فیلم مستندی درباره آزار و شکنجه کلیسای ارتدکس روسیه در جریان "ذوب" خروشچف. خروشچف و کلیسا آزار و شکنجه خروشچف از کلیسای ارتدکس روسیه

"نیکیتا سرگیویچ عزیز" چه چیزی به دست آورد؟ ساختن کمونیسم یا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی؟ سیاست کلیسای خروشچف چه بود؟ آیا او به واتیکان و حتی ایالات متحده آمریکا متصل بود؟ ما سعی خواهیم کرد به این سوالات پاسخ دهیم.

در اکتبر 2009، لیبرال ها با صدای بلند برای چهل و پنجمین سالگرد برکناری خروشچف در سال 1964 سوگواری کردند و او را «دیکتاتور خوب» خواندند.

6 فوریه 2010 بی سر و صدا پنجاهمین سالگرد (1960) سخنرانی جسورانه پاتریارک الکسی اول (سیمانسکی) در کرملین، در کنفرانس عمومی شوروی برای خلع سلاح بود. سپس پاتریارک آزارگران مسیحیت را محکوم کرد و بر ارتباط چند صد ساله بین ارتدکس و میهن پرستی روسی تأکید کرد. او یادآور شد که حتی "در طلوع دولت روسیه" کلیسا "... ربا و برده داری را محکوم کرد" ("ژورنال پدرسالار مسکو"، که از این پس به عنوان "JMP" نامیده می شود، 1960، شماره 3، ص 33- 35).

طبیعتاً این سخنرانی باعث خشم خروشچف شد. به عنوان مثال، در مجله جمعی "Ogonyok" (1960، شماره 8، ص 5)، تنها یادداشت خشک کوچکی به کنفرانس اختصاص داده شد، که در آن حتی نامی از پاتریارک الکسی ذکر نشد. در همان نزدیکی، تحت عنوان "جلسات قلبی"، در مورد سفر پولیانسکی، نامزد خروشچف و سپس رئیس شورای وزیران RSFSR، به شهرهای ایالات متحده گزارش شد. کمی قبل از آن، در شماره 7، اوگونیوک «روح کمپ دیوید» را ستود و درباره اقامت پولیانسکی در میامی، شیکاگو و فیلادلفیا صحبت کرد. این عکس توسط آژانس آمریکایی آسوشیتدپرس در اختیار اوگونیوک قرار گرفته است. این نشریات روح "اصلاحات" خروشچف را منعکس می کند: ایالات متحده آمریکا ایده آلی مطلوب، گاه مورد انتقاد، اما فریبنده است، و ارتدکس روسیه تحمل ناپذیر است.

ویلیام تاوبمن که برای راکفلرها کار می کرد، کتاب "خروشف: مرد و دوران او" را منتشر کرد (نیویورک - لندن، 2003). ترجمه روسی "با اختصارات جزئی" تحت عنوان "خروشچف" در مجموعه "زندگی افراد برجسته" (M.، 2008) منتشر شد. تاوبمن یک واقعیت مهم را ذکر می کند: در سال 1963، خروشچف به ایستگاه های رادیویی غربی گوش داد و مطالب آنها را به مقامات شوروی منتقل کرد (ص 657).

شاید غرب ضد نظام خروشچف نبود. همان اشتیاق به تجمل و مد، بی توجهی به نظرات دیگران، پنهان کاری در آماده سازی سرکوب های سیاسی - تا نام لیبرال را "لکه دار" نکند.

این پاتریارک الکسی اول (+1970) بود که چهلمین سالگرد مرگ او در 17 آوریل 2010 جشن گرفته می شود، که رهبری مقاومت ارتدوکس را در برابر رژیم خروشچف "آب توتالیتر" رهبری کرد.
در 23 ژوئیه 2010، ما صدمین سالگرد تولد پدرسالار پیمن (ایزوکوف) (+1990) را جشن خواهیم گرفت، که توسط مخالفان و "دهه شصت" تهمت زده شده است.
نیکیتا سرگیویچ خروشچف که بود؟

به طور رسمی، او پسر یک دهقان در روستای Kalinovka در استان کورسک است. پسر دهقانی، که از ارتدکس متنفر بود و عاشق واتیکان شد، که غربی ها-باندرا را بازسازی کرد و نسبت به بلایای روستاهای روسیه بی تفاوت بود؟ یکی با دیگری جور در نمی آید.

اگر خروشچف از گالیسیا یا لهستان بیاید، مانند آخرین همسرش نینا پترونا کوخارچوک، که در جایی نزدیک شهر خلم (به زبان لهستانی چلم) به دنیا آمده است؟ سپس ریشه لهستانی نام خانوادگی chrusciel "khrushchel" است، یعنی پرنده "کریک"، "انقباض".

به هر حال، جان بیست و سوم، پاپ در سال های 1958-1963، برای خروشچف ها دعا کرد و تسبیحی به رادای خروشچف داد. او به یاد آورد: "وقتی پیام در مورد مرگ جان بیست و سوم رسید، برای من ضربه بزرگی بود: شخصی که اکنون به من نزدیک بود، که بخشی از خود من شده بود، درگذشت (نگاه کنید به: روزنامه کاتولیک "نور از انجیل، شماره 16 (413)، 2003).

تاوبمن توضیح می دهد: «خود خروشچف همیشه روز تولدش را در 17 آوریل جشن می گرفت. با این حال، در دفتر ثبت احوال در کلیسای آرخانگلسک زادگاهش کالینوفکا، تاریخ تولد خروشچف 15 آوریل است» (ص 704).

این یک اشتباه است. کلیساها دفاتر ثبت نام نیستند و کتاب های متریک در آنجا وجود داشت. چه می شود اگر خروشچف دهقان روسی، در دفتر ثبت کلیسای روستای کالینوفکا در 15 آوریل 1894، و سیاستمدار N.S. خروشچف که همیشه در 17 آوریل تولد خود را جشن می گرفت، آیا دو فرد متفاوت هستند؟

تاوبمن به دی. شپیلوف اشاره می کند که سال ها با خروشچف کار می کرد: او «دوست نداشت درباره ریشه دهقانی خود صحبت کند» (ص. 704). اما بیش از یک بار او علناً خود را "پینیای کوچولو" ، "پینیا کفاش" نامید که "زیر تزاریسم" زندانی شد و "بزرگ" سلول شد (پینیا شخصیتی در داستان پتلیوریت وینیچنکو است). خروشچف پس از برکناری مارشال ژوکوف در نوامبر 1957، در نشست احزاب کمونیست و کارگری در مسکو در نوامبر 1960 و در نشستی با روشنفکران "لیبرال" در دسامبر 1962 در مورد "پینا" صحبت کرد (ص 16، 285). ، 303 ، 640).

تاوبمن گزارش می دهد که خانه ای در کالینوفکا، جایی که گمان می رود خروشچف در آن به دنیا آمده باشد، مدت ها تخریب شده است و هیچ عکسی از نیکیتا در دوران کودکی وجود ندارد. او درباره پدرش صحبت نکرد و رادا خروشچوا، دخترش، «هرگز متوجه نشد که قبر پدربزرگ پدری‌اش کجاست» (ص 37، 39، 44). خروشچف در سال 1958 به «آن معدن» اشاره کرد که او و پدرش در دونتسک (در آن زمان یوزوفکا) در آنجا کار می کردند (ص 50)، اما مشخص نکرد کدام یک. به گفته تاوبمن، خروشچف «... شاگرد مکانیک یهودی به نام یاکوف کوتیکوف در کارخانه شرکت مهندسی Bosse and Genfeld، نه چندان دور از معادن، در شهر به اصطلاح قدیمی...» شد. شرکت Bosse و Genfeld آلمانی بود (ص 55).

در سال 1959، خروشچف طی یک سفر باشکوه به ایالات متحده، با نخبگان آمریکایی از جمله نلسون راکفلر ملاقات کرد. راکفلر یادآور شد که حدود 500 هزار نفر از روسیه تزاری در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 به ایالات متحده مهاجرت کردند. خروشچف پاسخ داد: "من خودم تقریباً در میان آنها قرار گرفتم. من به طور جدی به رفتن فکر می کردم." راکفلر به این موضوع اشاره کرد: «پس اکنون شما یکی از اتحادیه های کارگری متعدد ما را رهبری می کنید» (ص 59).

