چرا در یک افسانه به کمک نیاز دارید؟ کمک های جادویی در افسانه های پوشکین. ابزارهای جادویی در خارج از کشور

I. یاور سحر و جادو

1. دستیاران

با قرار دادن یک داروی جادویی در دستان قهرمان، افسانه به اوج خود می رسد. از این لحظه به بعد، پایان از قبل در چشم است. بین قهرمانی که خانه را ترک می‌کند و «به هر کجا که چشمانش می‌نگرد» سرگردان است و قهرمانی که یاگا را ترک می‌کند تفاوت زیادی وجود دارد. قهرمان اکنون محکم به سمت هدف خود حرکت می کند و می داند که به آن خواهد رسید. او حتی تمایل دارد کمی به خود ببالد. برای دستیارش، خواسته های او «تنها خدمت است، نه خدمت». در آینده، قهرمان یک نقش کاملاً منفعل بازی می کند. دستیار او همه چیز را برای او انجام می دهد یا او با کمک یک وسیله جادویی عمل می کند. دستیار او را به سرزمین های دور می برد، شاهزاده خانم را می رباید، مشکلات او را حل می کند، مار یا ارتش دشمن را می زند و او را از تعقیب نجات می دهد. با این حال، او هنوز یک قهرمان است. دستیار بیانگر قدرت و توانایی اوست.

لیست دستیاران موجود در کارنامه افسانه های روسی بسیار بزرگ است. فقط معمولی ترین آنها را می توان در اینجا در نظر گرفت. توجه به یک دستیار از در نظر گرفتن اشیاء جادویی جدایی ناپذیر است. دقیقا همین کار را می کنند. پس فرش پرنده و عقاب و اسب و گرگ قهرمان را به پادشاهی دیگر تحویل می دهند. بنابراین، دستیاران جادویی و اشیاء جادویی در یک فصل ترکیب می شوند. همه دستیاران یک گروه از شخصیت ها را نشان می دهند. ابتدا تک تک افراد کمک کننده را همانطور که در افسانه آورده شده است در نظر می گیریم. در طول مسیر، ممکن است از برخی مواد برای توضیح این دستیار استفاده شود. با این حال، هر کمک کننده به صورت جداگانه، کل دسته یاران را توضیح نمی دهد. پس از در نظر گرفتن هر کمک کننده به طور جداگانه، کل دسته را در نظر می گیریم و تنها پس از آن به قضاوت کلی در مورد یاوران خواهیم رسید. اما این حکم هنوز نمی تواند قطعی باشد. ما باید تمام عملکردهای دستیار را مطالعه کنیم و تنها در این صورت تصویر کامل می شود. ما این توابع را در فصل های جداگانه جدا کرده ایم. بنابراین، تحویل قهرمان به پادشاهی دیگر، حل مشکلات شاهزاده خانم و مبارزه با مار به طور جداگانه بررسی می شود. موضوع پیچیده و گسترده است و نمی توان فوراً آن را حل کرد. وضوح آن به تدریج آشکار خواهد شد.

برگرفته از کتاب ریشه های تاریخی یک افسانه نویسنده پروپ ولادیمیر

24. هدیه جادویی قبلاً دیده بودیم که یک افسانه هدیه جادویی را در دستان قهرمان قرار می دهد و او با کمک این هدیه به هدف خود می رسد. این هدیه یا یک شی (حلقه، مگس، توپ و خیلی چیزهای دیگر) یا یک حیوان است، عمدتاً یک اسب. ما همچنین می بینیم که چگونه

از کتاب ولادیمیر ناباکوف: طرفدار و مخالف T1 نویسنده دولینین الکساندر الکساندرویچ

II. آیتم جادویی 15. آیتم و دستیار در نظر گرفتن دستیار جادو، رسیدگی به آیتم جادویی را تسهیل و آماده می کند. رابطه بسیار نزدیکی بین آنها وجود دارد.به راحتی می توان فهمید که این اشیا فقط یک مورد خاص از یک دستیار را نشان می دهند.

برگرفته از کتاب داربست در قصر بلورین: درباره رمان های روسی اثر V. Nabokov توسط کتاب های نورا

15. آیتم و کمک کننده در نظر گرفتن یک کمک کننده جادویی، بررسی یک شی جادویی را تسهیل و آماده می کند. رابطه بسیار نزدیکی بین آنها وجود دارد.به راحتی می توان فهمید که این اشیا فقط یک مورد خاص از یک دستیار را نشان می دهند. یاوران، موجودات زنده و

از کتاب داستان هایی درباره ادبیات نویسنده سارنوف بندیکت میخائیلوویچ

<Рец. на:>بلبل جادویی. داستان ریچارد دمل (1) ترجمه ساشا چرنی. تصاویر توسط I. Gleitsman. انتشارات کتاب "ولگا" جوانان ادبیات کودکان خوبی ندارند، همانطور که یک مرد جوان به ندرت می داند چگونه یک کودک را مشغول کند. تا همین اواخر، کتاب های کودکان در روسیه

از کتاب کمربند سنگی، 1976 نویسنده گاگارین استانیسلاو سمنوویچ

فصل چهارم. فانوس جادویی، یا "Camera Obscura" 1 "Camera Obscura" تجسم ادبی این ضرب المثل است: "عشق کور است"، V. Khodasevich در مورد این رمان نوشت. فرمول بندی منتقد به اختصار جلوتر از تعریف نویسنده از طرح رمان است. که در متن انگلیسی"خنده در

از کتاب تئاتر روسی در سن پترزبورگ. ایفیگنیا در اولیس... مدرسه زنانه... بینی جادویی... مادر اسپانیایی... نویسنده بلینسکی ویساریون گریگوریویچ

از کتاب شوالیه های میز گرد. اسطوره ها و افسانه های مردم اروپا نویسنده حماسه ها، اسطوره ها، افسانه ها و داستان ها نویسنده ناشناخته --

مقاله ایوان بولاتوف سنگ جادو - آیا شنیده اید که چنین کتابی وجود دارد - "Sinegorye"؟ - به زیبایی گفته شده است: «سینگوریه»! درباره ما، چای؟ - چرا این موضوع در مورد ماست؟ - بله حتما. سنگ آبی منیزیت است، در Satka. به معدن معدن نگاه کن... آسمان تماما آبی است و

