعیت خود را تغییر دهید: از موقعیت "بالا" به موقعیت "برابر"، این موقعیت نرم تر و از نظر عاطفی غنی تر است. بنابراین، شما باید احساسات خود را "آزاد کنید". چگونه انجامش بدهیم؟"

مشخص است که در سطح فیزیکی مکانیسم های عضلانی وجود دارد که فعالیت عاطفی انسان را مسدود می کند. هفت دایره از "زره عضلانی" توصیف شده است که از بدن عبور می کند و تظاهرات احساسات فوری را سرکوب می کند: در سطح چشم ها، دهان، گردن، قفسه سینه، دیافراگم، شکم و لگن. با موقعیت غالب "بالا"، انرژی معمولاً در قسمت بالایی بدن متمرکز می شود: چشم ها تنش می کنند (نگاه می کنند)، دهان منقبض می شود و گردن و سینه با زره پوشانده می شود. برای تغییر وضعیت، ابتدا باید تنش چشم، دهان، گردن و سینه را کاهش دهید.

روانشناس: «من چند تمرین ساده برای این کار پیشنهاد می کنم.

نفس. یک نفس عمیق بکش. همانطور که نفس خود را بیرون می دهید، با یک حرکت تند در تخیل خود، گویی ماسک تنش را از صورت خود «دریده اید»: چشمان خود را «خاموش کنید»، لب های خود را شل کنید، گردن و سینه خود را آزاد کنید. تصور کنید که از طریق بازدم "حلقه های" عضلانی را که بدن خود را پوشانده اند برداشته و آنها را دور می اندازید - از چشم ها، لب ها، گردن و سینه.

ماساژ دادن. قبل از شروع مکالمه با دانش آموز، چشمان خود را با نوک انگشتان خود لمس کنید، کف دست خود را از پیشانی تا چانه روی صورت خود بکشید، گویی یک ماسک قدیمی را بردارید. این حرکت، که 1 تا 1.5 ثانیه طول می کشد، برای شما به حدی تبدیل می شود که در موقعیت "بالا" قرار داشتید. پس از عبور از مرز، خود را در موقعیت "برابر" یافتید و شروع به ایفای نقش متفاوتی کردید. یک تغییر نقش رخ داده است: در طول درس شما معلم بودید و اکنون تبدیل به یک گفتگو می شوید. (10 دقیقه)

5. بازی "آکواریوم"

هدف:تقویت حسن نیت و کمک متقابل گروه نسبت به یکدیگر.

دایره به نصف تقسیم می شود و دو دایره ایجاد می شود. شرکت کنندگان در دایره داخلی یک بشقاب آب را به یکدیگر می دهند، در حالی که اعضای گروه در دایره بیرونی بدون هیچ نظر یا واکنش احساسی تماشا می کنند. کمک و اظهار نظر ممنوع است. سپس تجزیه و تحلیل برداشت های دریافتی، رفاه و حالات انجام می شود.

6. تمرین "خنثی سازی"

هدف:توسعه مهارت های ارتباط کلامی موثر

این تمرین با هدف اطمینان از اینکه معلم تحت تأثیر والدین قرار نمی گیرد انجام می شود. روانشناس: «بیایید چندین موقعیت از تجربه شما را که در آن مکالمه دشواری داشتید، بازی کنیم. در اولین "مرحله" ارتباط، شما در برابر تاثیر عاطفی آن مقاومت می کنید. از نظر عاطفی درگیر موقعیت گفتگوی خود نشوید، از نظر روانی از آن جدا شوید، بی طرفی آرام و خونسرد را در خود حفظ کنید. همانطور که تمرین نشان می دهد، این مرحله تقریباً 10-15 دقیقه طول می کشد و در طی آن والدین یا شکایت خود را از مدرسه و شخص شما بیان می کنند یا از درماندگی خود شکایت می کنند. در مورد اول، سعی کنید در سکوت گوش کنید و آرام، مطمئن باشید، بدون از دست دادن حسن نیت مودبانه. در مورد دوم، به آرامی به طرف مقابلتان سر تکان دهید، عبارات خنثی را وارد کنید، به عنوان مثال، "آرام باش"، "من به شما گوش می دهم"، "من شما را درک می کنم." والدین با احساس موقعیت خنثی و جدایی عاطفی شما، به تدریج "صحبت می کنند". "در پایان، او آرام می شود و آمادگی روانی برای گفتگوی سازنده شکل می گیرد."