تاوبمن از حدود سال 1916، زمانی که بیش از 20 سال داشت، عکس های خروشچف را می شناخت. نیکیتا با کت و شلوار و کراوات، پیراهن اوکراینی با گلدوزی، تاکسیدو و پاپیون. اگر انقلاب فوریه 1917 که خروشچف با شادی از آن استقبال کرد، نبود، می توانست «یک مهندس یا مدیر کارخانه» شود (ص 60، 62).

به گفته تاوبمن، در بیوگرافی خروشچف «شکاف‌ها» و «اسکلت‌هایی در گنجه» وجود دارد: نزدیکی او به تروتسکیست‌ها در اوایل دهه 1920، فقدان اطلاعات در مورد نام همسر دومش و این واقعیت که او با همسر سوم خود ثبت نام کرد. ، ازدواج نینا کوخارچوک "فقط در اواخر دهه 1960" (ص 77، 78).

وی.پرونین، رئیس سابق شورای شهر مسکو، درباره خروشچف گفت که «... شمشیر داموکلس بر سر او آویزان بود. در سال 1920، خروشچف به پلاتفرم تروتسکیستی رأی داد» («مجله تاریخی نظامی»، از این پس «VIZH»، 1994، شماره 4، ص 89).

آیا ارتباط با تروتسکیست‌ها به این معنا نیست که خروشچف، مانند تروتسکی، می‌توانست اسناد دیگران را به امانت بگیرد و یک «نام مستعار انقلابی» بگیرد؟

بیوگرافی نینا پترونا خروشچوا (کوکارچوک) نیز نامشخص است. تاوبمن اشاره می کند که او "در 14 آوریل 1900 در روستای Vasilyevo، استان خولم، در بخش اوکراینی پادشاهی لهستان، که بخشی از آن بود، به دنیا آمد. امپراتوری روسیه(ص 79).

اما در سال 1900 استان خالم وجود نداشت. فقط منطقه خوالمسکی در استان لوبلین وجود داشت. استان خلم بعداً در 23 ژوئن 1912 ایجاد شد. نیکلاس دوم قانون تصویب شده توسط دومای ایالتی و شورای ایالتی را با وجود مقاومت شدید اعیان لهستانی و کلیسا تصویب کرد. «گمینا» (ولوست) و ناحیه ای که 30 درصد روس ها در آن زندگی می کردند، به استان خلم منتقل شدند. هدف متوقف کردن پلونیزاسیون و تقویت ارتدکس است.

Evlogy (Georgievsky) کارهای زیادی برای منطقه خولم انجام داد، ابتدا از سال 1902، اسقف لوبلین، جانشین اسقف ورشو-خوم، سپس اسقف مستقل و اسقف اعظم خلم. در سال 1905، اسقف نشین او شامل دو استان بزرگ - لوبلین و سدلک بود. جنوب غربی منطقه خلم ناحیه بلگورای (بیلگورای کنونی در لهستان) بود.

اسقف Evlogy در خاطرات خود "مسیر زندگی من" (پاریس، 1947؛ M.، 1994) به تفصیل منافع لهستانی ها و روس ها، علاقه پیمانکاران را توصیف کرد، اما او "اوکراینی ها" را ندید. او اشاره کرد که «تنها 2-3 معلم مستقل مخالف انتخاب تقریباً متفق القول او به عنوان معاون دومای دولتی سوم در سال 1907 بودند (ص 175).

کشیشان مخفیانه از مرز اتریش و روسیه از گالیسیا اتریش عبور کردند تا به اصطلاح «مداوم»، رسماً ارتدوکس، اما در واقع Uniates، «زخم» منطقه (ص 128). از مرزها نیز قاچاق می شد (ص 132)

تاوبمن نینا کوخارچوک را "اوکراینی قومی" می نامد، اما این پوچ است. روس های کوچک در امپراتوری روسیه وجود داشتند. اسطوره "اوکراینیسم" توسط شاگردان یسوعیان اتریشی مانند گروشفسکی ابداع شد. به گفته تاوبمن، زبان مادری کوخارچوک "اوکراینی" بود. باز هم پوچ - روس های کوچک چنین زبانی را نمی دانستند. "زبان اوکراینی" در اتریش-مجارستان ساخته شد، اما در امپراتوری روسیه هیچ کس از "مووا" استفاده نکرد. همانطور که اسقف Eulogius شهادت داد، در منطقه خولم، روسی زبان دهقانان و روحانیون بود، لهستانی زبان اعیان، کشیشان و کارگران کاتولیک بود.

بر اساس خاطرات کوخارچوک، مادرش به عنوان جهیزیه "یک سردخانه (0.25 هکتار) زمین، چندین درخت بلوط در جنگل و یک صندوقچه (skrynya) با لباس و تخت دریافت کرد. خانواده پدری او "2.5 هکتار (3/4 هکتار) زمین، یک کلبه قدیمی، یک باغ کوچک با درختان آلو و یک درخت گیلاس در باغ داشتند.

عجیب است که کوخارچوک، بومی منطقه خوالمسکی، مورگن های ماگدبورگ را با 0.25 هکتار اندازه گیری کرد، و نه سردخانه های بسیار بزرگتر Kholmsky را با 0.56 هکتار. آیا کوخارچوک واقعاً اهل منطقه خلم بود؟

Skrzynia "skrynia" - در لهستانی "سینه". ظاهراً کوخارچوک از یک محیط لهستانی یا حتی آلمانی-لهستانی آمده بود، اما با صحبت کردن به "زبان طبقاتی" نه از پرولتاریا. "چند بلوط در جنگل"، "باغی با درختان آلو" - ارتباط با اشراف. جنگل ها متعلق به زمین داران لهستانی است. بنابراین، ناحیه زاموست در استان لوبلین تقریباً تماماً به کنت زامویسکی تعلق داشت که تحت نظر او کشیشان و ابری از افراد وابسته به او بودند (Evlogiy (Georgievsky)، ص 129، 133، 141).

به گفته تاوبمن، نینا کوخارچوک در سال 1912 به لوبلین آمد و در آنجا "یک سال" در مدرسه تحصیل کرد (که مشخص نیست). "یک سال دیگر" در مدرسه خلم، که نامی نیز برده نشده است. سپس سال 1914 فرا رسید. جنگ جهانی اول آغاز شد. اما تاوبمن متوجه او نشد. او به زبان آمریکایی ساده می گوید: «در این زمان جنگ داخلی شروع شد» (ص 79).

در ادامه ماجراهای نینا کوخارچوک شرح داده شده است. یا اتریشی ها حمله می کنند، یا ارتش روسیه «روستا را آزاد می کند»، اما «مادر نینا به همراه دو فرزندش پناهنده می شوند». در طول پرواز، "... آنها با رئیس خانواده ملاقات کردند و مدتی در کنار گروهی بودند که پیوتر کوخارچوک در آن خدمت می کرد." "جوخه"؟ اما در روسیه تزاری هنگ ها، لشکرها و سپاه ارتش متحد شده بودند.

ادامه نیز اسرارآمیز است: "فرمانده گروه نامه ای به کوخارچوک ها به اسقف خلم داد که ترتیبی داد تا نینا در مدرسه دخترانی که از خلم به اودسا تخلیه شده بودند برود."
نینا پترونا بعداً به یاد آورد: "فرزندان دهقانان در آنجا پذیرفته نشدند." - دختران کشیشان و صاحب منصبان با گزینش ویژه در آنجا تحصیل کردند. من به دلیل شرایط خاص زمان جنگ که در بالا توضیح داده شد به آنجا رسیدم» (ص 79).

