معماهایی در مورد اشیاء روزمره معماهایی در مورد چیزها

یک قایق سواری روی پشت بام ایستاده است
و برای ما خبر می دهد.
(آنتن)

نه یک خانه، نه یک خیابان.
بالا، اما ترسناک نیست.
(بالکن)

من از خانه تا آستانه در هستم
فقط یک قدم برداشته شد -
در پشت سرم بسته شد،
هیچ راهی پیش روی من نیست.
(بالکن)

من هم در خانه هستم و هم در خانه نیستم
بین زمین و آسمان
حدس بزنید دوستان
من کجا هستم؟
(در بالکن)

خانه مانند خانه است
صد جیب در آن.
در هر جیب -
تخت با گل.
(بالکن)

به زیر پنجره نگاه کن -
آکاردئونی در آنجا کشیده شده است،
اما او سازدهنی نمی نوازد -
آپارتمان ما را گرم می کند.
(باتری)

آکاردئونی زیر پنجره است،
داغ مثل آتش
(باتری)

مانند آکاردئون دراز شده است
اجاق معجزه آسا زیر پنجره.
(باتری)

موج گرمی می پاشد
زیر موج سفیدی است.
حدس بزن، به یاد داشته باش،
چه نوع دریا در اتاق است؟
(حمام)

من آب را در خود حمل می کنم،
کمی آب نیاز داریم
ما می توانیم بدون هیچ زحمتی شنا کنیم،
اگر چنین است؟...
(لوله کشی)

اگر رودخانه ای از طریق لوله عبور کند،
دوان دوان به خانه شما می آید
و او بر آن حکومت می کند -
اسمش را چی بگذاریم؟...
(لوله کشی)

من با مویدودیر خویشاوندم،
سریع مرا دور کن:
و آب سرد
سریع میشورم
(شیر آب)

به همه کسانی که می آیند،
به همه کسانی که می روند
دست به قلم.
(دستگیره در)

من تو را هر زمان که بخواهم وارد خانه ام می کنم،
اگر در بزنی، خوشحالم که در بزنم.
اما من یک چیز را نمی بخشم -
اگر دستت را به من ندهی
(دستگیره در)

راه می رود و راه می رود، اما وارد کلبه نمی شود.
(درب)

روزی دویست بار پیاده روی خواهم کرد،
اگرچه همیشه ثابت است.
(درب)

من تو را به خانه هر کسی راه می دهم،
اگر در بزنی، خوشحالم که در بزنم.
اما من یک چیز را نمی بخشم -
اگر دستت را به من ندهی
(درب)

با یک دست به همه سلام می کند،
با دست دیگر شما را همراهی می کند.
کی میاد کی میره -
همه او را با دست هدایت می کنند.
(درب)

دوستان من در تاریکی هستند،
من خودم نمی توانم آنها را بشمارم
زیرا چه کسی خواهد گذشت
او با من دست خواهد داد.
(درب)

اقوام من آنجا زندگی می کنند،
من نمی توانم یک روز بدون او زندگی کنم.
من همیشه و همه جا برای آن تلاش می کنم،
راه رسیدن به او را فراموش نمی کنم.
من بدون او به سختی می توانم نفس بکشم،
خونه من عزیزم گرمه
(خانه)

او می ایستد، ساده و سختگیر،
در یک ژاکت ساده
او جیب های زیادی دارد
سیم در دستش
و چشمانش مانند نعلبکی است
یا بیرون می روند یا پلک می زنند.
و به آسمان برسد
با دستانش تلاش می کند.
(خانه با بالکن)

باران گرم و غلیظ است،
این باران آسان نیست.
او بدون ابر است، بدون ابر،
تمام روز آماده رفتن!...
(دوش)

و چه اتفاقی افتاد! چه اتفاقی افتاد؟
مامان رودخانه ای را به خانه راه داد.
رودخانه با شادی غوغایی کرد،
مامان لباس ها را در آن شست.
و سپس، و سپس
زیر باران شنا کردم.
(دوش)

سگ سیاه کوچولو
دروغ های جمع شده:
پارس نمی کند، گاز نمی گیرد،
اما او مرا به خانه راه نمی دهد.
(قفل)

چه نوع دکمه ای؟ فشرده شده است
من در آستانه منتظر ماندم،
و در به روی تو باز شد:
بیا تو الان مهمونی
(تماس)

گاهی آن را از من بیرون می آورند
رودخانه ها سرچشمه دارند،
و در دستان تو باز خواهم کرد
من هر قلعه ای هستم
(کلید)

من همش آهنم
به داخل شکاف رفتم.
شما بی دلیل در خانه هستید
تو بدون من وارد نمیشی
(کلید)

دم در حیاط
بینی در لانه.
کی دمش را بچرخاند،
او هم وارد خانه خواهد شد.
(کلید)

او بدون توجه در آنجا دراز خواهد کشید
تمام روز در جیب شما.
بدون آن به خانه می آیی -
وارد خانه نخواهی شد
(کلید)

با ریش کوتاه
با یک سوراخ در وسط
آرام دراز می کشم
زنگ توی جیبم
(کلید)

آدمک ریشش را تکان داد،
و صاحب خانه وارد خانه شد.
(کلید)

دم در حیاط است،
بینی در لانه است.
چه کسی دم خود را خواهد چرخاند -
وارد خانه خواهد شد.
(کلید قفل)

من دم در هستم، من در قلعه هستم،
من هم در خط موسیقی هستم،
حتی پیچ مهره را هم باز می کنم
اگر بخواهم می توانم
تلگرام بفرستید
و حل معما ...
(کلید)

مطالعه هر موضوع مدرسه از ساده به پیچیده پیش می رود. و ساده ترین چیزی که برای هر دانش آموزی آشناست آن چیزی است که هر روز او را احاطه می کند. اینها اشیای زندگی روزمره او هستند، چیزهایی که دست انسان ساخته شده است. تعجب می کنم که آیا فرزند شما متوجه می شود که چه چیزی در معماهای مربوط به وسایل خانه رمزگذاری شده است؟ شاید دوست داشته باشد بداند مردم چگونه این یا آن کالا را ساخته اند...

معماهایی در مورد وسایل خانه با پاسخ برای کودکان کلاس های 3-4 دبستان را مورد توجه شما قرار می دهیم.