روانشناس نقش ایفای موقعیت تعامل دشوار با والدین را پیشنهاد می کند (موقعیت ها از تجربه شرکت کنندگان در آموزش گرفته شده است). (40 دقیقه)

7. تمرین پاستا

هدف:

دستورالعمل: کنار هم بایستید، به هم نزدیک شوید و بازوها را پایین بیاورید. تصور کنید که شما یک دسته پاستا هستید که برای ناهار سرو می شود. شما در یک گلدان آب هستید. حالا اجاق گاز را روشن می کنم و ماکارونی شروع به پختن می کند. پاستا پخته شده و نرم و لطیف تر می شود. آنها به آرامی، بسیار آهسته در یک توپ سبک و زیبا به ته ظرف فرو می روند... و وقتی فریاد می زنم: "سس کچاپ!"، می توانید دوباره بلند شوید، به کف دست ها، دست ها و پاهای خود نگاه کنید و احساس کنید که چقدر عالی هستید. هستند. (5 دقیقه)

درس 4

هدف:

پیشرفت درس:

1. بازی "من هم..."

هدف:افزایش روحیه در گروه، ایجاد یک محیط کاری.

معلمان به صورت دایره ای می نشینند و هر کدام به نوبه خود عبارت "من دوست دارم..." را ادامه می دهند هرکسی که محبت هایش را با او در میان می گذارد، روی بغل او می نشیند. سپس شرکت کننده بعدی، و به همین ترتیب در یک دایره. هرکسی سعی می‌کند اسمی را فردی بگذارد تا افراد کمتری روی پاهایشان بنشینند. (15 دقیقه)

2. تمرین "چگونه خود را درک کنیم"

هدف:فعال سازی دانش در مورد چگونگی ایجاد حالت تنش در مخاطب هنگام صحبت کردن.

این وضعیت را تصور کنید: فضای سالن اجتماعات یا دفتر و چهره شنوندگان. شما به سمت محل اجرای خود می روید. وقتی راه می روید، چه احساسی دارید؟ به آرامی در تصاویر درونی خود حرکت کنید، بدون اینکه هیچ یک از ظرافت های احساسات خود را از دست بدهید.

چه تصاویری به ذهن شما می رسد؟

دغدغه شما در بین حاضران چه کسانی هستند؟

با شنوندگان؟ ("آنها به من نگاه می کنند ..."، "آنها گوش نمی دهند...")

با خودم؟ ("من از انتقاد می ترسم"، "من از گفتن اشتباه می ترسم")

بنابراین، آیا تعیین کرده اید که اضطراب و تنش شما در کجا زندگی می کند؟

نکات خاص:

هنگام سخنرانی، شنونده ای دوستانه انتخاب کنید و طوری صحبت کنید که گویی فقط برای او.

به محض اینکه احساس کردید بین شما و شنونده تان تماس برقرار شده است، چشمان خود را به همسایه او معطوف کنید، با او ارتباط چشمی برقرار کنید.

اگر اضطراب شما مربوط به خودتان است:

- "کسب تجربه در سخنرانی"؛

قبل از ارائه یک سخنرانی، "گرم کنید" - با یکی از حضار صحبت کنید، به آرامی در اطراف حضار قدم بزنید.

حدود یک روز قبل از سخنرانی، بدون شاهد یک «تمرین لباس» به خودتان بدهید.

غروب قبل از رفتن به رختخواب، قصد خود را برای دیدن کل وضعیت در رویا در نظر بگیرید: چگونه شنوندگان جمع می شوند، چگونه به مکان می رسید، چگونه شروع می کنید. نکته اصلی این است که احساس کنید عملکرد موفق خواهد بود. (25 دقیقه)

3. تمرین "خواسته"[ 8 ]

هدف:توسعه توانایی برجسته کردن در خود و توجه به ویژگی های فردی درخشان در دیگران.