برگرفته از کتاب از حلقه زنان: اشعار، مقالات نویسنده گرتسیک آدلیدا کازیمیرونا

بینی جادویی یا طلسم و خرما. یک اپرای جادویی وودویل در پنج پرده، اقتباس شده از فرانسه توسط A. I. Pisarev. مرحوم پیساروف یکی از آن استعدادهایی بود که در چیزهای کوچک بسیار قوی است - شرایطی که احتمالاً دلیلی است که او

از کتاب نویسنده

درخت خاکستر جادویی Yggdrasil پناهگاه اصلی خدایان اسکاندیناوی زیر سایه بان درخت خاکستر همیشه سبز Yggdrasil بود. آن درخت خاکستر از همه درختان دنیا بزرگتر و زیباتر بود و در جایی ایستاده بود که قبلاً پرتگاه جهانی بود. تاجش از آسمان بلندتر شد و شاخه هایش

از کتاب نویسنده

دایره جادویی روزی روزگاری بیوه فقیری زندگی می کرد. و او صاحب یک پسر شد. یک بار او گوسفندان را در گودی زیر کوه چرا می کرد. تا شب پسر داشت آماده می شد تا گله را به خانه براند که ناگهان مردی به طرز غیرقابل تصوری کوچک با ویولن در دست روی صخره ای در مقابل او ظاهر شد. شلوارش از گلسنگ بود

از کتاب نویسنده

شمشیر جادویی Excalibur در آن ها بود زمان های قدیم، زمانی که قبایل سلتیک - بریتانیایی ها - از سرزمین خود بریتانیا در برابر تهاجم ساکسون ها دفاع کردند. رهبری نجیب و شکست ناپذیر بریتانیایی ها را بر عهده داشت. اسمش آرتور بود. و از کلمه سلتی Artos به معنای آمده است

از کتاب نویسنده

«معجزه رسیده، مثل میوه جادویی...» معجزه رسیده است، مثل میوه جادویی، مثل فریاد آتشین، مثل نگاه خصمانه. او با عصبانیت عجله می کند، اشعه می اندازد و روح را به حوض تاریک می خواند. تماس نگیرید - ندرخشید! من نمی توانم هدیه ها را تحمل کنم! من روح هستم - من تاریک هستم. زنده در تاریکی. نه

توطئه های داستان های عامیانه روسی را می توان به دو گروه بزرگ تقسیم کرد. در برخی شخصیت اصلیبرای به دست آوردن یک شی جادویی که قدرت معجزه آسایی دارد تلاش می کند. در داستان های دیگر، یک شخصیت در یک افسانه ابزاری جادویی برای رسیدن به یک هدف ارزشمند دریافت می کند، مانند نجات معشوقی که توسط یک جادوگر ربوده شده است و سپس با پیروزی به خانه باز می گردد.

چیزهای جادویی که در افسانه ها یافت می شود، آرزوهای مردم روسیه را برای زندگی بهتر منعکس می کند.

رومیزی که خود سرهم می شود

یک سفره فوق العاده که قادر به تغذیه بسیاری از مردم است، در انواع افسانه ها ظاهر می شود. برای صرف یک غذای مقوی کافی است سفره را تکان دهید و روی میز یا روی زمین باز کنید. پس از چنین آماده سازی ساده، سفره مهمان نواز بلافاصله با انواع ظروف پوشیده می شود. پس از غذا، قهرمانان نیازی به نگرانی در مورد ظروف کثیف ندارند - فقط سفره را به همراه باقیمانده آن بغلتانید تا بدون هیچ ردی ناپدید شوند.

محققان فرهنگ عامه تصویر سفره ای را که خود سرهم می کند با رویای دیرینه مردم در مورد فراوانی مداوم و رهایی از کار سخت مرتبط می دانند.

هواپیما فرش

وسیله حمل و نقل شگفت انگیزی به شکل فرشی که قابلیت پرواز دارد نیز در افسانه های روسی یافت می شود. ایده فرش پرنده آشکارا از ادبیات مردم شرق وام گرفته شده است، اما به طور محکم وارد بافت طرح داستان های پریان روسی شده است. روی فرش افسانه، قهرمانان آثار برای مبارزه با کوشچی به سرزمین های دور می روند یا پس از ماجراهای طاقت فرسا از سرگردانی به خانه باز می گردند.

تصویر فرش پرنده توسط نویسنده شوروی ال.لاگین در افسانه ای در مورد پیرمرد هوتابیچ استفاده شد.

کلاه نامرئی

قهرمانان افسانه ها با استفاده از یک روسری فوق العاده - کلاه نامرئی - موفق به انجام کارهای خوب بسیاری می شوند. این شی جادویی در افسانه های اسلاوی قدیمی یافت می شود. برای نامرئی شدن، همیشه برای قهرمان کافی نیست که کلاه جادویی بر سر بگذارد. گاهی مجبور است روسری خود را به روشی خاص بچرخاند تا از چشمان کنجکاو پنهان بماند.

چکمه های پیاده روی

با در اختیار داشتن چکمه های "هفت لیگ"، شخصیت های افسانه ای توانایی پوشش مسافت های وسیع را در یک چشم به هم زدن به دست آوردند. کفش‌های مشابه در صحنه‌هایی که در کشورهای اروپای شرقی و غربی به وجود آمده است نیز یافت می‌شود. چکمه های دویدن، به طور معمول، در یک تابوت قفل شده نگهداری می شدند و فعلاً با آرامش رفتار می کردند. اما به محض اینکه قهرمان کفش های جادویی را پوشید، با سرعتی باورنکردنی به سمت دروازه شتافت که برخی مدرن هستند. وسایل فنیجنبش.

در تمام افسانه های الکساندر سرگیویچ پوشکین، جادو در کنار خیر ایستاده یا نقشی خنثی ایفا می کند.

1. ماهی قرمز

او با شکرگزاری تمام آرزوهای پیرمرد یا بهتر است بگوییم همسرش را برآورده کرد.