معماهایی در مورد وسایل منزل

و می درخشد و می درخشد،
به هیچ کس چاپلوسی نمی کند
و او به هر کسی حقیقت را خواهد گفت -
همه چیز همانطور که هست به او نشان داده خواهد شد. (آینه)

پشتی وجود دارد، اما هرگز دروغ نمی گوید.
چهار پا دارد، اما راه نمی‌رود.
او همیشه می ایستد، اما به همه می گوید که بنشینند. (صندلی)

چهار پایه زیر سقف وجود دارد،
و روی پشت بام سوپ و قاشق است.

پاسخ (میز)

استخوان پشت،
موهای سفت
با خمیر نعنا به خوبی هماهنگ می شود،
مجدانه به ما خدمت می کند. (مسواک)

ما می خواهیم چای بنوشیم -
آب را در آن می جوشانیم.
پاسخ (کتری)

مامان لباس ها را در آن آویزان می کند،
ژاکت و شلوار برادرند
بابا - کت، بارانی و روسری.
حدس زدی؟ این است ... (کمد).

دو حلقه، دو سر، گل میخ در وسط. (قیچی)

او بدون توجه در آنجا دراز خواهد کشید
تمام روز در جیب شما.
بدون او به خانه می آیی -
وارد خانه نخواهی شد

(کلید)

تمام روز سبیل هایشان را تکان می دهند
و به ما می گویند زمان را بفهمیم. (تماشا کنید)

در کشور کتانی
در امتداد رودخانه پروستینیا
کشتی بخار در حال حرکت است
جلو و عقب
و پشت سر او چنین سطح صافی وجود دارد -
چروک نیست که دیده شود. (آهن)

اگر چین های شلوار شما چروک است،
که به ما کمک می کند... (آهن).

گلابی آویزان است، نمی توانید آن را بخورید.
پاسخ (لامپ)

شبیه جوجه تیغی است
اما غذا نمی خواهد.
از میان لباس ها عبور می کند -
و لباس تمیزتر می شود. (برس لباس)

تمام دنیا را می پوشد، خودش برهنه است. (سوزن)

هر روز ساعت هفت صبح
فریاد می زنم: وقت بلند شدن است! (زنگ هشدار)

راه می رود و روی فرش ها پرسه می زند،
بینی اش را در گوشه ها حرکت می دهد.
جایی که رفتم غبار نبود
خاک و خاک ناهار اوست. (جاروبرقی)

او از سقف آویزان است
حلقه آویز شیشه ای،
عصر روشنش میکنیم
و اتاق روشن خواهد شد. (لوستر)

باتری ها را بهتر گرم می کند
با او گرمتر و سرگرم کننده تر است. (شومینه)

در طول روز بالش روی آن می خوابد،
و در شب - آندریوشکا. (تخت)

روی صفحه من، دوستان.
سپس دریاها در مه خش خش می کنند،
باغ میوه ها را تکان می دهد.
برنامه هایی برای کودکان وجود دارد. (تلویزیون)

او مانند لوکوموتیو پف می کند،
مهم است که بینی خود را بالا نگه دارید.
کمی سر و صدا کنید، آرام باشید -
مرغ دریایی را به نوشیدنی دعوت کنید. (کتری)

پشت در سفید سرماست، یخ،
بابا نوئل، دوستان من، آنجا زندگی می کند. (یخچال)

تحسین کنید و ببینید:
قطب شمال داخل است!
برف و یخ در آنجا برق می زند،
خود زمستان در آنجا زندگی می کند. (یخچال)

یک بشقاب به دیوار آویزان است،
یک فلش در سراسر صفحه حرکت می کند.
این فلش رو به جلو است
آب و هوا را برای ما مشخص می کند. (فشار سنج)

ما را پر و پر کردند،
انشالله خیلی نرم بشیم
آرام زیر گونه هایمان دراز می کشیم،
انشالله خواب و آرامش خوبی داشته باشی (بالش)

معماهایی در مورد لوازم خانگیو وسایل خانه با پاسخ

نویسنده منتخب:خووستیکووا النا الکساندرونا، معلم سازمان دهنده باشگاه حیاط "Ak Zhelken" DDT، Aksu، جمهوری قزاقستان.
شرح شغل:معماهای کودکان دبستانی و راهنمایی سن مدرسه. مطالب برای معلمان مفید خواهد بود آموزش اضافی، معلمان دبستان برای سازماندهی اوقات فراغت جالب برای کودکان.
هدف:توسعه توجه، منطق، هوش، تفکر سریع، تخیل. دایره لغات خود را گسترش دهید

من مجموعه ای از معماها را در مورد لوازم خانگی و برخی از وسایل خانه مورد توجه شما قرار می دهم. روش های زیادی برای استفاده از معماها در تدریس وجود دارد. شما می توانید یک ساعت معما با موضوع برگزار کنید، یک مسابقه رمز و راز موضوعی یا کلی ترتیب دهید، از معماها در برخی از دورهای مقدماتی برای استخدام یک تیم، به عنوان یک کار مسابقه مستقل استفاده کنید... شاید برخی از معماها به نظر شما قدیمی بیایند، انتخاب با شماست.

تمام روز روی پشت بام می ایستم و در خانه فیلم پخش می کنم. (آنتن)
من روی پشت بام ایستاده ام - بالاتر از همه لوله ها. (آنتن)
این نگهبان معجزه گر روز و شب روی پشت بام می ایستد: او همه چیز را خواهد دید، همه چیز را خواهد شنید، همه چیز را با من در میان خواهد گذاشت! (آنتن)
یک اسب سواری روی پشت بام ایستاده و برای ما خبر می دهد. (آنتن)
شب و روز روی پشت بام می ایستم، گوش ندارم، اما همه چیز را می شنوم، به دوردست ها نگاه می کنم، گرچه بی چشم، داستانم روی پرده است. (آنتن)
صدایی از میان مزرعه و جنگل شنیده می شود. او در امتداد سیم ها می دود - می توانید آن را اینجا بگویید، اما می توانید آن را در آنجا بشنوید. (تلفن)
من دایره جادویی را می چرخانم و دوستم صدایم را خواهد شنید. (تلفن)
این ساعت زنگ دار نیست، زنگ می زند، گیرنده نیست - صحبت می کند. حدس بزنید او کیست؟ خب البته... (تلفن)

بیایید به چشم شیشه ای اشاره کنیم، یک بار کلیک کنید و شما را به یاد بیاوریم. (دوربین)
این چشم به هر چه که نگاه کند، همه چیز را در تصویر منتقل می کند. (دوربین)