اما از خاطرات اسقف Eulogius چیز دیگری به دست می آید. صومعه Lesninsky، واقع در نزدیکی شهر Bela، استان Sedletsk، مدارس و کالج های زیادی را با مشخصات مختلف تأسیس کرد و بدون کلاس، همه کودکان در آنجا پذیرفته شدند. مدارس، سالن بدنسازی زنان و پناهگاه ها در طول عقب نشینی ارتش روسیه در سال 1915 به طور سازماندهی شده تخلیه شدند، عمدتاً به بردیانسک در دریای آزوف و بخشی به روستوف-آن-دون (Evlogiy (Georgievsky), pp. 105. ، 255، 292، 319، 322). سایر صومعه های خلم و پناهگاه های آنها به کیف و مسکو منتقل شدند (ص 250، 258)، اما نه به اودسا.
در تاوبمن در مورد مدرسه ای می خوانیم که به اودسا تخلیه شده است: "نینا پترونا پس از فارغ التحصیلی از مدرسه در سال 1919، مدتی در مدرسه کار کرد - دیپلم ها را نوشت و اسناد را بازنویسی کرد" (ص. 79).

شاید او آن را برای خودش بازنویسی کرده است؟ بالاخره پایان ها به هم نمی رسند. اما اگر ما در مورد مدرسه ارتدکس صحبت نکنیم که در کوخارچوک خصومت ایجاد کرد (دختران کشیشان و مقامات نیز وجود دارند) بلکه در مورد مدرسه کاتولیک صحبت کنیم. لوبلین "بیسکوپ" پاپی خود را داشت. او توسط کنت زامویسکی و فعالان انقلابی لهستانی (زولنرز) حمایت می شد. در نهایت، مدارس تجاری از پیمانکاران وجود داشت که تابع اسقف ها و کشیشان روسی نبودند. البته، پیمانکاران قلمرو غربی به زبان لهستانی صحبت می کردند و در «اسکرین» (سینه) نسخه هایی از روزنامه لنین ایسکرا را نگه نمی داشتند.

نینا کوخارچوک در زمان خروشچف "بانوی اول اتحاد جماهیر شوروی" شد، اما، همانطور که تاوبمن اعتراف می کند، او با "شوهر" خود ازدواج نکرده بود. با این حال، می توانم حدس بزنم که اتحادیه شغلی آنها، که برای چندین دهه ادامه داشت، مبنای اتحادی داشت.

در زمان استالین، مطالبی در مورد منشاء گالیسی (لهستانی زبان) خروشچف وجود داشت. در پلنوم داغ سال 1957، او گفت: "بله، آنها من را جاسوس لهستانی خطاب کردند!" اما او لهستانی ها را دوست نداشت. طبق معمول در سال 1955 به ورشو رسید و شروع به تدریس کرد. هنگامی که یک زن لهستانی مؤدبانه به آنها یادآوری کرد که آنها نادان نیستند، خروشچف عصبانی شد: "میشنوی؟!" میشنوی چی میگن؟! لهستانی ها اینجا هستند: آنها همیشه فکر می کنند که همه چیز را بهتر از دیگران می دانند! (تابمن ص 353 319).

تاوبمن مانند سایر «پژوهندگان خروشچف» به سیاست کلیسایی «قهرمان» خود علاقه ای ندارد. ظاهراً "آزار و اذیت دین" وجود داشت، "احتمالا" - "به عنوان مرحله جدیدی از استالین زدایی - خروج از سازش استالینیستی با کلیسا، بازگشت به موضع مبارز و آشتی ناپذیر لنینیستی" (ص 556-557). . اما به دلایلی خروشچف، همانطور که می دانیم، آزار و اذیت کاتولیک ها را سازماندهی نکرد.
در نوامبر 1944، زمانی که استالین هنوز اقدامی علیه متحدان انجام نداده بود، خروشچف در مراسم تشییع جنازه متروپولیتن اتحادیه متحد، آندری شپتیتسکی، همکار معروف اتریش-مجارستان، سپس «رایش سوم» (K.N. Nikolaev. گسترش روم به روسیه) شرکت کرد. آیین شرقی رم - لهستان - روسیه.، 2005، ص.

اسقف اولوگی نوشت که دانش شپتیتسکی از الهیات ارتدکس «فراتر از معمولی ترین کتاب های درسی نبود»، اما «در درک او از زندگی و سیاست، او برای ستاد کل اتریش ارزشمندترین فرد بود. او به سؤالات مربوط به جدایی اوکراین، در مورد ساختار اتحادیه ...» (ص 305) آشنا بود.

تاوبمن جزئیات به ظاهر بی اهمیتی را در کتاب گنجانده است: اولین سیاستمدار خارجی که خروشچف پس از رسیدن به قدرت با آن ملاقات کرد، صدراعظم اتریش جولیوس راب (ص 383) بود. این اتفاق در آوریل 1955 رخ داد. خروشچف سپس به خود می بالید که "حتی بدون دستور استالین" در سیاست جهانی حرکت می کند. «خروشچف پژوه» آمریکایی آنچه را که در پی آن دنبال شد توضیح نمی دهد.

و اینها عواقب آن است. در سپتامبر 1955، خروشچف نیروهای خود را از اتریش خارج کرد و فراموش کرد که چگونه مردان اتریشی 18 تا 60 ساله در طول جنگ جهانی دوم در کنار هیتلر می جنگیدند. اما نیروهای شوروی می توانستند در اتریش باقی بمانند: به چهار منطقه تقسیم شده بود - سه منطقه غربی و شوروی، هیچ نفوذی نداشت.

خروشچف حتی حقوق میادین نفتی و پالایشگاه های نفت منطقه اشغال شوروی را در ازای عرضه یکباره 10 میلیون تن نفت خام به اتریش ها واگذار کرد، اما در سال 1958 این حجم را به نصف کاهش داد. راب او موافقت کرد که حتی از اتریشی ها غرامت طلب نکند. او با دادن 419 کارخانه (سهم ما از اموال تسخیر شده آلمان) آنها را تنها 150 میلیون دلار ارزیابی کرد. اما اتحاد جماهیر شوروی این پول را نیز دریافت نکرد. خروشچف با "پرداخت" با کالاهای مصرفی اتریشی موافقت کرد که به احتمال زیاد تحت برنامه کمک - "طرح مارشال" از ایالات متحده وارد شده بود.

راب تحصیلات کاتولیک خود را نزد راهبان بندیکتین دریافت کرد. در جنگ جهانی اول علیه روسیه تزاری، به عنوان افسر سنگ شکن اتریشی در گالیسیا خدمت کرد. در طول جنگ جهانی دوم، در زمان نازی‌ها، او رهبری شرکتی را برعهده داشت که ظاهراً در «راه‌سازی» فعالیت می‌کرد و با گاولایتر اتریش دوست بود. پس از جنگ، او رهبری حزب کاتولیک، به اصطلاح "مردم" را بر عهده داشت. واتیکان چه نقشی در توطئه خروشچف و راب داشت؟

به زبان «پرسترویکا»، این یک «دستیابی به موفقیت» بود، معامله ای با غرب که عمداً منافع اتحاد جماهیر شوروی را به خاطر کاتولیکیسم اتریش نقض کرد. همانطور که می بینیم، سیاست خروشچف به دقت اندیشیده شده بود و حضور او در تشییع جنازه شپتیتسکی تصادفی نبود.

تاوبمن با اشاره به آندری شوچنکو، نزدیک‌ترین دستیار خروشچف، ادعا می‌کند که پس از مرگ استالین، او صلیبی را روی قبر مادرش در کیف گذاشت و خود را به صلیب کشید. تاوبمن مذهب او را مشخص نمی کند (ص 47).