2. خروس طلایی

او به حاکمیت در مورد رویکرد دشمنان هشدار داد و از این طریق به محافظت از دولت در برابر حملات کمک کرد. در پایان با نوک زدن شاه دادون به تاج سر او انتقام مرگ استادش، ستاره شناس را گرفت.

3. آینه جادویی

آینه ناطق که اطلاعات لازم را ارائه می دهد، نقش خنثی را در افسانه ایفا می کند. با این حال، همیشه با صاحب خود صادق بود و سعی نمی کرد او را چاپلوسی کند.

4. سگ سوکولکو

سگ بدی را از پیرزن و همه احساس کرد راه های ممکنبه شاهزاده خانم جوان در مورد خطر هشدار داد.

5. خورشید، ماه و باد

به همه اینها پدیده های طبیعیخطاب به شاهزاده الیشع. آنها به او کمک کردند تا شاهزاده خانم را پیدا کند.

6. موج

در «داستان تزار سلتان»، امواج دریا بشکه ای را با ملکه و پسرش به ساحل بردند.

7. شاهزاده قو

جادوگر زیبا به شاهزاده گیدون شهر را برای قدردانی برای نجات او از بادبادک هدیه داد.

و سپس معجزاتی به او داد (یک سنجاب ، محافظت از شوالیه های دریایی) ، شاهزاده را به حشره تبدیل کرد تا بتواند پدرش را ملاقات کند. و در نهایت او به زیبایی تبدیل شد و همسر شاهزاده شد.

8. سنجاب

سنجاب جادویی که آجیل های طلایی را با هسته های زمرد می جود، شاهزاده گیدون و همه ساکنان را ثروتمند کرد.

9. عمو چرنومور و 33 قهرمان

شوالیه های دریایی به نگهبانان قابل اعتماد شاهزاده گیدون تبدیل شدند.

چنین کمک های جادویی در افسانه های الکساندر سرگیویچ پوشکین وجود دارد.

تکاچف اگور

موضوع مطالعه این اثر داستان های عامیانه روسی و اشیاء جادویی یافت شده در آنها است.

هدف از این کار کشف هدف اشیاء جادویی در داستان های عامیانه روسی است.

1. اشیاء موجود در افسانه ها را شناسایی و آنها را طبقه بندی کنید.

2. عملکرد این اشیاء را در افسانه ها شرح دهید.

دانلود:

پیش نمایش:

اداره غرب وزارت
آموزش و علم منطقه سامارا

موسسه آموزشی عمومی

دبیرستان شماره 12 سیزران

تکمیل شده توسط: Tkachev Egor،

دانش آموز کلاس 3A

دبیرستان GBOU شماره 12

رئیس کار:

اگورووا سوتلانا پاولونا،

معلم مدرسه ابتدایی.

سیزران

2015

نقش اشیاء جادویی در داستان های عامیانه روسی

1. معرفی

داستان های عامیانه روسی یکی از گنجینه های اصلی فرهنگ ما هستند. آنها به بسیاری از زبان ها ترجمه شده اند و شهرت جهانی دارند. یک افسانه از اوایل کودکی وارد زندگی هر فردی می شود. رایج‌ترین نوع افسانه‌ها، داستان‌هایی درباره حیوانات هستند. حیوانات و پرندگان موجود در آنها هم شبیه هستند و هم شبیه به حیوانات واقعی نیستند. خروسی با چکمه راه می‌رود و بافته‌ای را روی شانه‌اش حمل می‌کند. گرگ ماهی می گیرد و می گوید: ماهی، کوچک و بزرگ، بگیر! روباه به خروس سیاه در مورد "حکم" جدید اطلاع می دهد. بچه های بزرگتر افسانه ها را دوست دارند. آنها با توسعه عمل، مبارزه نیروهای روشن و تاریک و دگرگونی های معجزه آسا جذب می شوند.

ساده ترین و در عین حال مهم ترین ایده ها - در مورد هوش و حماقت، در مورد حیله گری و صراحت، در مورد خوب و بد، در مورد قهرمانی و بزدلی، در مورد مهربانی و طمع - توسط افسانه ها به ما داده می شود.

موضوع مطالعه این اثر داستان های عامیانه روسی و اشیاء جادویی یافت شده در آنها است.

هدف از این کار کشف هدف اشیاء جادویی در داستان های عامیانه روسی است.

وظایف:

1. اشیاء موجود در افسانه ها را شناسایی و آنها را طبقه بندی کنید.

2. عملکرد این اشیاء را در افسانه ها شرح دهید.

2. نقش اشیاء جادویی در داستان های عامیانه روسی

افسانه یک اثر روایی، معمولاً شاعرانه عامیانه درباره افراد و رویدادهای تخیلی است که عمدتاً شامل نیروهای جادویی و خارق العاده است. این تعریف از یک افسانه در فرهنگ لغت توضیحی S. I. Ozhegov آورده شده است. تفاسیر مشابهی در لغت نامه های D.N. Ushakov ارائه شده است ("افسانه یک اثر روایی شفاهی است. هنر عامیانه") و V. I. Dahl ("افسانه - یک داستان تخیلی").

اگر کلماتی با ریشه یکسان برای کلمه "افسانه" انتخاب کنید، نتیجه یک سری کلمات خواهد بود که تا حدی معنای آن را آشکار می کند: افسانه - بگو - بگو. در اصل، افسانه همان چیزی است که گفته می شود، یک داستان شفاهی در مورد چیزی جالب هم برای مجری و هم برای شنونده، علیرغم این واقعیت که همیشه بر داستان تمرکز دارد، خواه داستان های اخلاقی در مورد حیوانات، افسانه ها، داستان های پرماجرا، جوک های طنز ناآگاهی از افسانه ها، مانند یکی از کاستی های قابل توجهآموزش و پرورش، ارزیابی A.S. پوشکین: "من به افسانه ها گوش می دهم و کاستی های تربیت لعنتی خود را جبران می کنم. چقدر این قصه ها لذت بخش است! هر کدام یک شعر است!»