در آشپزخانه ما در تمام طول سالبابا نوئل در کمد زندگی می کند. (یخچال)
در این صندوقچه ما غذا را در قفسه ها ذخیره می کنیم. بیرون گرم است، اما در سینه سرد است. (یخچال)
تحسین کن، ببین! قطب شمال در داخل است، برف و یخ در آنجا می درخشد، خود زمستان در آنجا زندگی می کند. این زمستان همیشه از فروشگاه برای ما آورده می شد. (یخچال)
در تابستان، پدر برای ما یخبندان را در یک جعبه سفید آورد و اکنون یخبندان خاکستری در تابستان و زمستان با ما است و از غذای ما محافظت می کند: گوشت، ماهی، میوه ها. (یخچال)
حتی در گرمای جولای یخبندان است، مانند زمستان. (یخچال)

این ربات تمیز، گرد و غبار و خاک را از فرش به داخل صندوق عقب می کشد. (جاروبرقی)
فقط با او کار کنید - او با میل خود گرد و غبار را استنشاق می کند. (جاروبرقی)
وزوز می کند، اما پرواز نمی کند و خانه را از گرد و غبار نجات می دهد. (جاروبرقی)
او یک تنه لاستیکی، یک شکم برزنتی دارد و وقتی موتورش زمزمه می کند، گرد و غبار و زباله ها را می بلعد. (جاروبرقی)
با کمال میل گرد و غبار را استنشاق می کند، بیمار نمی شود، عطسه نمی کند. (جاروبرقی)
اگر غباری ببینم غر می زنم، غر می زنم و آن را می بلعم. (جاروبرقی)

اگورکا با خنده شروع به تمیز کردن کرد، در اتاق رقصید، به اطراف نگاه کرد - زمین تمیز بود. (جارو)
خویشاوند نزدیکجاروهای خانه گوشه ها را جارو می کنند. او مطمئناً یک تنبل نیست. به از بین بردن زباله کمک می کند ... (جارو)
در جنگل به دنیا آمده، اما خانه را اداره می کند. (جارو)
پیچ خورده، گره خورده، با کمربند بسته شده است. زیر پنجره خش خش می زنم، دور حیاط حلقه می زنم، قاطی می کنم، سر کار داغم می زنم! (جارو)

با نگاه کردن به صفحه نمایش در آپارتمان، می بینیم که در جهان چه اتفاقی می افتد. (تلویزیون)
یک جعبه معجزه، یک پنجره در آن است، در آن پنجره یک فیلم وجود دارد. (تلویزیون)
تمام کیهان در آن زندگی می کند، اما این یک چیز معمولی است. (تلویزیون)
در پنجره کوچک یک خورشید آبی وجود دارد. کنار پنجره می نشینم و به تمام دنیا نگاه می کنم. (تلویزیون)
یک پنجره جادویی در اتاق ما وجود دارد. آن پنجره پر از معجزه است، چه نوع پنجره ای است؟ (تلویزیون)

دوست من با من در یک آپارتمان زندگی می کند، در سراسر کشور سفر نمی کند، اما او قبل از هر کس دیگری همه چیزهایی را که در دنیا اتفاق می افتد به من می گوید. او مرا صبح برای ورزش بیدار می کند، سپس برایم آهنگی می خواند، از من معما می پرسد و منتظر پاسخ من می ماند. (رادیو)
او بدون زبان زندگی می کند، نه می خورد و نه می نوشد، بلکه صحبت می کند و آواز می خواند. (رادیو)
روی موج، موج، موج کن، موسیقی به سمت من شناور است. (رادیو)
یک سینه زیبا وجود دارد، شما نمی توانید آن را لمس کنید - بی صدا است، اما اگر دستگیره ها را بچرخانید، صحبت می کند و آواز می خواند. (رادیو)

یک آکاردئون گرم کل خانه را گرم می کند. (باتری)
اجاق معجزه مانند آکاردئون زیر پنجره کشیده شد. (باتری)
در خانه ما یک سازدهنی داغ زیر پنجره وجود دارد: نه آواز می خواند و نه می نوازد - خانه را گرم می کند. (باتری)

اژدهای دم دار بخار آزاد کرد و روسری مچاله شده را صاف کرد. (آهن)
کشتی بخار راه می رود و این طرف و آن طرف می چرخد. اگر بس کنی، وای! تو دریا سوراخ میکنی (آهن)
او هر چه را که دست می زند نوازش می کند و اگر دستش را بزنی گاز می گیرد. (آهن)
بدون لاف زدن می گویم: همه دوستانم را جوان تر می کنم! آنها غمگین به سمت من می آیند - با چین و چروک، با چین، آنها را ترک می کنند بسیار خوب، شاد و صاف! بنابراین، من یک دوست قابل اعتماد هستم - الکتریک ... (آهن).
مثل قایق روی موج روی ورق شناور است. او دوست برقی خوبی برای خانم های خانه دار است... (آهن).

چهار خورشید آبی در آشپزخانه مادربزرگ، چهار خورشید آبی سوختند و خاموش شدند. سوپ کلم رسیده است، پنکیک ها می جوشند، تا فردا نیازی به آفتاب نیست. (اجاق گاز)

خانه حباب شیشه ای است و نوری در آن زندگی می کند! در طول روز می خوابد و وقتی بیدار می شود با شعله ای روشن روشن می شود. (لامپ)
خورشید را بیرون پنجره ام گذاشتم، آن را از سقف آویزان کردم و در خانه سرگرم کننده شد. (لامپ)
بیرون شبیه گلابی است، روز بیکار آویزان است و شب خانه را روشن می کند. (لامپ)
از دور شبیه یک توپ است که از سقف آویزان است، اما مانند یک توپ، نمی تازد، بلکه با نور می درخشد. (لامپ)
ما می دانیم که چگونه این خورشید بالای سرمان را روشن کنیم. (لامپ)
خانه حباب شیشه ای است و نوری در آن زندگی می کند. در طول روز می خوابد و وقتی بیدار می شود با شعله ای روشن روشن می شود. (لامپ)
و در مرکز سقف خورشید آویزان است، هنگامی که تاریکی می آید، یک لامپ روشن می شود. (لوستر)
در شب اگر بخواهم یک بار روی آن کلیک می کنم و در روز روشن می کنم. (سوئیچ)
هر که می گذرد، هر که می رود - همه او را با دست هدایت می کنند. (درب)
این طرف و آن طرف راه می رود، هرگز خسته نمی شود. (درب)
او به کسی توهین نمی کند، اما همه او را هل می دهند. (درب)او دویست بار به این طرف و آن طرف خواهد رفت، اگرچه تمام روز را بی حرکت می ایستد. (درب)
من هزاران دوست دارم، خودم نمی توانم آنها را بشمارم، زیرا هر کس از آنجا رد شود دستم را می فشارد. (دستگیره در)
در به خودی خود باز نمی شود - بسته می ماند. برای باز شدن در به چه چیزی نیاز دارید؟ (کنار دستگیره در)