بسیاری فیلم‌های آمریکایی را دیده‌اند، جایی که در هر شهر می‌توانید پرتره‌هایی را ببینید که روی آن نوشته شده است "جنایتکار تحت تعقیب". چهره ما در این پرتره ها چگونه خواهد بود؟

شرکت کنندگان به صورت جفت روبروی هم می نشینند و پرتره ای از شریک زندگی خود می کشند، بدون اینکه با یکدیگر صحبت کنند. آنها سعی می کنند ویژگی های درونی شریک زندگی را که متوجه شده اند نشان دهند. سپس پرتره ها به گروه ارائه می شود؛ آنها باید حدس بزنند که چه کسی کشیده شده است. (30 دقیقه)

هدف:

5. تمرین "فروشگاه جادویی"

هدف:گسترش تصویر از خود، نصب برای خودسازی.

روانشناس پیشنهاد می کند تصور کنید که معلمان در یک فروشگاه هستند، اما نه یک فروشگاه ساده، بلکه یک فروشگاه جادویی، که در آن می توانند هر چیزی را که می خواهند بخرند، اما آن را نخرند، بلکه آن را با یک کیفیت منفی خود عوض کنند. باید بحث کرد که چرا این کیفیت خاص تغییر کرده و چرا تداخل دارد. خرید جدید چه چیزی را به همراه خواهد داشت؟ (25 دقیقه)

6. "مردم خون آشام" را تمرین کنید

هدف:از بین بردن استرس عاطفی

یک نفر از گروه به عنوان خون آشام انتخاب می شود، بقیه افراد هستند. مردم چشمان خود را می بندند و به آرامی، آشفته در اطراف سالن حرکت می کنند، خون آشام در میان آنها راه می رود، همچنین چشمان خود را می بندد. یک خون آشام که با یکی از افراد روبرو شده است، او را گاز می گیرد (به آرامی گردن او را با یک دست از پشت لمس می کند). قربانی خون آشام باید با صدای وحشتناک فریاد بزند، حالا او هم یک خون آشام است. اکنون دو خون آشام در بین مردم وجود دارد. بازی ادامه دارد اگر یک خون آشام توسط خون آشام دیگری "گزیده" شود، دوباره انسان می شود و باید از خوشحالی بلند فریاد بزند. و غیره.

در طول بحث، احساسات "خون آشام ها" و "مردم" تجزیه و تحلیل می شود. اعضای گروه اکنون چه احساسی دارند؟ (10 دقیقه)

7. تمرین "مقابله"

هدف:توجه معلمان را نه تنها به کاستی ها، بلکه به ویژگی های مثبت شخصیت خود جلب کنید.

لازم است ورق کاغذ را به دو نیمه تقسیم کنید: در سمت چپ - "نارضایتی از خود" ، در سمت راست - "ضد استدلال". در مرحله بعد ، باید هر چیزی را که در مورد خود دوست ندارید در سمت چپ بنویسید ، و در سمت راست - هر چیزی را که می توان با آن مخالفت کرد ، که شما و اطرافیانتان از آن خوشحال هستید.

همه شرکت کنندگان به گروه های خرد سه نفره تقسیم می شوند. در بحث نهایی کلی، معلمان باید به این نتیجه برسند که همیشه خوب را می توان در چیزهای بد یافت (20 دقیقه)

8. تمرین «به خودت از چشم کسی که دوستت دارد نگاه کن»

هدف:فعال کردن اعتماد به نفس معلمان، نگرش مثبت نسبت به شخصیت آنها و دستیابی به هماهنگی درونی.