در یک افسانه، یک فرد با موجوداتی ارتباط برقرار می کند که هرگز در زندگی آنها را نخواهید دید: کوشچی جاودانه، بابا یاگا، مار چند سر، غول ها، جادوگران کوتوله. در اینجا نیز حیوانات بی سابقه ای وجود دارند: گوزن شاخ طلایی، خوک موی طلایی، بورکا سیوکا، پرنده آتشین. اغلب اشیاء شگفت انگیز به دست افراد می افتد: یک توپ، یک کیف پول خود تکان دهنده، یک رومیزی که خود مونتاژ می شود، یک باتوم خود مونتاژ شده. در چنین افسانه ای همه چیز ممکن است!

یک افسانه با شخصیت اصلی شروع می شود، به هر دلیلی، خانه اش را ترک می کند و سپس دنیای معمولی را ترک می کند. هر کاری که یک شخصیت در یک افسانه انجام می دهد، اغلب در یک دنیای عجیب و غریب اتفاق می افتد: در پادشاهی مس، نقره، طلا، یا در پادشاهی دوردست سی ام ایالت.

بسیاری از افسانه ها در مورد شاهکارهای نظامی صحبت می کنند. اما قهرمانان افسانه نه برای روسیه می جنگند نه برای سرزمین روسیه. آنها برای پادشاه چیز شگفت انگیز و شگفت انگیزی به دست می آورند.

یک افسانه هدیه جادویی را در دستان قهرمان قرار می دهد و با کمک این هدیه او به هدف خود می رسد.

تعداد آیتم های جادویی به طور غیرعادی زیاد است. اینها لباس (کلاه، پیراهن، چکمه، کمربند) هستند. ابزار و سلاح (شمشیر، چماق، شلاق، چوب، چوب)؛ انواع کیسه، گونی، کیف پول، ظروف؛ آلات موسیقی(سوت، بوق، چنگ)؛ وسایل خانه(چخماق، حوله، فرش، سفره، توپ، آینه، کارت)، میوه ها، انواع توت ها. نکته اصلی در همه این آیتم ها قدرت جادویی آنها است که به قهرمان کمک می کند تا به هدف خود برسد.

اقلام-ابزار

در افسانه، تبر خود کشتی را قطع می کند یا چوب خرد می کند و خود سطل ها آب می آورند. جالب اینجاست که ارتباط باستانی با حیوانات هنوز در اینجا از بین نرفته است. این به دستور پیک انجام می شود. اما این ارتباط در یک افسانه ضروری نیست. خود چماق با کمک جارو و چوب، دشمنان را می زند و اسیر می کند، "شما می توانید هر نیرویی را شکست دهید."

اقلامی که ارواح را احضار می کنند

چنین اشیایی می تواند حیوان (موی اسب) یا سلاح (کلوپ) و کل خطسایر اقلام (حلقه). قدرت در آنها زندگی می کند.قدرت در کل حیوان و تمام اجزای آن ذاتی است. در موها همان قدرتی است که در کل حیوان وجود دارد، یعنی در موها اسب است، همانطور که در لگام است، همانطور که در استخوان ها وجود دارد.

چوبدستی

چوب، شاخه یا عصا به ایده های کاملاً متفاوتی برمی گردد. اشیایی که تاکنون مورد بحث قرار گرفته اند یا از حیوانات یا از ابزارها می آیند. گرز در نتیجه ارتباط انسان با زمین و گیاهان ایجاد شده است. این افسانه فقط یک شرایط را حفظ نکرد: یک شاخه از یک درخت زنده بریده می شود و سپس می تواند جادویی شود و خواص شگفت انگیز باروری ، فراوانی و زندگی را به کسی که با او در تماس است منتقل می کند. از این قبیل موارد زیاد است و به وضوح نشان می دهد که در اینجا نیروی حیاتی گیاه به ضربه خورده منتقل می شود. همین امر به ریشه ها و گیاهان نیز نسبت داده می شود. در داستان پریان "بیماری ساختگی"، شاهزاده مقتول با ریشه ای زنده می شود، هدیه ای از یک پیرمرد. "آنها ریشه را برداشتند، قبر ایوان تزارویچ را پیدا کردند، آن را کندند، بیرون آوردند، با آن ریشه پاک کردند و سه بار روی آن چرخیدند - ایوان تسارویچ ایستاد." قدرت ریشه به شخص منتقل می شود.

اقلامی که فراوانی ابدی را فراهم می کنند

اینها شامل آبی است که حیات یا بینایی را باز می گرداند، سیب هایی که جوانی می بخشد، سفره هایی که تغذیه ابدی و فراوانی می بخشد.

زنده و مرده، آب ضعیف و قوی

آب زنده و مرده متضاد یکدیگر نیستند. آنها مکمل یکدیگر هستند. "او به ایوان تزارویچ آب مرده پاشید - بدنش با هم رشد کرد ، او را با آب زنده پاشید - ایوان تزارویچ ایستاد."

اشیاء جادویی و هدف آنها

آیتم های جادویی

هدف از اقلام

فلش، توپ، پر.

جهت حرکت را نشان دهید.

یک آینه، یک کتاب جادویی، یک نعلبکی طلایی و یک سیب در حال ریختن.

آنها حقیقت را می گویند و نشان می دهند که در این دنیا چه می گذرد.

چوب، مو.

آنها آرزوها را برآورده می کنند.

شانه، حوله، روسری.

راه تعقیب کننده را می بندند.

فرش پرنده، چکمه های پیاده روی.

آنها به سرعت قهرمان را در مسافت طولانی حمل می کنند.

انگشتر، سنگ چخماق، مو.

مددکاران نامیده می شوند.

سوت، چنگ، بوق.

همه اطرافیان را به رقص وادار می کنند.

تخم مرغ، سینه.

اسرار را حفظ می کنند.

جوان کننده سیب. آب زنده و مرده

آنها سلامتی، جوانی را باز می گرداند و مردگان را زنده می کند.

کلاه نامرئی.

قهرمان را نامرئی می کند.

یک شمشیر خود برش، سطل، یک اجاق، یک حلقه فوق العاده، یک سوزن، یک قمه.