شب راه می رویم، روز راه می رویم، اما جایی نمی رویم. ما هر ساعت مرتب اعتصاب می کنیم و شما دوستان ما را کتک نمی زنید. (تماشا کنید)
من پا ندارم، اما راه می روم، دهان ندارم، اما به شما می گویم چه زمانی بخوابید، چه زمانی بلند شوید، چه زمانی کار را شروع کنید. (تماشا کنید)
سبیل هایشان برای نمایش نیست، زمان را نشان می دهند و به نام ... (تماشا کنید)
آنها شبانه روز می چرخند، یک دقیقه هم نمی ایستند، اما همه در یک مکان هستند. (تماشا کنید)
وقتی راه می‌رویم، می‌ایستیم، اما می‌توانیم دراز کشیده بایستیم، حتی اگر فرار کنیم، حرکت نمی‌کنیم. (تماشا کنید)
عصبانی نمی‌شوند، اما سبیل‌هایشان را می‌چرخانند، ساکت نمی‌مانند، اما حرفی نمی‌زنند، راه می‌روند، اما تکان نمی‌خورند. (تماشا کنید)
روی دست و دیوار و بر برج بلند راه می روند از طلوع تا طلوع خورشید یکنواخت راه می روند. (تماشا کنید)
در می زنند، در می زنند، نمی گویند فریاد بزن. می روند، می روند و همه اینجا و آنجا هستند. (تماشا کنید)
آنها همیشه راه می روند، اما هرگز جای خود را ترک نمی کنند. (تماشا کنید)
روی دست و دیوار و بر برج بلند با جنگ و بی جنگ راه می روند، همه به من و تو نیاز دارند. (تماشا کنید)
در می‌زند، می‌چرخد، می‌چرخد، از هیچ‌کس نمی‌ترسد، سنش را می‌شمار، اما مرد نیست. (تماشا کنید)
دو خواهر دور بعد از همدیگر می دوند. کوتاه - فقط یک بار، بلندتر - هر ساعت. ( عقربه های ساعت )
زیبایی ظریفی در صفحه پنهان شده است. این دایره در سراسر ساعت - شمارش معکوس زمان. ( عقربه ساعت )
هر روز ساعت هفت صبح فریاد می زند: «زمان بلند شدن است!» (زنگ هشدار)

دم از استخوان ساخته شده است و در پشت آن پرزهایی وجود دارد. (مسواک)
شبیه جوجه تیغی است، اما غذا نمی خواهد. از میان لباس های شما عبور می کند و لباس های شما تمیزتر می شود. (برس لباس)
تمام روز رقصنده ما خوشحال است که روی زمین می رقصد. جایی که می رقصد، جایی که دست تکان می دهد، ذره ای پیدا نمی شود. (برس کف)
من سال هاست که یک جوجه تیغی در اتاقم زندگی می کند. اگر موم را روی زمین بمالید، آن را مالش می دهد تا براق شود. (صیقل دهنده برقی)
اگر بخواهم به طبقه دوازدهم پرواز می کنم. اگر بخواهی، تو و اثاثیه ات را به آنجا می برم. (آسانسور)
وقتی به پیاده روی می روند، خانه ای را می گیرند که در آن خانه زندگی نمی کنند. (چادر)
دو کمربند به من آویزان است، جیب هایی در پشت وجود دارد. اگر با من به پیاده روی بروی، من به پشتت آویزان خواهم شد. (کوله پشتی)
این جعبه ساده نیست - در سراسر جهان سفر کرده است، شامل پیراهن و شلوار است - آنها سفر می کنند. (چمدان)
وقتی سر جایم دراز می کشم، بدون اینکه دهانم را باز کنم، صادقانه بگویم، چنین خلأ درونم وجود دارد! عجله کن، بگذار تابستان باشد! و مردم وسایل سفر را در دهان بزرگ من خواهند گذاشت. ظاهراً از بدو تولد چنین شخصیتی به من داده شده است که من عاشق حرکت هستم، به همین دلیل است که ... (چمدان).

دستیار من یک میلیون مشکل را برای من حل می کند، او یک چشم بزرگ و یک سر مربع دارد. (کامپیوتر)
او می تواند دو عدد را سریعتر از یک انسان ضرب کند، یک کتابخانه می تواند صد برابر در آن جا شود، فقط می تواند صد پنجره را در یک دقیقه باز کند. حدس زدن این معما اصلاً سخت نیست ... (کامپیوتر)
مردی دوراندیش به من دادند، او را به من نزدیک کرد. (دورچشمی)
چه حادثه خنده‌داری! ابری در حمام نشست. باران از سقف به پشت و پهلوهایم می ریزد. چقدر این خوبه باران گرم، گرم است و هیچ گودال قابل رویتی روی زمین وجود ندارد. همه پسرا دوست دارن... (دوش)
باران گرم و غلیظ است، این باران آسان نیست، بدون ابر است، بدون ابر است، تمام روز آماده رفتن است. (دوش)
موج گرمی به سواحل چدنی می پاشد. حدس بزنید، به یاد داشته باشید: چه نوع دریا در اتاق است؟ (حمام)
حاشیه ها چوبی و زمین ها شیشه ای است. (ویندوز)
تمام آن از آهن، سیم و ریزمدار ساخته شده است و در حل مسائل سخت به فرد کمک می کند. (ربات)
مرا در آپارتمان روی زمین گذاشتی. نکته اصلی این است که به خاطر داشته باشید که گرد و غبار را به موقع حذف کنید. (کاخ)
در مزرعه ای از گل رز دراز کشیدم تا یک گل رز بچینم. گل های رز شکوفه می دادند، اما راز آنها این بود: هر گل صد گره داشت. (فرش)
یک لوله عظیم به جایی که ستارگان و سیارات، موشک ها و دنباله دارها هستند هدایت می شود. (تلسکوپ)
روز گذشت، وقت خواب است، کسی در اتاق خواب منتظر من است... (تخت)
دو شکم، چهار گوش. این چیه؟ (بالش)
هجای اول تاکید دارد - و نتیجه خانه باستانی است - قفل انباری روی در است. (قفل)