تمرین مطابق با تکنولوژی مدیتیشن انجام می شود. روانشناس خطاب به این گروه می گوید: «کسی که شما را دوست دارد یا زمانی شما را دوست داشته است را برای خود شناسایی کنید. در تخیل درونی خود، آن را تا حد امکان واضح تصور کنید: ظاهر، شخصیت. اکنون سعی کنید موقعیت مشاهده خود را تغییر دهید. انگار وارد این آدم می شوید و برای مدتی او می شوید. با ورود به او، این توانایی را به دست می آورید که خود را از بیرون از چشمان پرمهر او ببینید. ویژگی هایی را در خود کشف می کنید که حتی نمی دانستید آنها را دارید یا حتی فکر می کردید عیب هستند. شما خود را دوست داشتنی و تحسین برانگیز می بینید. در حالی که چنین دید مثبتی نسبت به خود دارید، به موقعیت شروع خود بازگردید، خودتان شوید، فقط در مورد کسی که شما را دوست دارد به یاد بیاورید و سعی کنید نگرش مثبتی نسبت به خود داشته باشید.» (10 دقیقه)

9. تمرین "و در نهایت، من می گویم ..." ( 10 دقیقه)

(درس 1 را ببینید)

درس 5

هدف:آگاهی از ویژگی های شخصی و بهینه سازی نگرش نسبت به خود.

پیشرفت درس:

1. بازی "شیشه"

هدف:افزایش خلق و خوی در گروه، توسعه تفکر خلاق شرکت کنندگان.

شرکت کنندگان در یک دایره می نشینند. مربی به بازیکن اول یک لیوان پلاستیکی می دهد. تکلیف: فنجان را به صورت دایره ای به دور خود بچرخانید تا روش انتقال آن از بازیکنی به بازیکن دیگر تکرار نشود. برای کسانی که نمی توانند راه اصلی برای عبور از جامی که هنوز در بازی استفاده نشده است بیابند، تیم پنالتی های خنده داری را ارائه می کند. تمام پنالتی ها در پایان بازی پردازش می شوند. بازی زمانی به پایان می رسد که یک دایره کامل کامل شود، یا تا زمانی که ایده های اصلی جدید وجود داشته باشد، ادامه می یابد.

تکمیل: بحث در مورد تمرین و اجرای "پنالتی ها". (15 دقیقه)

2. تمرین "به دنبال یک راز"

هدف:آگاهی از خصوصیات پنهان خود

سعی کنید ویژگی های پنهان خود را به شرح زیر پیدا کنید. تصور کنید که یک دانشمند دیوانه رباتی ساخته است که یک کپی دقیق از شماست. دوتایی شما در تمام جزئیات با شما یکسان است. اما از آنجایی که او ابزار شر است، نمی خواهید مردم او را با شما اشتباه بگیرند.

چه چیزی در شما وجود دارد که قابل تکرار نیست؟ افرادی که شما را به خوبی می شناسند چگونه ممکن است جایگزینی را تشخیص دهند؟

شما تمام اسرار را کشف کردید، اما ربات موفق شد همه چیز را دقیقاً بازتولید کند. آخرین مهم ترین رازی که فاش می کنید تا حداقل مطمئن شوید که شما هستید و کپی شما نیستید چیست؟ (20 دقیقه)

3. تمرین "مکالمه زیرشخصیت ها"

هدف:آگاهی از تمایلات متناقض "من" درونی خود.

ایده اصلی تمرین و فناوری اجرای آن توسط روان درمانگر معروف D. Rainwater ارائه شده است. در واقع، این تکنیک در تقاطع سه جهت ایجاد شد: گشتالت درمانی توسط F. Perls، روان سنتز توسط R. Assagioli و سایکودرام توسط J. Moreno. اصلاح ارائه شده پیشنهاد شده است.

روان‌شناس: «هر روز انسان در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که لازم است یک انتخاب کرد، گاهی اوقات دشوار. به عنوان مثال، یک دانش آموز دبیرستانی به این فکر می کند که آیا به دیسکو برود یا برای امتحان درس بخواند. معلم که از سر کار به خانه می آید، در این فکر است که آیا کتاب بخواند یا شام بپزد یا دفترچه هایش را چک کند. و اینها فقط ساده ترین موقعیت های انتخاب روزمره هستند، اما گاهی اوقات انگیزه های متضاد ما به معنای واقعی کلمه ما را از هم می پاشد. به نظر می رسد که صدای افراد مختلف در دنیای درون شنیده می شود. خالق روان سنتز، R. Assagioli، چنین "افراد درونی" را زیرشخصیت نامید. آنها هستند که هماهنگی درون ما را بر هم می زنند. من و شما می توانیم سعی کنیم آن زیرشخصیت هایی را که در درون ما زندگی می کنند درک کنیم و به آنها کمک کنیم تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. شاید بتوانیم به هر شخصیت فرعی جایگاه مناسب خود را در دنیای درونی خود بدهیم.»