بنابراین ، بیوگرافی و منشاء واقعی خروشچف و همچنین همسرش نینا کوخارچوک مشخص نیست و به احتمال زیاد آنها از استروفیل ها ، اتحادیه های غربی بودند. و خروشچف‌ها از اینکه دوستشان، پاپ جان بیست و سوم (رونکالی)، راهبه پاپ (سفیر) هم در یونان تحت اشغال نازی‌ها و هم در ترکیه بود، خشمگین نشدند، جایی که او میانجی‌گری تلاش‌ها برای منعقد کردن صلح جداگانه بین «رایش سوم» بود. و غرب بعداً، از سال 1944، او از «اسقف‌های» پتن که به «رایش» خدمت می‌کردند، در برابر خشم ژنرال دوگل دفاع کرد. رونکالی تا استعفای دوگل در سال 1946 صبر کرد و در سال 1952 برای غیرت خود کلاه کاردینالی دریافت کرد و به ونیز منتقل شد. در سال 1959، پس از رسیدن به پاپ، او "پوگلونیک" (اوستاشا فوهر) پاولیک را که در نسل کشی صرب های ارتدوکس در سال های 1941-1945 در حال مرگ در اسپانیای فرانکو بود، "برکت داد".

ژان بیست و سوم در 11 اکتبر 1962 به اصطلاح «شورای دوم واتیکان» را افتتاح کرد که در 8 دسامبر 1965 در زمان پاپ بعدی پل ششم (مونتینی) (1963-1978) بسته شد، که ارتباطات ماسونی-فاشیستی و بانکی آن بوده است. در غرب زیاد نوشته شده است. با ظهور آزادی عقیده، هیئت رئیسه رهبران کاردینال "کلیسای جامع" را به تخت معمولی پروکروست فرستاد. هر چیزی که پدر پیشنهاد می کرد مورد تایید قرار گرفت و هر چیزی که فراتر از محدوده بود قطع شد.

خروشچف آشکارا با پاپ‌های جان بیست و سوم و پل ششم و در پشت صحنه، چنانکه بعداً خواهیم دید، با پیوس دوازدهم (پاچلی) (1939-1958)، متحد هیتلر، موسولینی و بعداً ایالات متحده، روابط داشت.
نیازی به باور این افسانه ها نیست که خروشچف هر پنی را پس انداز کرد و کلیسای ارتدکس روسیه را با مالیات خفه کرد تا یک ساختمان پنج طبقه دیگر بسازد. سخاوتمند بود، اما نسبت به دیگران. به عنوان مثال، در ژانویه 1958 به ناصر دیکتاتور مصر وام هنگفتی به مبلغ 700 میلیون روبل به مدت 12 سال و با نرخ بسیار ناچیز (2.5 درصد در سال) داد. اتحاد جماهیر شوروی همچنین سد غول پیکر اسوان را برای مصر ساخت.

در سال 1960، دو مستعمره آفریقایی - بریتانیایی و سومالی لند ایتالیا - در ایالت سومالی متحد شدند. در سال 1961، خروشچف وام بلندمدتی به سومالی اعطا کرد و تصمیم گرفت بیمارستان، مدارس، چاپخانه و ایستگاه رادیویی را به صورت رایگان در آنجا بسازد. امروزه تنها چهار یا پنج اتحادیه قبیله ای از سومالی، دزدی دریایی در اقیانوس هند و دریافت باج های فراوان باقی مانده اند.
در این میان روستای روسی فقیر شد. مارشال ژوکوف رسوا شده، با تجربه تراژدی دهقانان، نتوانست بر وقایع تأثیر بگذارد و به وروشیلف، رئیس هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی روی آورد: "شما باید بروید و به خروشچف بگویید روستا به چه چیزی رسیده است." وروشیلف پاسخ داد: "نه، من می خواهم در میدان سرخ دفن شوم" (M.G. Zhukova. Marshal Zhukov پدر من است، ص 174).

مردم معمولاً به یاد نمی آورند که خروشچف پس از رسیدن به قدرت، سه ستاره به عنوان قهرمان کار سوسیالیستی دریافت کرد. و در 17 آوریل 1964 ، او همچنین ستاره قهرمان اتحاد جماهیر شوروی را دریافت کرد ، اگرچه او به حملات نرفت و یک خال هوایی نبود. تاوبمن به دروغ ادعا می کند که در هفتادمین سالگرد تولد خروشچف، «...یکی دیگر از ستاره های قهرمان کار سوسیالیستی روی سینه او ظاهر شد» (ص. 663). نه، خروشچف دقیقاً قهرمان اتحاد جماهیر شوروی شد، ظاهراً به دلیل خدمات دوران جنگ، اما تقریباً بیست سال پس از پیروزی. با این حال، او فقط عضو شورای نظامی یا حضور حزب در مقر بود. حد و مرز او در طول جنگ یک سپهبد بود که همیشه قاطعانه به استالین وفادار بود، که اتفاقاً او به شدت از او می ترسید.

در اینجا نمونه ای از خاطرات مارشال A.M Vasilevsky است: "... در آن جبهه هایی که من نماینده ستاد بودم، او / خروشچف / به عنوان عضو شورای نظامی این جبهه ها و عضو دفتر سیاسی. كميته مركزي حزب هميشه نزديك ترين ارتباط را با من داشت و او تقريباً هميشه با من به سربازان مي رفت». وقتی خروشچف را به مسکو فراخواندند، «بیش از یک بار از من خواست که با هم به استالین زنگ بزنم... استالین همیشه چنین اجازه ای می داد و ما با هم به مسکو برگشتیم. رابطه واسیلوفسکی با خروشچف پس از اتهامات او علیه استالین درگذشته مبنی بر اینکه او مسائل استراتژیک و عملیاتی را درک نمی کرد، "به شدت تغییر کرد". واسیلوسکی ("کار یک زندگی کامل"، ویرایش ششم، کتاب 1. M.، 1988، صفحات 267-268) نوشت: "هنوز نمی توانم درک کنم که او /خروشچف/ چگونه می تواند این ادعا را داشته باشد."

خروشچف با دستیابی به قدرت انحصاری، مفتخر بود که رزمناوهای آماده را از بین برد. او آزادی بیان را می پرستید و به دقت محکومیت هایی را می خواند که پرسنل نظامی از حکومت "عاقلانه" و "عادلانه" او انتقاد می کردند. او سربازان خط مقدم را تحمل نکرد، ارتش و نیروی دریایی را کاهش داد و مردم را با قدرت کامل به بازنشستگی - به مستمری های بدبختی وادار کرد.

او خود در ملک سرگئی الکساندرویچ فرماندار سابق مسکو زندگی می کرد که در سال 1905 توسط تروریست ها کشته شد. خروشچف در تابستان 1959 در این ملک از نیکسون معاون رئیس جمهور ایالات متحده پذیرایی کرد. او گفت: لوکس ترین ملکی که تا به حال دیده ام. این عمارت، بزرگتر از کاخ سفید، توسط باغ ها و چمن های با دقت آراسته شده احاطه شده است. پلکانی مرمرین به رودخانه مسکو فرود می آید» (تاوبمن، ص 284، 455).

اما هم سیا و هم ستاد مشترک ارتش آمریکا در ابتدا، در مارس 1953، هجوم خروشچف به قدرت را نادیده گرفتند و بر این باور بودند که مالنکوف برای مدت طولانی پست‌های کلیدی را اشغال کرده است (VIZH، 1997، شماره 1، ص 31). . در آن زمان، «... تنها کسی که در غرب به قدرت رسیدن خروشچف را پیش‌بینی کرد»، کی. ملنیک بود، بعدها در سال‌های 1959-1962، در زمان پرزیدنت دوگل، متصدی سرویس‌های اطلاعاتی فرانسه («استدلال‌ها و حقایق») ، 1388، شماره 30، ص 41). اما ملنیک در سال 1949 با یسوعی‌ها، در «اداره اطلاعات روسیه واتیکان» زیر نظر کاردینال تیسران، «افسر سابق اطلاعات نظامی فرانسه در دوره اول» شروع کرد. جنگ جهانی«(اندیشه روسی، شماره 4356، 03/08/2001).

ظاهراً شبکه واتیکان به رهبری آمریکا در مورد یافته های خود اطلاعی نداده است. دوستی خروشچف با ایالات متحده می توانست بعدها به وجود بیاید.