دم در حیاط، بینی در لانه. هر که دم برگرداند وارد خانه می شود. (کلید)
آنها به دنبال آب می روند و آهنگ های خوش صدا می خوانند، اما وقتی برمی گردند اشک می ریزند. (سطل)
من در رختکن خدمت می کنم و کتم را آویزان نگه می دارم. (آویز)
من از خویشاوندان من هستم، روی برگردان، مرا باز کن تا تو را به سرعت با آب سرد بشویم. (لوله کشی)
برای جلوگیری از افتادن شلوارش، به او دستور دادند که آن را نگه دارد. محکم به طناب چسبیده است... (چرخ لباس)

خاله ما با سوزن روی زمین خط می کشید. خط به خط، سطر به خط، این یک لباس برای دختر شما خواهد بود. (چرخ خیاطی)
مثل مسلسل بخیه می زند و لباس نو می دوزد. (چرخ خیاطی)
باد خشک فرهای مادرم را خشک می کند. (سشوار)
این لباسشویی اتوماتیک همه چیز را برای ما شستشو می دهد. (ماشین لباسشویی)
از داخل می جوشد و حباب می دمد. (کتری)
غول مشتش را گره کرد و آب پرتقال را گرفت. (آبمیوه گیری)

در خانه ما زیر پنجره
یک آکاردئون داغ وجود دارد:
نه آواز می خواند و نه بازی می کند -
او خانه را گرم می کند.
(باتری گرمایشی)

شب اما اگر بخواهم،
من یک بار کلیک می کنم -
و من آن را برای روز روشن می کنم.
(سوئیچ)

پرنده کوچک:
دهانه فولادی،
و دم آن کتان است.
(سوزن و نخ)

به خانه کوچک
پرندگان به سمت بالا پرواز می کنند.
اخبار، درود
آنها آن را در سراسر جهان حمل خواهند کرد.
(صندوق پستی، حروف)

ما در طول روز نمی خوابیم
ما شب ها نمی خوابیم.
هم روز و هم شب
در می زنیم، در می زنیم.
(تماشا کنید)

دو حلقه
دو انتها
و در وسط آن میخک وجود دارد.
(قیچی)

دو خواهر کنار هم
دور به دور می دوند.
کوتاه - فقط یک بار
مورد بالا هر ساعت است.
( عقربه های ساعت )

میشینم زیر بغلت
و من به شما می گویم که چه کاری انجام دهید:
یا میذارم بری قدم بزنی
یا تو را در رختخواب می گذارم.
(دما سنج)

بی صدا به همه نگاه می کنم
و همه به من نگاه می کنند.
شادی ها خنده را می بینند
با غم گریه می کنم
عمیق مثل رودخانه
من در خانه هستم، روی دیوار شما.
پیرمردی پیرمردی را می بیند
کودک همان کودک درون من است.
(آینه)

چهار خورشید آبی
در آشپزخانه مادربزرگ
چهار خورشید آبی
سوختند و بیرون رفتند.
سوپ کلم رسیده است، پنکیک ها داغ هستند.
تا فردا نیازی به آفتاب نیست.
(اجاق گاز)

من پف می کنم، پف می کنم، پف می کنم،
دیگه نمیخوام گرم بشم
درب با صدای بلند زنگ زد:
«چای بنوش، آب جوشیده است!
(کتری)

چگونه شروع کنیم
حرف بزن، حرف بزن،
من به زودی به چای احتیاج دارم
دم کنید.
(کتری)

از چاه داغ
آب از طریق بینی جاری می شود.
(کتری)

این یک خانه تنگ و تنگ است:
صد خواهر در آن جمع شده اند.
و هر کدام از خواهران
ممکن است شعله ور شود
مثل آتش!
با خواهرات شوخی نکن
نازک...
(با کبریت)

چهار پایه زیر سقف وجود دارد،
و روی درب آن سوپ و قاشق است.
(جدول)

من خودم نمی خورم، اما به مردم غذا می دهم.
(قاشق)

یک سوراخ در بالا وجود دارد
یک سوراخ در پایین وجود دارد
و در وسط -
آتش و آب.
(سماور)

کشتی جدید
و همه چیز پر از سوراخ است.
(الک، الک)

من خودم بلوط هستم
و کمربند من بید است.
(بشکه)

ساخته شده از تخته
و کمربند ببندید.
و این ظروف نگه می دارند
تابستان برداشت شده از باغ.
(بشکه)

سه برادر
بیا بریم کنار رودخانه شنا کنیم.
بله، آنها شنا می کنند
سومی در ساحل دراز کشیده است.
شنا کردیم، بیرون رفتیم،
در سومی آویزان شدند.
(سطل با راکر)

مثل چیزی زنده دور می لغزد
اما من او را بیرون نمی گذارم.
فوم با فوم سفید.
من برای شستن دست هایم تنبل نیستم.
(صابون)

دم استخوانی
و در پشت پرز وجود دارد.
(مسواک)

باران گرم و غلیظ است،
این باران آسان نیست،
او بدون ابر است، بدون ابر
تمام روز آماده رفتن است.
(دوش)

مسیر می گوید -
دو انتهای گلدوزی شده:
- کمی خودت را بشور،
جوهر را از روی صورت خود بشویید!
وگرنه نصف روز دیگه هستی
منو کثیف میکنی
(حوله)

دندان هایش زیاد است اما چیزی نمی خورد.
(شانه)

من در جنگل ها سرگردان نیستم،
و با سبیل، با مو.
دندونام بلندتره
از گرگ و خرس.
(شانه)

پیرزن یک چشم
الگوهای گلدوزی می کند.
(سوزن)

تمام دنیا را می پوشد، خودش برهنه است.
(سوزن)

همه را در جهان پوشش می دهد،
هر چه می دوزد، نمی پوشد.
(سوزن)

یک دوست دختر
دیگری در گوشم جا گرفت.
(سوزن)

خودش کوتاهه ولی دمش بلنده.
(نخ با سوزن)

شیرجه زد و شیرجه زد اما دمش را گم کرد.
(نخ با سوزن)

من جثه کوچکی دارم
نازک و تیز.
من به دنبال راهی با بینی ام هستم،
دمم را پشت سرم می کشم.
(نخ با سوزن)

من کرکی، نرم، گرد،
دم هست اما من گربه نیستم
من اغلب به صورت الاستیک می پرم،
زیر صندوقچه می چرخم.
(گلوله نخ)

کوچک، گرد،
و شما نمی توانید آن را با دم بلند کنید.
(گلوله نخ)

روی یک انگشت
سطل وارونه است.
(انگشت)

حشره آهنی،
یک کرم روی دم وجود دارد.
(پین)

کمان، کمان،
وقتی به خانه می آید، دراز می کشد.
(تبر)

حیوان دندان دار
درخت بلوط با سوت می جود.
(اره)

چاق لاغر را شکست خواهد داد
لاغر به چیزی برخورد می کند.
(چکش و میخ)

بدون سر، اما با کلاه.
یک پا و آن یکی بدون چکمه.
(ناخن)

رودخانه چوبی،
قایق چوبی،
و از روی قایق می گذرد
دود چوبی.
(هواپیما)

در کنار رودخانه چوبی
یک قایق جدید در حال حرکت است.
پیچ خورده به حلقه ها
دودش کاج است.
(هواپیما)

    من یک شکم مفید هستم.
    من با کمال میل با همه رفتار می کنم.
    مثل مجسمه ساکت می مانم.
    و بعد آهنگ میخونم

    (سماور)

    خوک می دود
    پشتش کهنه شده.