مرحله ی 1.روانشناس: «روی یک تکه کاغذ، تمام خواسته های خود را که امروز، اکنون، در این لحظه به ذهنتان می رسد، یادداشت کنید. مطلقاً همه چیز، هر! به هر یک از خواسته های خود این فرصت را بدهید که روی کاغذ بریزند، خود را محدود نکنید. اگر نمی خواهید، لازم نیست ضبط های خود را به کسی نشان دهید؛ هیچ کس این را از شما مطالبه نخواهد کرد. هر آرزو را شماره گذاری کنید، شروع به نوشتن هر یک در یک خط جدید کنید. حاشیه های کوچک 2 - 3 سانتی متر در سمت چپ بگذارید کار به مدت 10 - 15 دقیقه ادامه می یابد. اگر به نظرتان می رسد که تمام خواسته هایتان خشک شده است، متوقف نشوید، بگذارید دستتان به حرکت خود ادامه دهد، به سادگی یک خط موج دار بکشید، مطمئناً فکر دیگری خواهد آمد.

مرحله 2. روانشناس: «تعداد خواسته هایی که ثبت کرده اید را نام ببرید. آرزوهایی که نوشتید را دوباره بخوانید، مشخص شد که آنها متنوع هستند: برخی به نیازهای مادی مربوط می شوند، برخی دیگر به رویاهای عاشقانه و برخی دیگر به تمرکز بر توسعه شخصی مربوط می شوند. هر کدام خاص است. معیارهایی را انتخاب کنید که بر اساس آن بتوانید آنها را به گروه ها تقسیم کنید. خواسته های متعلق به یک گروه را با نماد مشخص کنید (برای این کار، قسمت های سمت چپ را ترک کنید). برای طبقه بندی کسری تلاش نکنید. بد نیست اگر از یک به سه گروه برسید."

مرحله 3.روان‌شناس: «روان‌شناس: هر یک از گروه‌های خواسته‌هایی که به دست آورده‌اید، با جنبه‌ای از شخصیت شما مرتبط است، با انگیزه‌های اصلی در زندگی‌تان. هر یک از این گروه ها شخصیت فرعی را منعکس می کند که در اینجا و اکنون خود را نشان داده است. چگونه می توانید هر کدام را نام ببرید؟ سعی کنید نام آنها را انتخاب کنید. برای مثال، می‌توان گروهی از خواسته‌های مادی را «دست‌های درهم» و آرزوهای عاشقانه را «سنباد ملوان» نامید. نام ها را زیر لیست آرزوها بنویسید و نمادهای مناسب را در اختیار آنها قرار دهید. سپس همه یک «نمودار شخصیت‌های فرعی» می‌سازند و نام‌ها را در بخش‌ها توزیع می‌کنند. (پیوست 1). پس از این، روانشناس از کسانی که مایلند نام زیرشخصیت های خود و تعداد خواسته هایی را که در گروه مربوطه قرار می گیرند به گروه بگویند. به عنوان یک قاعده، کسی که داوطلب شده می تواند در مرحله بعدی قهرمان شود.

مرحله 4.به اوج رسیدن. وظایف تکمیل شده تا این مرحله به خودی خود مفید و قابل توجه است. در مراحل قبل، تمامی اعضای گروه مشارکت فعالی در کار داشتند. در اینجا شخصیت اصلی به مهم ترین شخصیت تبدیل می شود و یک رویه روان دراماتیک با مشارکت افراد کمکی آشکار می شود.