خروشچف یازده سال از سپتامبر 1953 تا اکتبر 1964 حکومت کرد. در پاییز 1953 دبیر اول کمیته مرکزی CPSU شد و در بهار 1958 نیز رئیس شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی شد. . اگر مارشال ژوکوف نبود همه اینها اتفاق نمی افتاد. این ژوکوف بود که در ژوئن 1953 کشور را از شر بریا خلاص کرد و در ژوئن-ژوئیه 1957 از خروشچف علیه "گروه ضد حزب" که اکثریت را در هیئت رئیسه کمیته مرکزی داشت حمایت کرد.

تاوبمن ادعا می کند: مارشال ژوکوف بیش از یک بار از سیاست های خروشچف ابراز نارضایتی کرد و در پلنوم ژوئیه 1957 به گذشته او اشاره کرد (ص 345، 352، 353، 394).
همه می دانند که قبلاً در پایان اکتبر 1957 ، خروشچف به مارشال تهمت زد و او را از صفوف اخراج کرد. نیروهای مسلح. ژوکف که به نوبه خود از اخراج خروشچف در اکتبر 1964 مطلع شد ، برای این رویداد شادی آور کنیاک نوشید و پس از صحبت کردن ، به راننده خود گفت: "می دانید ، الکساندر نیکولایویچ ، خروشچف در آن زمان چنین نبود" - یعنی. در اواسط دهه 1950 (A.N. Buchin. 170000 کیلومتر با G.K. Zhukov. M., 1994, p. 179).

رفتار خروشچف گواه ریاکاری و توانایی بازی در دوستی صمیمانه است. حتی تاوبمن معتقد است که خروشچف "... استعداد بازیگری داشت که با آن مهارت رو به رشد خود را به عنوان یک دسیسه گر زیر نقاب قانع کننده یک "حشره" بی ادب، ساده دل و تنگ نظر پنهان می کرد (ص 250).

یو. اسپار، تحلیلگر سیا در کتاب «ژوکوف. ظهور و سقوط فرمانده بزرگ" (M.، 1993) اقدامات او را به عنوان وزیر دفاع اتحاد جماهیر شوروی (1955-1957) بررسی می کند: محدود کردن نفوذ کارگران حزب بر زندگی نیروهای مسلح، حذف نیروهای مرزی از ایالت. امنیت و انتقال آنها به ارتش. ژوکوف به نقش رهبری حزب اشاره ای نکرد و از دکترین نظامی ایالات متحده به شدت انتقاد کرد. او "بر خلاف سیاست های دولت خود عمل کرد" و هیچ احترامی به حاکمیت کشورهای پیمان ورشو نشان نداد. در آخرین دیدار خود از یوگسلاوی بی طرف، مارشال که سوار بر یک رزمناو بود، با عصبانیت در مورد کشتی های آمریکایی در مدیترانه گفت: "حتی اینجا هم احساس می کنند در قلمرو خودشان هستند." و به سلام اسکادران آمریکایی دستور داد که فقط پاسخ دهند: «متشکرم» (ص 229، 230، 233، 234، 236، 237، 242).

دلیل برکناری ژوکوف ظاهراً سنتی بود - "ترس از یک شخصیت قوی" (ص 258). با این حال، دلایل بیشتری وجود داشت و اسپار آن را می داند. خروشچف پس از خلاص شدن از شر ژوکوف، خلع سلاح یکجانبه اتحاد جماهیر شوروی را آغاز کرد که برای آمریکایی ها بسیار سودمند بود.

مارشال ژوکوف که همیشه به شدت لکونیک بود، در مورد مذاکرات خود در ژنو در سال 1955 با رئیس جمهور ایالات متحده نوشت: «آیزنهاور کاملاً متفاوت از سال 1945 صحبت کرد. اکنون او با قاطعیت از سیاست‌های محافل امپریالیستی آمریکا دفاع می‌کند.» اما همچنین در 1945-1946. آیزنهاور و مونتگومری "... دستورالعمل های ویژه ای در مورد بسیاری از مسائل داشتند که با تصمیمات قبلی در تضاد بود." هر دو تلاش کردند تا «... پتانسیل نظامی-اقتصادی نواحی غربی آلمان را که نقش ویژه‌ای برخاسته از سیاست‌های امپریالیستی پس از جنگ ایالات متحده و انگلیس به آن اختصاص داده شده بود، حفظ کنند» («خاطرات و بازتاب‌ها». ، چاپ یازدهم، تکمیل شده از نسخه خطی، ج 3، ص 343-344، 351-352).

ژوکوف، یک فرمانده و میهن پرست روسی، از راه غرب پیروی نکرد. مارشال حتی اجازه بازنگری در نتایج جنگ جهانی دوم را نداد.

دلیل دیگر اخراج مارشال ژوکوف (که معمولاً در مورد آن صحبت نمی شود) این است که او ارتدکس بود، تعطیلات کلیسا را ​​می دانست و جشن می گرفت. در تابستان 1964، من با خانواده ام به Trinity-Sergius Lavra رفتم. پاتریارک پیمن در سال 1971 مارشال را دعوت کرد "... به برجگذاری و کنسرت روحانی خود." ژوکوف به دلیل بیماری نتوانست برود. در اواخر دهه 1940، ژوکوف در حالی که فرماندهی منطقه نظامی اورال را بر عهده داشت، علناً به ارماکوف، یکی از جنایتکاران پاسخ داد: "من با جلادان دست نمی دهم" (نگاه کنید به: M.G. Zhukova. مارشال ژوکوف پدر من است. M.، 2004 ، صص 68، 69، 111، 168، 181، 182، 185). همین واقعیت توسط مورخ محلی اکاترینبورگ، V.B.

A. Axel مورخ آمریکایی، نویسنده کتاب "مارشال ژوکوف. مردی که هیتلر را شکست داد» (نیویورک، 2003؛ ترجمه روسی: M.، 2005)، توجه را جلب می کند: ژوکوف یک «مرد کاملاً روسی» بود که عاشق کلاسیک های روسی - پوشکین، استروفسکی، تورگنیف، گروه های نظامی روسی، آهنگ های محلی و رقص، غذای روسی (ص 245، 246). هنگامی که ژوکوف در ژوئن 1974 درگذشت، نیویورک تایمز پیامی را در مورد مرگ او نه در صفحه یک، بلکه در صفحه 46، ستون 8 (ص 262) منتشر کرد.

یک مارشال قاطع و همیشه مستقل اجازه آزار و اذیت کلیسای ارتدکس را نمی دهد. و زمانی که ژوکوف در دولت بود، خروشچف اهداف خود را پنهان کرد. به عنوان مثال، متروپولیتن ونیامین (فدچنکوف) در نوامبر 1955 به نگرش مطلوب مردم و روشنفکران نسبت به کلیسا اشاره کرد، ایمنی بازدید از کلیساها، و سخنرانان ولگرد ملحد به راحتی توسط شنوندگان گیج شدند. مقالات عصبانی در روزنامه ها ظاهر شد، اما هنوز تفاوتی ایجاد نکرده بود ("یادداشت های یک اسقف." M.، 2002، صفحات 681-683).

البته تاوبمن به این موضوع اشاره نمی کند، اما به نتیجه درستی می رسد: پس از برکناری مارشال ژوکوف در اکتبر 1957، قدرت خروشچف "یگانه و غیرقابل انکار" شد (ص 399).
خروشچف پاد پاد ژوکوف و به قول خودشان مرد گفتگو با غرب است. تاوبمن به اختصار به مصاحبه خروشچف با خبرنگار نیویورک تایمز در 10 اکتبر 1957 اشاره می کند (ص 415، 767). خروشچف با پیام رسان نیویورک تایمز چه بحثی داشت؟ قدمت این روزنامه به قرن 19 برمی گردد. مرتبط با سازمان مرموز تامانی هال، که سیاستمداران را ترویج و تشویق می کند (به مقاله من "دموکراسی و رمز سالاری" // "RV"، 2008، شماره 14 مراجعه کنید).

در سفری که خروشچف به ایالات متحده در سال 1959 داشت، در یک شام 1600 نفری که توسط شهردار نیویورک، رابرت واگنر میزبانی شده بود، شرکت کرد. خروشچف با خونسردی به سخنان او واکنش نشان داد و پاسخ داد: «هر ماسه‌زن، به قول روسی، مرداب خود را می‌ستاید» (تاوبمن، ص 466).