آنها کار را برای قهرمان انجام می دهند.

پیراهن

محافظت می کند، حفظ می کند،

عروسک

مشاوره می دهد، محافظت می کند، کمک می کند.

3. نتیجه گیری

اشیاء جادویی در افسانه ها یا نوعی پورتال هستند، راهنمایی به دنیایی دیگر، یا به عنوان کمک کننده، طلسم، طلسم و محافظت عمل می کنند. علاوه بر این، هیچ افسانه ای حاوی توصیفی از این اشیاء نیست. خواص و عملکردهای جادویی آنها به سادگی ذکر شده است؛ هر شیء در افسانه ها می تواند به عنوان یک دستیار عمل کند. نکته اصلی قدرت جادویی موجود در آن است.

انسان هنگام خواندن یک افسانه هیجان زده می شود، نگران می شود و وقتی همه چیز به خوبی تمام می شود، مانند هر کتاب خوب دیگری احساس لذت می کند. یک افسانه امروز یک بنای تاریخی ویران شده از گذشته های دور نیست، بلکه بخشی روشن و زنده از فرهنگ ملی ما است.

داستان های عامیانه روسی اغلب اساس آثار ادبی و هنری نویسنده است. از جمله: V. A. ژوکوفسکی، پی. تولستوی، M. M. Prishvin، V. V. Bianki، K. G. Paustovsky.

داستان عامیانه تأثیر بسزایی در نقاشی، انیمیشن و سینما و همچنین موسیقی و تئاتر داشت.

اهمیت عملی این مطالعه این است که نتایج را می توان در درس های خواندن ادبی هنگام مطالعه هنر عامیانه شفاهی، هنگام برگزاری مسابقات ادبی، آزمون ها و همچنین در تجربه ادبی خود، به عنوان مثال، هنگام نوشتن یک افسانه استفاده کرد.

فهرست ادبیات استفاده شده

متون ادبی

  1. افاناسیف A. N. داستان های عامیانه روسی. انتشارات "چاپخانه سامارا"، 1993.

انتشارات دایره المعارفی و مرجع

  1. دال V.I. فرهنگ توضیحی زبان بزرگ روسی زنده: در 4 جلد. M.، 1981.
  2. Ozhegov S.I., Shvedova N.Y. فرهنگ لغت توضیحی زبان روسی. م.، 1993.
  3. Ushakov D. N. فرهنگ لغت توضیحی زبان روسی. م.، 1995.

ادبیات انتقادی علمی

  1. Anikin V.P. داستان عامیانه روسی. م.، 1984.
  2. Pomerantseva E.V. داستان عامیانه روسی. م.، 1963.
  3. Propp V. Ya. ریشه های تاریخی داستان عامیانه روسی. L.، 1986.
  4. Propp V. Ya. داستان عامیانه روسی. L.، 1984.

موسسه آموزشی شهرداری "دبستان شماره 78"

روی موضوع کار کنید:

"یاران جادویی در داستان های عامیانه روسی »

انجام:

دریاننا نستیا

دانش آموز مؤسسه آموزشی شهرداری «نوش» شماره 78 کلاس دوم

سرپرست:

معلم مدرسه ابتدایی

پانفیلووا ماریا واسیلیونا

ساراتوف، 2016

1. داستان های عامیانه روسی چیست؟

2. چه کسی آنها را ساخته است.

3. داستان های عامیانه روسی چگونه خلق شد

4.انواع قصه های عامیانه روسی

5. قهرمانان افسانه ها

6. اشیاء جادویی در افسانه ها.

6-چرا من افسانه ها را دوست دارم

افسانه یکی از انواع اصلی هنر عامیانه شفاهی است. آنها حاوی گنجینه های واقعی خرد عامیانه هستند که در طول قرن ها از نسلی به نسل دیگر انباشته شده اند.

افسانه ها خیلی وقت پیش ظاهر شدند.مردم به یکدیگر داستان های واقعی می گفتند. با انتقال آنها از دهان به دهان، داستان ها آراسته و کمی تغییر کردند.از این رو، آنها را حفظ می کردند و برای فرزندان و نوه های خود افسانه می گفتند. بچه ها و نوه ها بزرگ شدند و این قصه ها را همانطور که به یاد داشتند بازگو کردند.

قصه های عامیانه از بین رفته است مسافت طولانیاز ایجاد آن این گونه بود که داستان های عامیانه به ما رسید. آنها کار یک داستان نویس فردی نیستند. یک داستان عامیانه خلقت منحصر به فرد نسل های بسیاری از مردم ماست و امروز پایان خود را در کتاب ها یافته اند.

داستان های عامیانه می توانند متفاوت باشند: جادویی، روزمره، در مورد حیوانات.

افسانه های پریان - اینها افسانه هایی هستند که می توانیم در آنها ببینیم دنیای شگفت انگیز. آنها حاوی شخصیت های غیرعادی هستند، گویی از زندگی واقعی گرفته شده اند، اما با تخیلی خاص. این داستان ها را می توان رمز عامیانه اخلاقی نامید، زیرا ... آنها در مورد اخلاق هستند، در مورد عدالت. آنها به شما می آموزند که دوست داشته باشید و شفقت داشته باشید.

قهرمانان این افسانه ها:

قهرمانان غیر معمول (مانند مار گورینیچ، بابا یاگا).

قهرمانان (مردم، حیوانات).

اشیاء جادویی (کلاه نامرئی، فرش پرنده).

قصه های روزمرههیچ جادویی در این افسانه ها وجود ندارد، آنها به روابط (روزمرگی و اجتماعی بین مردم) می پردازند. همچنین در این افسانه ها اقدامات به سرعت توسعه می یابد. بیشتر این افسانه ها پایانی غیرمنتظره دارند.

قهرمانان: استاد، بازرگان، کشیش، احمق، مرد، 2 سرباز.

داستان هایی در مورد حیوانات قدیمی ترین نوع افسانه، حیوانات مانند مردم عمل می کنند. هیچ جادویی در این افسانه ها وجود ندارد، طرح بسیار ساده است و تکرارهای مکرری وجود دارد.