روانشناس: "بنابراین، ما موفق شدیم برخی از شخصیت های فرعی را که در اینجا و اکنون ظاهر شده اند جدا کنیم. چند نفر از شما دوست دارید آنها را بهتر بشناسید و سعی کنید بفهمید کدام یک برای شما پرمعناتر است؟ من به شما هشدار می دهم که این شخص باید لیست آرزوهای خود را برای دیگران فاش کند.»

روانشناس به قهرمان داستان می گوید: "حالا باید از بین اعضای گروه کسانی را انتخاب کنید که به نظر شما می توانند نقش زیرشخصیت ها را بازی کنند." قهرمان داستان "بازیگران" را انتخاب می کند و نقش هایی را که به آنها پیشنهاد می شود نام می برد. پس از این روانشناس ادامه می دهد: «قهرمان داستان در وسط دایره می ایستد، شخصیت های فرعی در اطراف او با همان فاصله جا می گیرند. وظیفه قهرمان داستان فقط گوش دادن است و وظیفه هر شخصیت فرعی این است که قهرمان داستان را متقاعد کند که مهمترین و مهمترین در شخصیت اوست. برای اینکه بدانید چه باید بگویید و چگونه متقاعد کنید، باید به خوبی درک کنید که هر زیرشخصیتی چیست و چه خواسته هایی در آن متمرکز شده است. بنابراین، از قهرمان داستان می‌خواهم که برای خرده‌شخصیت‌ها، جوهره نقش‌ها و خواسته‌هایشان را توضیح دهد.

همه زیرشخصیت ها باید همزمان صحبت کنند. قهرمان داستان این فرصت را خواهد داشت که این روند را به شرح زیر تنظیم کند: بالا بردن دست - درخواست برای صحبت بلندتر. پایین آوردن دست - آرام تر صحبت کنید. کف زدن - درخواست ساکت شدن دور کشیدن حرکت دست - کمی دور شوید. حرکت دست به سمت خود - نزدیک شدن؛ دست‌ها بالای سر قرار گرفته‌اند - از همه می‌خواهند ساکت باشند.»

علیرغم سادگی ظاهری این روش، قدرت تأثیر احساسی آن به طور غیرعادی زیاد است. بلافاصله پس از اینکه قهرمان داستان به او علامت می دهد که صحبتش را متوقف کند، روانشناس از او می خواهد تا زیرشخصیت های اطراف خود را طوری تنظیم کند که احساس راحتی کند. سپس باید دریابید که قهرمان داستان و افرادی که نقش های فرعی را بازی می کنند اکنون چه احساساتی را تجربه می کنند. گاهی اوقات لازم است رویه‌های روان‌دراماتیک سنتی انجام شود - حذف نقش (برداشتن نقش)، به اشتراک گذاشتن (همدلی کلامی و غیرکلامی برای قهرمان داستان).

می توان رویه ای برای گفت و گوی شخصیت های فرعی با دو یا سه قهرمان داستان انجام داد. مقایسه احساسات و تجربیات آنها تجربه جالبی را برای گروه فراهم می کند. (90 دقیقه)

4. تمرین "فانتزی با موضوع: من..."

هدف:توسعه تخیل، توانایی صحبت کردن در مورد خود از طریق نقاشی.

هر شرکت کننده یک برگه طرح و نقاشی دریافت می کند. شما باید در مورد موضوع: "من" خیال پردازی کنید. پرواز فانتزی محدود نیست. سپس نمایشگاهی از نقاشی ها برپا می شود. مجری به ترتیب به هر نقاشی اشاره می کند و گروه آنچه را که نویسنده می خواست در مورد خودش بگوید را پیشنهاد می کند. (30 دقیقه.)

5. تمرین "خودت را ببخش"

هدف:فعال سازی خاطرات دوران کودکی در بین معلمان

شرکت کنندگان باید اعمال یا حوادث دوران کودکی را که هنوز از آنها خجالت می کشند و هرگز به کسی نگفته اند، روی کاغذ بنویسند. برگه ها باید بدون امضا تحویل داده شود. روانشناس این یادداشت ها را با صدای بلند می خواند و معلوم می شود که این کارها به هیچ وجه باعث ایجاد احساسات منفی نمی شود و ارزش شرمندگی را ندارد. (25 دقیقه)

6. تمرین "و در نهایت، من می گویم ..."(5 دقیقه.)