    (طبل)

    کلمات جادویی را بگویید
    فقط به سختی جسم را تکان دهید:
    گلها فوراً شکوفا خواهند شد
    بین برف های این جا و آنجا.
    آیا می توانی باران را تجسم کنی؟
    پنج کیک در یک زمان وجود دارد.
    و لیموناد و شیرینی...
    شما آن مورد را نام ببرید!

    (چوبدستی)

    دوست دخترهای مختلفی در این نزدیکی وجود دارد،
    اما شبیه هم هستند.
    همه کنار هم می نشینند،
    و فقط یک اسباب بازی

    (ماتریوشکا)

    دو قلو، دو برادر،
    روی بینی می نشینند.

    غذاهای خوشمزه وجود خواهد داشت
    با پوسته طلایی
    در صورت استفاده از ...
    درسته،

    (با ماهیتابه!)

    از پنجره به بیرون نگاه نکردم -
    فقط آنتوشکا بود،
    از پنجره به بیرون نگاه کردم -
    یک آنتوشکا دوم وجود دارد!
    این چه نوع پنجره ای است؟
    آنتوشکا به کجا نگاه می کرد؟

    (آینه)

    این چیز کاربردی است:
    می توانید با آن جارو کنید.
    خوب، ممکن است (این یک راز نیست!)
    روی آن زیر ابرها پرواز کنید.
    مارک های Nimbus وجود دارد،
    همه روی آن کویدیچ بازی می کنند.

    از زیر سقف سقف
    رفتم بیرون زیر بارون

    من پا دارم، اما راه نمی‌روم،
    با پشت، اما نه دراز کشیده،
    تو بنشین - من نمی نشینم.

    با اینکه ظاهرش خیلی خوب نیست
    و او کمی شبیه جوجه تیغی است،
    قبل از اینکه بخوابم خیلی دوستش دارم،
    یه دقیقه روی دندونام برقص

    (مسواک)

    به دیوار زدی -
    و من به عقب می پرم.
    تو آن را روی زمین می اندازی -
    و من می پرم.
    من از این کف به آن نخل پرواز می کنم
    من نمی خواهم هنوز دروغ بگویم.

    روی کمان نشستند،
    ما به دنیا نگاه کردیم
    گوش هایشان را گرفتند.

    در میان قاشق من سرهنگ هستم.
    و نام من ...

    (ملقه!)

    دوست دختر قوری
    دو گوش دارد
    او برای یولیا فرنی و سوپ می پزد.
    و نام او ...

    (تابه)

    جایی که یک اسفنج از عهده آن بر نمی آید،
    شما را نمی‌شوید، نمی‌شوید،
    من کار را انجام می دهم:
    پاشنه و آرنجم را با صابون می مالم،
    و زانوهایم را می مالیم،
    من هیچ چیز را فراموش نمی کنم.

    (لباس شستشو)

    همسایه های زیاد
    همه در این نزدیکی زندگی می کنند
    و هرگز همدیگر را نمی بینند.

    پهلوهایش را پف می کند،
    چهار گوشه اش،
    و تو، وقتی شب فرا می رسد،
    همچنان شما را جذب خواهد کرد.

    (بالش)

    سوپ، سالاد، پوره سیب زمینی، کتلت
    همیشه در ... (بشقاب) سرو می شود
    و برای چای و ماست
    ارسال کن دوست من...


    همه جادوگران از آن استفاده می کنند.

    پنج پسر
    پنج کمد.
    پسرها راه خود را رفتند
    در کمدهای تاریک
    هر پسری
    در کمد شما

    (انگشت و دستکش)

    من روی اسب نشسته ام
    نمی دانم روی چه کسی

    من دو اسب دارم، دو اسب.
    مرا در کنار آب می برند.

    (اسکیت، یخ)

    من طرفدار هر دختری هستم
    من موهایم را می پوشانم
    پسر را هم می پوشانم
    مدل موی کوتاه.
    من از خورشید محافظت می کنم -
    برای همین ساخته شده است.


    چاق، بینی دراز...

    سوارش میکنم
    تا غروب
    اما اسب من تنبل است
    فقط از کوه حمل می کند.
    و همیشه بالای تپه
    خودم راه می روم
    و اسبش
    من با طناب هدایت می شوم.

    دو قیطان، دو خواهر،
    از نخ خوب گوسفندی،
    چگونه راه برویم - چگونه آن را بپوشیم
    به طوری که پنج و پنج یخ نزنند.

    (دستکش)

    تمام کائنات در آن زندگی می کنند،
    اما این یک چیز معمولی است.

    (تلویزیون)

    گوش هایی در نزدیکی بدن وجود دارد، اما سر وجود ندارد.

    (گلدان)

    هر چیزی را که لمس می کند نوازش می کند
    و اگر به آن دست بزنی گاز می گیرد.

    با وجود اینکه ما چهار پا داریم،
    ما نه موش هستیم و نه گربه،
    اگرچه همه ما پشت داریم،
    ما گوسفند یا خوک نیستیم،
    ما اسب نیستیم، حتی روی خودمان
    بارها می نشینی

    دو شکم، چهار گوش.

    (بالش)

    آهنگ می گوید - دو انتهای گلدوزی شده:
    "کمی خودت را بشور،
    جوهر را از روی صورت خود بشویید!
    وگرنه در یک نصف روز مرا کثیف می کنی».

    (حوله)

    من بلدم بپرم و غلت بزنم و اگر مرا پرتاب کنند پرواز خواهم کرد. چهره های خندان در اطراف: همه از دور خوشحال هستند ...