«کولیک» پرنده، هم می تواند کمونیست باشد و هم دموکرات؟ واگنر با نگرش بازش متمایز بود. آفریقایی-آمریکایی ها و اسپانیایی تبارها را به سمت های مسئولیت منصوب کرد. البته تاوبمن ارتباط شهردار رابرت واگنر جونیور و پدرش سناتور روبرت واگنر پدر، مهاجر آلمانی را به تامانی هال گزارش نمی کند. دعوای شهردار واگنر با تامانی، البته در مواردی که بازی برای عموم مردم نبود، تنها در سال 1961 آشکار شد. پس از انتخاب پاپ ژان پل دوم (ووجتیلا)، سفیر آمریکا در واتیکان شد.

واگنر یک ماسون کاتولیک است و مدرک حقوق خود را در سال 1937 از دانشگاه Yale، Skull and Bones Lodge دریافت کرد. واگنر در سال 1991 در خانه خود در منهتن درگذشت. تشییع جنازه، البته، باشکوه ترین بود.

به گفته تاوبمن، در سال 1991، سرگئی پسر نیکیتا خروشچف "به ایالات متحده آمریکا نقل مکان کرد، به شهر پراویدنس، جایی که تا به امروز در آنجا زندگی می کند." در سال 1999 تابعیت ایالات متحده را دریافت کرد و در مؤسسه روابط بین الملل تأسیس شد سفیر سابقایالات متحده آمریکا در مسکو توسط واتسون. نینا، نوه خروشچف "از پایان نامه خود در دانشگاه پرینستون دفاع کرد" و "اکنون در نیویورک زندگی و کار می کند" (ص 698، 699).

حتی قبل از اولین (در سال 1959) ورود خود به ایالات متحده، در 1 دسامبر 1958، خروشچف سناتور آمریکایی هامفری را در کرملین پذیرفت. پس از جلسه، همفری درباره خروشچف گفت: «این مرد مناسب برای ماست...» (تاوبمن، ص 445).

بگذارید توضیح بدهم که همفری سال‌ها، از سال 1965 تا 1969، در راس سنا بود. معاون رئیس جمهور ایالات متحده در زمان رئیس جمهور جانسون بود. همفری در سال 1968 تقریباً رئیس جمهور شد و تا اواسط دهه 1970 در این حوزه باقی ماند. در ایالات متحده آمریکا یک مرکز تحقیقاتی به نام همفری وجود دارد که با روسیه نیز سروکار دارد.
غرب آنقدر خروشچف را دوست داشت که مرگ او را از دست دادن یک متحد تلقی کرد.

نکته قابل توجه این است که آگهی ترحیم خروشچف در نیویورک تایمز در سپتامبر 1971 شامل ... 10 هزار کلمه بود که برای کل مطبوعات غربی معمول بود (N. Vassiliadis. "Twilight of Marxism"، ویرایش ششم، آتن 1986، ص 262، یادداشت 16).

N. SELISHCHEV، عضو انجمن تاریخ روسیه

اولگا واسیلیوا، وزیر آینده آموزش و پرورش فدراسیون روسیه، به سیاست کلیسای خروشچف اختصاص دارد.
این مقاله حاوی مطالب واقعی غنی نه تنها در مورد خروشچف، بلکه در مورد دوره استالینیست است.

اولگا واسیلیوا. روابط دولت و کلیسا در دوره خروشچف
در طول دهه گذشته، مطالعات جدی بسیاری در مورد اواخر دهه 1950 - اوایل دهه 60 نوشته شده است که به عنوان دوره آزار و شکنجه کلیسا توسط "خروشچف" در تاریخ ثبت شد و جنبه های سیاسی و اقتصادی این کارزار را آشکار کرد.

در این دوره که پر از نمایش بود، رهبری شوروی به سرعت برای حل مشکل مذهبی در کشور شتافت. با صحبت در مورد جنبه های سیاسی، نویسندگان همچنین به تمایل به ساختن جامعه ای در اتحاد جماهیر شوروی اشاره می کنند که ایدئولوژی کمونیستی آن، رها شده از میراث استالینیستی، هنوز می تواند خود را نشان دهد، که به نوبه خود، امکان هرگونه جایگزین معنوی را رد می کند. مخصوصا مذهبی

خاطرنشان شد که بخش خاصی از جامعه شوروی نسبت به مقیاس مبارزات بی تفاوت بود و "دهه شصت" با تفکر دموکراتیک معتقد بود که می توان یک کشور عادلانه و اجتماعی در اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کرد که در آن جایی برای مسیحیت وجود نخواهد داشت. تغییرات پرسنلی نیز نقش مهمی داشت. K E.A. فورتسوا، ال.ف. ایلیچف که قبلاً از دوره قبلی دولتی-کلیسا ابراز نارضایتی کرده بود، جوانان غیور به او پیوستند - A.N. شلپین، وی. Semichastny، A.I. Adzhubey. رهبران کومسومول به دنبال مبارزه ای قاطع با کلیسا بودند و پیشنهاد کردند که رابطه یکنواخت با کلیسا را ​​به عنوان میراث استالینیستی از بین ببرند. و خود N. خروشچف "داوطلبانه-عاشقانه" معتقد بود که در دوره گذار اتحاد جماهیر شوروی به روابط پیش از کمونیستی ، گسترش دانش علمی و مطالعه قوانین طبیعت جایی برای ایمان باقی نمی گذارد.

مقامات نمی توانستند افزایش دینداری زندانیان گولاگ را که آزاد شده بودند، در نظر نگیرند. رفع ترس موجب فعال شدن مؤمنان شد. (بنابراین، در سال 1955، شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه، 1310 دادخواست و 1700 درخواست کننده برای افتتاح کلیساها دریافت کرد، و در سال 1956، 955 دادخواست و 599 درخواست کننده بیشتر بود.)

مهمترین دلیل تغییر مسیر اقتصادی بود. این دقیقاً کنترل دقیق بر فعالیت های مالی کلیسا است که اساس "اصلاحات کلیسا" را تشکیل می دهد ، که در زیر مورد بحث قرار خواهد گرفت.

تقریباً کل مجموعه دلایل را می توان از طریق منشور زندگی و کار رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه G.G. کارپووا دگردیسی که در دوره 1953 تا 1958 با او رخ داد، نمونه بارز این واقعیت است که افرادی که پس از مرگ استالین به قدرت رسیدند، نه تنها تجربه دولت-کلیسا پس از جنگ را در نظر نگرفتند. روابط، بلکه به طور عمدی همه چیز را در مورد او به یاد آورد.

گزارش G. Karpov خطاب به G.M. Malenkova و N.S. خروشچف "در مورد وضعیت کلیسای ارتدکس روسیه در 1 ژانویه 1953" بسیار مفصل است. مانند همه موارد قبلی با لحنی آرام و کاری مانند گردآوری شده است. از اول ژانویه، در اتحاد جماهیر شوروی «10891 کلیسا و 2617 عبادتگاه ثبت شده بود که از این تعداد 1455 کلیسا وابسته به سایر کلیساها بودند و روحانیون و نهادهای اجرایی تمام وقت خود را نداشتند».