قهرمانان: روباه، خرس، گرگ، خروس، خرگوش، قورباغه، سگ.

من به خصوص افسانه ها را دوست دارم، آنها آنها کمک می کنند تا به جهان از چشم دیگران - از چشم یک قهرمان نگاه شود و همدلی و همدردی را آموزش دهند.قهرمانان یک افسانه شجاع و نترس هستند. آنها بر همه موانع سر راه خود غلبه می کنند، پیروزی ها را به دست می آورند و بر خوشبختی خود پیروز می شوند. و اگر در ابتدای افسانه بتواند نقش ایوان احمق، املیا احمق را بازی کند، در پایان مطمئناً به ایوان تسارویچ خوش تیپ و خوش تیپ تبدیل می شود. در عین حال، قهرمان مثبت یک افسانه همیشه در موقعیت سودمندتر، جالب تر و جذاب تر است. یک قهرمان مثبت مردم را به سمت خود جذب می کند - سمت خوب.

در افسانه ها، قهرمانان از اشیاء جادویی استفاده می کنند. من به اشیاء جادویی قهرمانان علاقه مند بودم. به نظر من همه دوست دارند کلاه نامرئی، چکمه های پیاده روی و فرش هواپیما داشته باشند.

تصمیم گرفتم اشیاء جادویی را با جزئیات بیشتری مطالعه کنم، اینکه آنها چه هستند و برای چه هستند.

به نظر من، بیشترین نکته جالب- این یک سفره خود سرهم است. تصور کنید وارد کافه تریا مدرسه می شوید و هر چیزی را که می خواهید سفارش دهید، از سوپ گرفته تا بستنی، و در یک لحظه همه چیز روی میز شما ظاهر می شود.

داشتن یک آینه جادویی نیز خوب است. شما در کلاس می نشینید، و این به شما کمک می کند تا هر کاری را انجام دهید.

در بسیاری از افسانه ها اشیایی وجود دارند که جهت حرکت را نشان می دهند. برای این منظور از یک توپ استفاده می شود ("برو آنجا - نمی دانم کجا، آن را بیاور - نمی دانم چیست") یاپر(" پر فینیست شاهین").

و اگر می خواهید در مسافت طولانی در فضا جابه جا شوید، دستیاران شما خواهند بودفرش پرنده یا چکمه های پیاده روی ("رویای نبوی").

در افسانه ها می توانیم اشیایی را پیدا کنیم که سلامتی، جوانی را باز می گرداند و مردگان را زنده می کند. این آب زنده و مرده است (« پرنده آتشین و ایوان تسارویچ »), سیب های جوان کننده ("داستان جوان سازی سیب و آب زنده »)

جالب در افسانه ها اشیایی هستند که کار را برای قهرمان انجام می دهند: یک شمشیر - یک خود برش ("شاهزاده مار")، تبر خود برش ("فرنی از تبر")، سطل و اجاق گاز ("به دستور پیک »), حلقه فوق العاده، سوزن ("کوشی بی مرگ »), باشگاه ("Morozko").

آلات موسیقی جادویی نیز در افسانه ها وجود دارد. این یک گوسلی است ("ملکه گوسلیار است")، یک لوله ("لوله جادویی").

با بررسی اشیاء جادویی، دیدم که هیچ افسانه ای بدون آنها نمی تواند انجام دهد.

بنابراین، این مطالعه نشان داد که اشیاء جادویی به قهرمانان کمک می کند تا بر مشکلات، موانع و قدرت خارق العاده ای غلبه کنند که یک فرد عادی نمی تواند تسلیم آن شود.

من متوجه شدم که اغلب معمولی ترین وسایل خانگی که قهرمانان هر روز از آنها استفاده می کنند دارای خواص جادویی هستند: سطل، اجاق گاز، آینه، یک توپ نخ.

و مهمترین چیز این است که افسانه ها همیشه با پیروزی "خیر" بر "شر" به پایان می رسد و در پایان افسانه، پاداشی در انتظار شخصیت اصلی است.

کتابشناسی - فهرست کتب:

  1. Anikin V.P. "داستان عامیانه روسی: کتابچه راهنمای معلمان" مسکو 1977.
  2. "قصه های عامیانه روسی" ویرایش شده توسط Anikin V.P. مسکو 1985
  3. Anikin V.P. "گامی به سوی خرد" ادبیات کودکان 1982
  4. در مقابل. باختین «از حماسه تا قافیه شماری» ادبیات کودکان 1982
  5. «ادبیات کودکان» با ویرایش E.E. زوباروا مسکو 1989
  6. A.A. گورلف "قصه های عامیانه روسی توسط A.N. آفاناسیف" لنیزدات 1983

منابع اینترنتی:

  1. افسانه به عنوان یک ژانر.http://www.nelidovo.edu.ru/filialtgu/Babushkina/skazka/w-a.htm
  2. تاریخ و فرهنگ. http://rusprogram.ru/
  3. http://readr.ru/

ملکه گوسلار است.

در یک پادشاهی خاص، در یک ایالت خاص، یک پادشاه و یک ملکه زندگی می کردند. او مدت زیادی با او زندگی کرد و تصمیم گرفت به سرزمینی بیگانه برود. به وزرا دستور داد و با همسرش خداحافظی کرد و به راه افتاد.

چه بلند و چه کوتاه، به سرزمین بیگانه آمد و در آن سرزمین پادشاه ملعون فرمانروایی کرد. این پادشاه پادشاه را دید و دستور داد او را بگیرند و به زندان بیاندازند.

او در زندان خود بردگان بسیاری از انواع و اقسام دارد. شب در زنجیر می نشینند و صبح پادشاه لعنتی طوق می بندد و تا غروب زمین زراعی را شخم می زند. پادشاه سه سال تمام در چنین عذابی زندگی کرد و نمی دانست چگونه از آنجا خارج شود، چگونه از خود ملکه خبر بدهد؟ و بالاخره فرصتی پیدا کرد و نامه ای به او نوشت.

او می نویسد: تمام دارایی خود را بفروش و بیا و مرا از اسارت بخر.