    با چسب محکم بسته می شود
    و برای من فوری فرستادند.
    پشیمان نخواهم شد
    من آن را دریافت می کنم و در کوتاه ترین زمان آن را ارسال می کنم.

    (پاکت)

    مرد نیست
    و او صحبت می کند.

    دو اسب توس
    آنها مرا از میان برف می برند.
    این اسب های قرمز
    و نام آنها ...

    برای اینکه یخ نزنم
    پنج پسر
    بافتنی در فر
    نشسته اند.

    (دستکش)

    تحسین کنید، نگاه کنید -
    قطب شمال داخل است!
    برف و یخ در آنجا برق می زند،
    خود زمستان در آنجا زندگی می کند.
    برای همیشه این زمستان برای ما
    از فروشگاه آورده شده است.

    (یخچال)

    اگر بیفتد، می پرد،
    اگر او را بزنی، گریه نمی کند.

    دم اسبی تو
    آن را در دستم گرفتم
    تو پرواز کردی -
    من دویدم

    (بالون)

    دست نیافتنی، تنها،
    روی صخره ای شیب دار و بلند،
    یک بلوک تاریک در ظاهر
    او کنار دریاچه ایستاده است.
    از طریق روزنه های باستانی
    به سطح دریاچه نگاه می کند.

    با دم، اما نمی توانید آن را با دم بلند کنید

    من می چرخم، من می چرخم،
    و من تنبل نیستم
    حتی در تمام طول روز به دور خود بچرخید.

    نه کفش، نه چکمه،
    اما آنها همچنین توسط پاها پوشیده می شوند.
    ما در زمستان در آنها می دویم:
    صبح - به مدرسه، بعد از ظهر - خانه.

    (چکمه های نمدی)

    یک کشتی جدید، اما همه آن پر از سوراخ است.

    کبوتر سفید است
    به داخل کلبه پرواز کرد،
    چه چیزی در دنیا دیده اید؟
    او همه چیز را به من گفت.

    آنها به دنبال آب می روند - آنها آهنگ های صوتی می خوانند،
    و برمی گردند - اشک می ریزد.

    زیر باران و در گرما راه می روم
    این شخصیت من است.

    چهار پا، اما نه جانور.
    پر وجود دارد، اما پرنده نیست. این چیه؟

    (تخت و بالش)

    روی یک انگشت
    سطل وارونه است

    (انگشت)

    مانند یک ستون ایستاده است، بدون گرما، بدون بخار، بدون زغال سنگ می سوزد.

    سراشیبی - یک اسب، سربالایی - یک تکه چوب.

    در کنار جاده قدم می زدم
    دو راه پیدا کردم
    برای هر دو رفتم

    در کاتیوشا کوچولو
    بالای سرم نشست
    نه یک پروانه، نه یک پرنده -
    دو قیطان را نگه می دارد.

    آنها به گوش آویزان می شوند، نه گوشواره.

    (هدفون)

    در صورت نیاز، دور ریخته می شود. در صورت عدم نیاز، آن را بالا می برند.

    از یک در وارد می شوید و از سه در خارج می شوید،
    شما فکر می کنید که رفته اید، اما در واقع وارد شده اید.

    (پیراهن)

    من در رختکن خدمت می کنم،
    من کتم را با وزن نگه می دارم.

    (آویز)

    اگر آن را بچرخانید، گوه است،
    اگه بازش کردی لعنتی

    دندان ها به پشت سر چه چیزی خواهند رسید؟

    (شانه)

    ساخته شده از تخته
    و کمربند ببند
    و این ظروف نگه می دارند
    تابستان برداشت شده از باغ.

    برای من کدام سال است؟
    جوجه تیغی در اتاق زندگی می کند.
    اگر کف زمین واکس زده شده باشد،
    او آن را صیقل می دهد تا درخشش پیدا کند.

    (پلیشر)

    این چشم یک چشم خاص است.
    او به سرعت به شما نگاه خواهد کرد،
    و متولد خواهد شد
    دقیق ترین پرتره از شما.

    (دوربین)

    اگر پایین بیاید، جاده را می شکند، اگر بالا رفت، می سازد.

    (زیپ سگ روی ژاکت)

    در میان قاشق من سرهنگ هستم.
    و نام من ...

    (ملقه!)

    دوست دختر قوری
    دو گوش دارد
    او برای یولیا فرنی و سوپ می پزد.
    و نام او ...

    (تابه)

    جایی که یک اسفنج از عهده آن بر نمی آید،
    شما را نمی‌شوید، نمی‌شوید،
    من کار را انجام می دهم:
    پاشنه و آرنجم را با صابون می مالم،
    و زانوهایم را می مالیم،
    من هیچ چیز را فراموش نمی کنم.

    (لباس شستشو)

    همسایه های زیاد
    همه در این نزدیکی زندگی می کنند
    و هرگز همدیگر را نمی بینند.

    پهلوهایش را پف می کند،
    چهار گوشه اش،
    و تو، وقتی شب فرا می رسد،
    همچنان شما را جذب خواهد کرد.

    (بالش)

    سوپ، سالاد، پوره سیب زمینی، کتلت
    همیشه در ... (بشقاب) سرو می شود
    و برای چای و ماست
    ارسال کن دوست من...

    این مورد برای پیش بینی ضروری است.
    همه جادوگران از آن استفاده می کنند.
    گرد و شفاف است، مانند شیشه،
    دیدن آینده در آن بسیار آسان است.

    پنج پسر
    پنج کمد.
    پسرها راه خود را رفتند
    در کمدهای تاریک
    هر پسری
    در کمد شما

    (انگشت و دستکش)

    من روی اسب نشسته ام
    نمی دانم روی چه کسی

    من دو اسب دارم، دو اسب.
    مرا در کنار آب می برند.
    و آب سخت است، مثل سنگ!

    (اسکیت، یخ)

    من طرفدار هر دختری هستم
    من موهایم را می پوشانم
    پسر را هم می پوشانم
    مدل موی کوتاه.
    من از خورشید محافظت می کنم -
    برای همین ساخته شده است.

    روی اجاق، رئیس دیگ ها است.
    چاق، بینی دراز...

    سوارش میکنم
    تا غروب
    اما اسب من تنبل است
    فقط از کوه حمل می کند.
    و همیشه بالای تپه
    خودم راه می روم
    و اسبش
    من با طناب هدایت می شوم.

    تمام تابستان آنجا ایستادیم و منتظر زمستان بودیم.
    وقتی زمان مناسب بود، با عجله از کوه پایین آمدند.