در اول ژانویه 1953، 59 اسقف در کلیسای روسیه، به استثنای کسانی که در خارج از کشور بودند، وجود داشت، 12031 کشیش و 1150 شماس روحانیون آن را تشکیل می دادند. اما این ارقام کمتر از سال 1952 بود. G. Karpov علت را زوال طبیعی دانسته است: «در سال 1952، 619 نفر به دلیل مرگ روحانیت را ترک کردند، و 316 نفر جدیداً منصوب شدند و 80 نفر از صفوف بازگشتند». اگزارش اوکراین، متروپولیتن جان (سوکولوف)، در یکی از گفتگوهای خود با نماینده شورای جمهوری، این وضعیت را چنین توصیف کرد: "ما با پرسنل در کلیسا وضعیت فاجعه باری داریم، هیچ کشیشی وجود ندارد و جایی برای بدست آوردن آنها وجود ندارد.»5

اما با وجود این مشکلات، فعالیت های سیاست خارجی کلیسا به عنوان یک جنبه مثبت مورد توجه قرار گرفت که مهمترین آنها عبارت بودند از:
2. تهيه و تصويب كاركنان و برآوردها براي حفظ بعثت معنوي در اورشليم، تدوين آيين نامه مأموريت، دستورالعمل كاركنان مأموريت.
3. تهیه مطالبی در مورد وضعیت صومعه های روسی در آتوس برای ارائه ادعاهای کلیساهای روس و سایر کلیساها به دولت یونان و پاتریارک قسطنطنیه.
4. ارائه ادعاهای اسقف اعظم مسکو به اسقف اعظم در مورد مسائل کلیساهای فنلاند و لهستان، در مورد تشکل های مهاجر خارجی که با اسقف نشین مسکو متخاصم، اما مورد حمایت پدرسالار جهانی قرار دارند.

این گزارش با توصیه ای برای گسترش بیشتر روابط خارجی کلیسا به پایان رسید.

ثبات در زندگی کلیسا، که G. Karpov در مورد آن گزارش داد، کمتر از همه برای مقامات قابل قبول بود. در مارس 1954، روسای دپارتمان های تبلیغات و علوم کمیته مرکزی مشترکاً یادداشتی را «درباره کاستی های عمده در علوم طبیعی، تبلیغات ضد دینی» خطاب به ن. خروشچف تهیه کردند. نیازی به قانع کردن او در مورد چیزی نبود. نیکیتا سرگیویچ تجربه زیادی در کار ضد کلیسا داشت. او سازمان دهنده به اصطلاح "انحلال اتحادیه" در سال 1946 بود که به دنبال آن اتحاد "داوطلبانه" کاتولیک های یونان با پاتریارک مسکو (پژواک این وقایع اندوه زیادی را برای ارتدوکس ها در اوکراین در سال 2018 به همراه داشت. اوایل دهه 90). علاوه بر این اقدام گسترده، او در دهه 30 در تعطیلی و تخریب کلیساهای کیف و مسکو مشارکت داشت.

پژوهشگران تاریخ که او را «رومانتیک انقلابی» می‌خوانند، از این موضع دفاع می‌کنند که خروشچف صادقانه به امکان ساخت سریع کمونیسم اعتقاد داشت، که در آن جایی برای «تعصب‌های مذهبی» نباید وجود داشته باشد. باورش سخته. با نگاهی به وقایع شرح داده شده، یک مثال قابل توجه ارائه خواهم داد. در آگوست 1959، جورجیو لا پیرا، شهردار فلورانس، اومانیست مشهور ایتالیایی، از مسکو دیدن کرد. او توسط ن. خروشچف پذیرفته شد، سپس بارها به رهبر شوروی نامه نوشت. و در یکی از نامه‌ها به تاریخ 14 مارس 1960 می‌توانید این مطلب را بخوانید: «آقای خروشچف عزیز، از صمیم قلب برای شما آرزوی بهبودی دارم. می‌دانی، من قبلاً چندین بار در این مورد برایت نوشته‌ام، که همیشه به مدونا، مادر مهربان مسیح، که از دوران جوانی با او با چنین عشق و ایمانی رفتار می‌کردی، دعا کرده‌ام تا بتوانی تبدیل به مردی باشی خالق واقعی "صلح جهانی" در جهان." (این نامه به دست مخاطب نرسید، در سفارت شوروی در ایتالیا بازداشت و سپس به وزارت خارجه منتقل شد).

بعید است که لا پیرا این را ساخته باشد. به احتمال زیاد، گفتگوی مشابهی در زمان ملاقات آنها انجام شده است. اهمیت این واقعیت در لمس اضافیبه پرتره N. Khrushchev: صحبت کردن در مورد ایمان و ریشه کن کردن آن ماهرانه تر از دهه های قبل از جنگ، برای مبارزه با "میراث استالینیستی"، در حالی که از نظر روحی و جسمی فردی از سیستم قبلی باقی می ماند.

و او تنها نبود. قبلاً در بالا گفته شد که چگونه عصر جدیدمنعکس شده در G. Karpov. بنابراین، در آوریل 1954، در نامه خود به کمیته مرکزی CPSU، "دستورالعمل های مربوط به وظایف شورا برای زمان معین و دستورالعمل هایی برای کار عملی" را خواهد خواست، و به شدت نزدیک شدن به برخی از رویدادها را احساس می کند. و دنبال کردند.

در 7 ژوئیه 1954 ، کمیته مرکزی CPSU قطعنامه "در مورد کاستی های عمده در تبلیغات علمی - الحادی و اقدامات برای بهبود آن" را تصویب کرد که در تهیه آن M.A. فعالانه شرکت کرد. سوسلوف، D.T. شپیلوف و A.N. شلپین. ایده اصلی سند محکومیت سیاست «مصالحانه» قبلی در «مسئله کلیسا» است. در اصل قرار بود به روابط قبل از جنگ با کلیسا بازگردد. فراخوان هایی مبنی بر افشای «جوهر ارتجاعی و آسیب دین» و «حمله به بقای دینی»10 بود. مشخص است که قبل از پذیرش قطعنامه، وی. مولوتوف به ن. خروشچف هشدار داد که "ما را با روحانیون و مؤمنان نزاع خواهد کرد و اشتباهات زیادی را به همراه خواهد داشت." پاسخ این بود: «اشتباهاتی وجود دارد، ما آنها را اصلاح می کنیم»11.

اسقف های کلیسای روسیه اولین کسانی بودند که به این فرمان پاسخ دادند. اسقف اعظم لوکا (ووینو-یاسنتسکی) با درخواست برای تشکیل شورایی برای بحث در مورد وضعیت فعلی، با دانشجویان مدارس الهیات صحبت کرد و علناً از آنچه در حال رخ دادن بود انتقاد کرد. ندای شهادت از زبان اسقف بنیامین می آمد.

برخی از اعضای هیئت رئیسه کمیته مرکزی - V. Molotov، G. Malenkov، K. Voroshilov، که در سیاست "کورس جدید" استالینیستی 1943-1953 در روابط با کلیسا شرکت کردند، نیز با چنین حملات شدید ضد مذهبی مخالفت کردند. ، با اعتقاد به اینکه آنها منجر به پیامدهای نامطلوب کشور می شوند. مبارزه سیاسی برای قدرت هنوز به پایان نرسیده بود و خروشچف و هوادارانش مجبور به عقب نشینی شدند. اما نه برای مدت طولانی. قبلاً در گزارش جی. کارپوف برای سال 1956، سخنان تلخی شنیده می شود که منعکس کننده فرآیندهای جدید در سیاست دولت-کلیسا است.

«تا اول ژانویه 1956، 13463 کلیسا و نمازخانه ارتدکس در اتحاد جماهیر شوروی ثبت شده بود که از این تعداد 10844 کلیسای ارتدکس معمولی و 2619 نمازخانه ارتدکس بودند.

این ارقام، به عنوان داده های کاملاً دقیق شورا، برای انتشار و استفاده تبلیغاتی نیستند، زیرا برای کشورهای خارجی و به طور کلی برای استفاده از آنها، ما و کلیسا همیشه (از سال 1944) ارقام کاملاً متفاوتی ارائه می دهیم (که توسط کارپوف برجسته شده است - O.V.).

اگر ارقام کلی سال 1956 را با داده های 1 ژانویه 1950 مقایسه کنیم، کاهش تعداد کلیساها و عبادتگاه ها 938 امتیاز خواهد بود (طبق داده های دقیق). اگر کاهش تعداد کلیساها را با آنچه در پایان جنگ (1945) بود مقایسه کنیم، آنگاه کاهش تقریباً دو و نیم هزار امتیاز خواهد بود. در مقایسه با داده‌های اول ژانویه 1955، به دلیل احیای حسابداری و اتحاد مجدد اتحادیه‌ها، چندین ده افزایش یافت.