ملکه نامه را دریافت کرد، آن را خواند و گریست:

چگونه می توانم به پادشاه باج بدهم؟ اگر خودم بروم، پادشاه لعنتی مرا می بیند و به جای همسرش می برد. اگر وزرا بفرستم دیگر امیدی به آنها نیست!

پس او چه فکر می کرد؟ قیطان های قهوه ای خود را برید، لباس نوازنده به تن کرد، چنگ گرفت و بدون اینکه به کسی بگوید، راهی سفری طولانی شد.

او به حیاط پادشاه لعنتی می آید و چنان چنگ می نوازد که او می توانست یک قرن گوش کند، اما به اندازه کافی نمی شنید. پادشاه به محض شنیدن چنین موسیقی باشکوهی، فورا دستور داد که گوسلار را به قصر فراخوانند.

سلام گوسلار! اهل کدام سرزمینی، اهل کدام پادشاهی؟ - از شاه می پرسد.

گوسلار به او پاسخ می دهد:

از بچگی اعلیحضرت دور دنیا قدم میزنم و مردم رو خوشحال میکردم و از این طریق به سر خودم غذا میدادم.

با من بمان، یک روز، دو، سه زندگی کن. من به شما سخاوتمندانه پاداش خواهم داد.

گوسلیار ماند؛ او تمام روز را جلوی شاه بازی می کند، اما هرگز از آن سیر نمی شود. چه موسیقی باشکوهی این همه کسالت، همه مالیخولیا را از بین می برد.

گوسلار سه روز با شاه زندگی کرد و برای خداحافظی می آید.

شما لایق چه نوع کاری هستید؟ - از شاه می پرسد.

اما شاید آقا من فقط یک غلام دارم، شما خیلی ها را در زندان دارید. اما من به یک همراه در جاده نیاز دارم. در سرزمین های بیگانه قدم می زنم. گاهی کسی نیست که حرفی به او بزند.

با خیال راحت هر کسی را انتخاب کنید! - پادشاه گفت و گوسلار را به سیاه چال برد.

گوسلیار نگاهی به زندانیان انداخت، پادشاهی برده را انتخاب کرد و با هم به سفر رفتند.

آنها به ایالت خود نزدیک می شوند، پادشاه می گوید:

بگذار بروم مرد خوب! من یک برده ساده نیستم، من خودم یک پادشاه هستم. هر چقدر می خواهی باج بگیر: نه پول و نه دهقان را دریغ نمی کنم.

گوسلار می گوید با خدا برو، من به چیزی از تو نیاز ندارم.

خب حداقل بیا به من سر بزن

وقتی وقت کنم میام.

در اینجا خداحافظی کردند و هر کدام راه خود را رفتند.

ملکه در امتداد جاده‌ای دوید، قبل از شوهرش به خانه رسید، لباس گسلار خود را درآورد و خودش را آنطور که باید لباس پوشید.

ساعتی بعد درباریان شروع کردند به فریاد زدن و دویدن در اطراف کاخ: شاه آمده است!

ملکه به ملاقات او شتافت و او به همه سلام کرد، اما حتی نمی خواست به او نگاه کند. او به وزرا سلام کرد و گفت:

خانم من اینجوریه آقایون! حالا او خودش را به گردن او می اندازد، اما وقتی من در اسارت بودم و به او نامه نوشتم و از او خواستم که همه کالاهایش را بفروشد و به من باج بدهد، احتمالاً کاری انجام نداد. اگر شوهرش را فراموش کرده بود به چه فکر می کرد؟

وزرا به شاه گزارش دادند:

اعلیحضرت! به محض اینکه ملکه نامه شما را دریافت کرد، در همان روز در ناکجاآباد ناپدید شد و در تمام این مدت ناپدید شد. امروز اومدم قصر

پادشاه بسیار عصبانی شد و دستور داد:

آقایان وزیر! همسر خیانتکارم را بر اساس حقیقت واقعی قضاوت کنید. چرا نخواستی به من باج بدهی؟ اگر گوسلار جوان نبود، پادشاه خود را برای همیشه نمی دیدی. از خدا برایش دعا می کنم، پشیمان نمی شوم که نصف ملکوت را به او دادم.

در همین حال، ملکه موفق شد لباس گوسلی بپوشد، به داخل حیاط رفت و گوسلی زد. پادشاه شنید، به طرف او دوید، دست نوازنده را گرفت و به قصر آورد و به درباریانش گفت:

این گوسلار است که مرا از اسارت نجات داد!

گوسلیار پرتاب شد لباس بیرونی- و همه بلافاصله ملکه را شناختند.

در اینجا پادشاه شادی کرد: او با شادی شروع به ضیافت کرد و بنابراین یک هفته تمام آرام گرفت.

لوله جادویی

همانطور که افسانه را شنیدم، آن را تعریف می کنم. در زمان های قدیم زن و شوهری زندگی می کردند. و یک دختر زیبا داشتند. دختر همه چیز را گرفت: از نظر قد، زیبایی، و مودب.

مردم با نگاه کردن به او خوشحال شدند: دختر با همه دوستانه، مهربان و مودب بود. عجله داشتم تا هر طور شده به همه کمک کنم.

اما بعد از آن بدبختی رخ داد، مشکل پیش آمد. مادر دختر فوت کرد.

چقدر گذشت - پدر با یک بیوه ازدواج کرد. و بیوه دخترش را به خانه آورد. و در خانواده چهار نفر بودند.

زندگی به عنوان یتیم زندگی شادی نیست و با نامادری بدتر شد. او دختر خودش را گرامی می داشت و دلداری می داد، اما از همان روز اول از دختر خوانده اش بدش می آمد.

وقتی خروس ها بانگ می زدند، یتیم برخاست و با اشک خود را شست و تا نیمه شب کار خانه را اداره کرد. و می چرخید و می بافت و روی آب راه می رفت و هیزم می برد و گاو می دوشید.

و زن شرور فقط فریاد زد:

تو بی لیاقتی ای رذل! نان خوار سرم را گرفته است!