(درس 1 را ببینید)

درس 6

هدف:آگاهی از ویژگی های شخصی و بهینه سازی نگرش نسبت به خود.

پیشرفت درس:

1. ورزش "حیوان مهربان"

هدف:افزایش روحیه در گروه، تقویت روابط دوستانه.

روانشناس: «همه اعضای گروه در یک دایره ایستاده اند. تصور کنید که شما یک حیوان مهربان هستید که در خواب است، حالا دراز می کشد، خمیازه می کشد، روی پاهایش می ایستد و بالا می پرد، سپس می دود، پنهان می شود، به آسمان پرواز می کند، روی شاخه ای می نشیند و با خوشحالی به اطراف نگاه می کند. (5 دقیقه.)

2. تمرین "من می خواهم با شما ملاقات کنم"

هدف:یاد بگیرید که فعالیت های حرفه ای را از زندگی شخصی جدا کنید، بهترین ها را در خود برجسته کنید.

شرکت‌کنندگان باید متن آگهی را در ستون «دوست دارم با شما ملاقات کنم» بنویسند و مشخص کنند شخصیت، عادات، سرگرمی‌ها و ویژگی‌های ارتباطی شما چیست. حتما ایده آل خود را با نشان دادن اینکه چگونه تصور می کنید توصیف کنید.

سپس همه اعلامیه خود را می خوانند و احساساتی را که در حین انجام این کار تجربه کرده اند به اشتراک می گذارند. (30 دقیقه.)

3. تمرین "من چیست؟"

هدف:به روز رسانی دانش معلمان مبنی بر اینکه یک فرد می تواند توسط افراد متفاوت درک شود.

در صورت تمایل، از یک نفر خواسته می شود تا 10-12 پاسخ به سؤال "من چیست؟" را روی یک صفحه کاغذ سفید بنویسد. بقیه هم همین چیزها را در مورد این شخص روی کاغذهایشان می نویسند. سپس کسی که حدس زده می شود اظهاراتی را در مورد خودش می خواند ، بقیه مواردی را که نامی از او نبرده تکمیل می کنند.

در طول بحث، توجه داشته باشید که شرکت کنندگان در طول تمرین چه احساساتی را تجربه کردند. (20 دقیقه.)

4. تمرین «نقوش ذوب روی شیشه»

هدف:یادگیری آرامش از طریق تنفس

نفس عمیق بکشید، بدون اینکه شانه های خود را بالا بیاورید، هوا را به داخل شکم خود هدایت کنید، در حین بازدم، لب های خود را کمی باز نگه دارید. نفس شما طوری جریان می یابد که گویی می خواهید الگوهایی را روی شیشه آب کنید یا دانه های گیاه را با لب های خود پخش کنید. احساس می‌کنید نفس گرمتان در لب‌هایتان جریان دارد. چندین بار تکرار کنید (5 دقیقه)

5. بازی "نمایشگاه فضایل"

هدف:بهبود توانایی پذیرش خود با تمام نقاط قوت و ضعف.

شرکت کنندگان دو برگه با نوشته های "فروش" و "خرید" دریافت می کنند. روانشناس پیشنهاد می کند که در یک ورق کاغذ، زیر کتیبه "فروش"، تمام کاستی های خود را که دوست دارد از آنها خلاص شود، بنویسید و در طرف دیگر، زیر کتیبه "خرید"، مزایایی را که فاقد آن است بنویسید.

سپس هر دو ورق به سینه هر شرکت کننده متصل می شود و آنها به بازدیدکنندگان "نمایشگاه" تبدیل می شوند. بازدیدکنندگان شروع به قدم زدن در اطراف می کنند و پیشنهاد خرید (یا فروش) آنچه را که نیاز دارند می دهند. بازی تا جایی ادامه می یابد که همه به اطراف رفته و تمامی گزینه های ممکن برای خرید و فروش کیفیت های مورد نیاز او را مطالعه کرده باشند.