    دو قیطان، دو خواهر،
    از نخ خوب گوسفندی،
    چگونه راه برویم - چگونه آن را بپوشیم
    به طوری که پنج و پنج یخ نزنند.

    (دستکش)

    تمام کائنات در آن زندگی می کنند،
    اما این یک چیز معمولی است.

    (تلویزیون)

    کوزما گره‌دار است و باز کردن آن غیرممکن است.

    گوش هایی در نزدیکی بدن وجود دارد، اما سر وجود ندارد.

    (گلدان)

    هر چیزی را که لمس می کند نوازش می کند
    و اگر به آن دست بزنی گاز می گیرد.

    با وجود اینکه ما چهار پا داریم،
    ما نه موش هستیم و نه گربه،
    اگرچه همه ما پشت داریم،
    ما گوسفند یا خوک نیستیم،
    ما اسب نیستیم، حتی روی خودمان
    بارها می نشینی

    دو شکم، چهار گوش.

    (بالش)

    او یک تاب و یک تخت است،
    خوب است که روی آن دراز بکشی،
    او در باغ است یا در جنگل
    بر روی وزن نوسان خواهد کرد.

    اردک در دریا، دم روی حصار.

    کی میاد کی میره
    همه او را با دست هدایت می کنند.

    او نمی گوید چه کسی مرا ساخته است. اونایی که منو نمیشناسن قبولم دارن چه کسی می داند، او مرا به حیاط راه نمی دهد.

    (سکه جعلی)

    اگورکای خندان تمیز کردن را شروع کرد،
    او شروع به رقصیدن در اطراف اتاق کرد،
    به اطراف نگاه کردم - زمین تمیز بود.

    زن چاق ایستاده است -
    شکم چوبی،
    کمربند آهنی.

    دو چوب تیز در لبه ها وجود دارد،
    وسط یه چیزی هست
    همه بچه ها چه خواهند داد
    اگر ناگهان او را بشنوند.

    (زنگ)

    دندان هایش زیاد است اما چیزی نمی خورد.

    (شانه)

    گالوچکا چه خبر است؟
    یک نخ روی چوب
    بچسب در دست
    و یک نخ در رودخانه.

    یک تکه کاغذ در صبح
    ما را به آپارتمانمان می آورند،
    در یکی از این ورق
    بسیاری از اخبار مختلف

    دم تو را در دستم گرفتم
    تو پرواز کردی، من دویدم.

    (بالون)

    چه قاضی بدون زبان است؟

    او بر پشت دیگری سوار می شود، اما بار را به تنهایی حمل می کند.

    روی مربع های تخته
    پادشاهان هنگ ها را پایین آوردند.
    نه برای نبرد در نزدیکی هنگ ها
    بدون فشنگ، بدون سرنیزه.

    (شطرنج)

    بچه ها من دارم
    دو اسب نقره ای
    من هر دو را یکجا سوار می کنم
    چه نوع اسب هایی دارم؟

    آن ها این جوان را خیلی دوست دارند، اما او را کتک زدند و بی نهایت کتک زدند.

    یک سر کوچک روی انگشت می نشیند.
    صدها چشم به هر طرف نگاه می کنند.

    (انگشت)

    در شکم غسالخانه و در بینی غربال و روی سر ناف است. فقط یک دست وجود دارد و آن یکی در پشت است. این چیه؟

    چهار خورشید آبی
    در آشپزخانه مادربزرگ
    چهار خورشید آبی
    سوختند و بیرون رفتند.
    سوپ کلم رسیده است، پنکیک ها داغ هستند.
    تا فردا نیازی به آفتاب نیست.

    (اجاق گاز)

    چهار پایه زیر سقف وجود دارد،
    زیر سقف سوپ و قاشق است.

    آنها او را با دست و چوب زدند -
    هیچکس برایش متاسف نیست.
    چرا بیچاره را می زنند؟
    و برای این واقعیت است که او باد کرده است.

    بچه ها بیایید، چه کسی می تواند حدس بزند:
    آیا دو کت خز برای ده برادر کافی است؟

    (دستکش)

    روی رودخانه خم شد -
    توافق آنها این است:
    رودخانه با او مبادله خواهد کرد
    نشستن روی یک کرم.

    موج گرمی می پاشد
    زیر موج سفیدی است.
    حدس بزن، به یاد داشته باش،
    چه نوع دریا در اتاق است؟

    (طبل)

    دو اسب بسیار سریع
    آنها مرا از میان برف می برند -
    از طریق چمنزار تا درخت توس،
    دو نوار کشیده شده است.

    در خانه ما زیر پنجره
    یک آکاردئون داغ وجود دارد:
    او نه آواز می خواند و نه بازی می کند - او خانه را گرم می کند.

    (رادیاتور گرمایشی)

    در مسکو آن را می گویند، اما اینجا می توانیم آن را بشنویم.

    زیر بغلت می نشینم و به تو می گویم چه کار کنی:
    یا تو را می‌خوابانم، یا می‌گذارم قدم بزنی.

    (دما سنج)

    خانه آبی در دروازه.
    حدس بزنید چه کسی در آن زندگی می کند.

    در زیر سقف باریک است -
    نه برای یک سنجاب، نه برای یک موش،
    نه برای بیرونی،
    سار پرحرف.

    اخبار از این در می گذرد،
    نیم ساعتی را با هم می گذرانند.
    اخبار برای مدت طولانی باقی نمی ماند -
    آنها به هر طرف پرواز می کنند!

    (صندوق پستی)

    هیچ ابری در افق نیست،
    اما چتری در آسمان باز شد.
    در چند دقیقه
    افتاد...

    (چتر نجات)

    در کشور کتانی
    در امتداد ورق رودخانه
    کشتی در حال حرکت است،
    جلو و عقب
    و پشت سر او چنین سطح صافی وجود دارد،
    چروک نیست که دیده شود.

    خانه حباب شیشه ای است،
    و نوری در آن زندگی می کند.
    در طول روز می خوابد، اما وقتی بیدار می شود،
    با شعله ای روشن روشن می شود.

    کوچک، گرد،
    اما شما نمی توانید آن را از دم بگیرید.

    روی دیوار، در مکانی قابل مشاهده،
    اخبار را با هم جمع می کند
    و سپس مستاجران آن
    آنها به تمام انتها پرواز خواهند کرد.

    (صندوق پستی)

    تمام روحش باز است،
    و با وجود اینکه دکمه‌هایی وجود دارد، پیراهن نیست،
    بوقلمون نیست، اما دم کرده،
    و پرنده نیست، اما در حال سیل است.