یک روز پدرم صندوقچه ای را که از همسر اولش باقی مانده بود باز کرد. و در سینه یک گرمکن است که با خز تزئین شده و یک کوکوشنیک با مروارید و چکمه های مراکشی و یک انگشتر طلا با سنگ گران قیمت و لباس های مختلف.

پدر گفت: "ما آن را به طور مساوی تقسیم می کنیم و دخترانمان جهیزیه خواهند داشت."

و نامادری حسود و دخترش فکری تاریک در سر داشتند.

این ثروت را باید به دو قسمت تقسیم کرد.» نامادری با دخترش زمزمه کرد. - بله، با فلان مهریه، پسر تاجر پیدا می کنیم. شما با یک مرد ازدواج نمی کنید، با یک لاپوتنیک ازدواج خواهید کرد. فقط اشتباه نکن!

مدتی بعد از آن گفتگو، دخترها آماده شدند تا بروند توت چیدن. و پدر به شوخی به آنها می گوید:

خوب، هر کدام از شما بیشتر توت بیاورد، با تقسیم مهریه، کمی بیشتر می شود.

دخترها در جنگل قدم می زنند، زنگ می زنند و توت می گیرند. و با نزدیک شدن به غروب، آنها در یک خلوت ملاقات کردند. دختر نامادری نگاه کرد - پدران مقدس، سبد دختر پیر پر بود، اما او چیزی نداشت، فقط ته! اینجا یاد حرف مادرم افتادم که مهریه را دو قسمت نکنید...

و در حالی که از میان باتلاق می گذشتند، دختر نامادری سبدی از توت ها را از خواهر ناتنی خود ربود و آن را از روی تخته ها به داخل باتلاق بی انتها هل داد.

من دارم غرق میشم، دارم میمیرم خواهر عزیزم، دختر التماس کرد، کمکم کن!

من به شما کمک خواهم کرد! تونی، تو نمی تونی از این باتلاق بیرون بیایی. و من به تنهایی کل مهریه را می گیرم! - نامادری به دخترش فریاد زد.

از باتلاق گذشت و به خانه دوید. در راه، توت‌ها را داخل کامیونش - تمیز، بزرگ، یک به یک - ریخت و سبد خواهرخوانده‌اش را در خزه‌ها دفن کرد.

دختر باهوش، دختر باهوش من! - با مادرش ملاقات کرد. - ببین پیرمرد، دخترم چند توت چید!

چرا با هم نیامدید؟ - از پدر پرسید.

دختر نامادری پاسخ داد: «از هم جدا شدیم، زنگ زدم و زنگ زدم، اما کسی به من پاسخ نداد. فکر کنم قبل از من سبدش را پر کرد و به خانه رفت.

خوب، دخترم، او چگونه می تواند آن را قبل از تو مدیریت کند؟ یه جایی خوابم برد و نشنیدم! - زن خندید.

غروب گذشت و شب گذشت. صبح پیرمرد زود بیدار شد.

او می گوید: «باید برویم نگاه کنیم، واضح است که مشکل پیش آمده است.»

همسایه ها را جمع کرد. به داخل جنگل رفتند. و دختر آن زن با آنهاست.

او می‌گوید: «اینجا ما از هم جدا شدیم و دیگر همدیگر را ندیدیم.

آنها تمام روز از صبح تا عصر راه می رفتند و راه می رفتند و بدون هیچ چیز برمی گشتند.

تابستان در حال پایان است. یک سرگردان پیر قدم می زند و در آن مسیرها پرسه می زند. روی میله‌های متقاطع پا گذاشتم و در محل گل آلود لوله‌ای علف رشد می‌کند. پیرمرد آن پیپ را قطع کرد، آن را روی لبانش گذاشت و فقط در آن دمید، وقتی شنید: پیپ شروع به نواختن کرد، شروع به خواندن کرد و با تاسف گفت:

- بازی، بازی، پدربزرگ،
بازی کن عزیزم

و بنابراین آنها مرا خراب کردند،
برای توت قرمز
بله برای جهیزیه مادرم
غرق در باتلاق پوسیده!

و سپس یک پیر سرگردان در اواخر عصر به آن روستا آمد و از او خواست که شب را در آخرین کلبه، درست در خانه ای که دختر یتیم در آن گم شده بود، بگذراند.

بعد از شام، سرگردان پیر صحبت کرد:

نه چندان دور از روستای شما لوله ای بریدم. خیلی خنده دار: آواز می خواند و خودش را تلفظ می کند. این را بگیر استاد، این لوله را باد کن!

به محض اینکه صاحبش در لوله دمید، صحبت کرد و خواند:

- بازی کن، بازی کن پدرم،
بازی کن عزیزم
ما دو خواهر ناتنی بودیم
و بنابراین آنها مرا خراب کردند،
برای توت قرمز
بله برای جهیزیه مادرم
غرق در باتلاق پوسیده!

چهره پیرمرد عوض شد. پیپ را به دختر ناتنی اش داد:

بیا، بازی کن!

به محض اینکه پیپ را به لبانش آورد، پیپ شروع به نواختن کرد و آواز خواند:

- بازی، بازی، خواهر ناتنی،
بازی کن، بازی کن حرامزاده کوچولو،
بازی کن، بازی کن، قاتل!
تو منو کشتي
غرق در باتلاق پوسیده،
برای توت قرمز
بله برای جهیزیه مادرم
جانم را گرفت!

پدر برای شاهدان شتافت. دختر شرور و در عین حال مادر که زن شرور بود را بستند و نگهبانی دادند.

و پدر با شاهدان و سرگردان پیر به باتلاق دویدند. آنها جستجو و جستجو کردند و به زودی دختر را بیرون کشیدند. او را شستند و تشریفاتش را به او دادند. سپس چشمانش را باز کرد و گفت:

آه چقدر خوابیدم و در رویاهایم چیزهای زیادی دیدم! پدر عزیز، نه زن شرور و نه دختر شرور را نگه دار. نه من و نه تو از آنها زنده نخواهیم ماند.

پدر با خوشحالی، زن بدجنس و دخترخوانده شرور را بخشید، آنها را از حیاط بیرون کرد: - برگرد از آنجا که آمدی!