این تغییرات بر تعداد روحانیون سفیدپوست نیز تأثیر گذاشت: «... شماسها، پروتوشاکان، کشیشان و کاهنان اعظم تا اول ژانویه 1956 بالغ بر 12151 نفر بودند، یعنی. 1500 نفر کمتر از 1 ژوئیه 1949»13.

در مورد سن روحانیون، ارقام به شرح زیر است: از بین 82 اسقف کلیسای ارتدکس روسیه، 62.2٪ بالای 60 سال سن دارند، "از جمله 14 نفر بالای 75 سال، تنها 5 اسقف زیر 50 سال سن دارند. . در میان کشیش ها، 64 درصد بالای 55 سال سن داشتند»14.

در مقایسه با سال های پس از جنگ، تعداد صومعه ها تقریباً به نصف رسیده است: "اگر در سال 1945 ما 101 صومعه ارتدکس در اتحاد جماهیر شوروی داشتیم، اکنون فقط 57 صومعه و 9 صومعه وجود دارد و 4570 صومعه در آنها وجود دارد."

اما، با وجود علائم هشدار دهنده در روابط دولت و کلیسا، هر دو G.G. کارپوف و اکثر کارمندان شورا سعی کردند در برابر این وضعیت مقاومت کنند. بنابراین، در ماه مه 1957، رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه، در صحبت با کمیسران، تأکید کرد که نکته اصلی "... تضمین روابط عادی با ثبات بین دولت و کلیسا است"16.

نه خود او و نه موضع آشتی جویانه اش برای مدت طولانی مناسب مقامات نبود. در اواسط سال 1957، مقدمات برکناری G. Karpov از سمت رئیس آغاز شد. در ژانویه 1958، کارکنان جدید به شورا پیوستند. پس از ملاقات با آنها، پاتریارک الکسی، در گفتگو با مدیر امور ایلخانی، پروتوپرسبیتر N.F. کلچیتسکی با نگرانی صحبت کرد: "من فکر می کنم که این آمادگی برای استعفای کارپوف از سمت رئیس است - این بسیار نامطلوب است ... احتمالاً کار برای رفقای جدید دشوار خواهد بود ، زیرا آنها احتمالاً در کارهای ضد مذهبی فعال بودند. "17.

یک سال بعد، در ژانویه 1959، جلسه غیرعلنی کمونیست های شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه برگزار شد. انتقادات شدیدی از G. Karpov وجود داشت.

تمامی فعالیت های قبلی شورا بار دیگر مصالحه آمیز و دلسوزانه ارزیابی شد. همه چیز مورد سرزنش قرار گرفت: حمایت از دادخواست برای باز کردن کلیساها، محدودیت در انحلال آنها، و مالیات ترجیحی روحانیون به ابتکار شورا.

سپس ترکیبی علیه G. Karpov با مشارکت دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست مولداوی D. Tkach و کمیسر جمهوری P.N. رومنسکی، که قرار بود به آخرین لمس در حذف G. Karpov تبدیل شود. رهبران مولداوی می خواستند درآمد روحانیون را روشن کنند و از لغو حق کلیسا برای خرید وسایل نقلیه برای "نیازها و نگهداری بدنه های کلیسا" حمایت کردند. د.تکاچ در نامه ای به تاریخ 5 مارس 1959 خطاب به کمیته مرکزی حزب نوشت: «طبق قطعنامه شورای کمیسرهای خلق اتحاد جماهیر شوروی در 22 اوت 1945 به شماره 2137-546-e و 28 ژانویه 1946 شماره 232-101-e به سازمان های کلیسا و سازمان های مذهبی شخصیت حقوقی محدودی اعطا می شود. آنها مجاز به خرید هستند وسیله نقلیه، خرید خانه و ساخت و ساز جدید ساختمان. در این راستا، شوراهای کمیساریای مردمی جمهوری‌ها در برنامه‌های تأمین مادی و فنی خود متعهد می‌شوند که تخصیص مصالح ساختمانی به سازمان‌های مذهبی را پیش‌بینی کنند». به گفته رهبر حزب مولداوی، رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه کاملاً در کنار کلیسا بود و در نامه ای به تاریخ 10 ژوئیه 1953 به شماره 644، کمیسر SSR مولداوی قاطعانه اعلام کرد. از روحانیون در خرید خودرو خواستند دخالت نکنند.

یکی دیگر از نامه‌های او، به تاریخ 2 اکتبر 1958، شماره 2034، حاوی دستورالعمل‌هایی است که اساساً دسترسی مقامات مالی به اسناد حسابداری درآمد سازمان‌های کلیسا را ​​ممنوع می‌کند و آنها را قادر می‌سازد از مالیات فرار کنند.»19

نتیجه، به گفته D. Tkach، خیره کننده بود: "کمیسیون امور کلیسای ارتدکس روسیه تحت شورای وزیران MSSR، با اجرای این دستورات و موارد مشابه، شروع به کمک فعالانه به کلیساها و صومعه ها در دستیابی به آنها کرد. وسایل نقلیه مختلف، ماشین‌های کشاورزی، نیروگاه‌ها و مصالح ساختمانی و از این طریق به گسترش فعالیت‌های اقتصادی تشکل‌های مذهبی، غنی‌سازی روحانیون و تقویت نفوذ کلیساها و صومعه‌ها بر جمعیت کمک می‌کند». این حقایق آشکار نمی توانست در مولداوی سوسیالیستی رخ دهد. و نامه ای از آن محل (و چه تعداد بوده و چه تعداد دیگر در تاریخ میهن قرن بیستم) با امضای D. Tkach، افکار عمومی را به شدت بیان می کند: "کمیته مرکزی حزب کمونیست مولداوی از کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی می خواهد که به شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی دستور دهد تا قطعنامه شورای کمیسرهای خلق اتحاد جماهیر شوروی از 22 اوت 1945 به شماره 2137-546-e و ژانویه را لغو کند. 28، 1946 شماره 232-10-e، و همچنین دستورات رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه تحت شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی رفیق. کارپوف مورخ 10 ژوئیه 1953 شماره 644/s و 2 اکتبر 1958 شماره 2034"21.

این ضربه G.G. کارپوف دیگر طاقت نیاورد. او با واقعیت سیاسی جدید که با شعار «مبارزه با استالینیسم»، پدیده‌های مثبتی را نیز از بین برد که البته روابط دولت و کلیسا در دهه پس از جنگ را نیز در بر می‌گرفت، تنها ماند. (علاوه بر این، او بدتر و بدتر می شد، قلبش به شدت درد می کرد.)

در 6 مارس 1959، کارپوف نامه ای به کمیته مرکزی CPSU خطاب به E.A.Furtseva می نویسد. از او بخواهد آن را بپذیرد. نامه به نظر می رسد ناامیدی، فروپاشی داخلی. او به خود اجازه سخنان تند علیه روحانیت می دهد. اما، حتی با شکسته شدن تقریباً کامل، کارپوف همچنان از اصول قبلی روابط با کلیسا دفاع می کند و بر اهمیت ملی آنها تأکید می کند:

کمیته مرکزی CPSU، رفیق. Furtseva E.A.
من به شما مراجعه می کنم ، اکاترینا آلکسیونا ، فقط به این دلیل که شما با مسائل ما سروکار دارید.
با توجه به شرایط فعلی، امروز به کمیته مرکزی CPSU مراجعه کردم تا از سمت ریاست شورا برکنار شوم و مستمری بگیرم.
من هرگز در زندگی ام چنین تجربه اخلاقی سختی نداشته ام. وقتی در سال 1956 به دلیل نقض قانون انقلابی در سال 1937 به شدت توبیخ شدم، سخت بود - بالاخره این اولین توبیخ بود، اما متوجه شدم و زنده ماندم.
چهار ماه پیش از مرگ غیرمنتظره همسرم شوکه شدم.
اکنون یک تجربه جدید وجود دارد - بازنشستگی پس از 44 سال کار چندان آسان نیست (در یک کارخانه، در نیروی دریایی، Cheka-OGPU-MGB و 16 سال به عنوان رئیس شورا)، اما من از این کار جان سالم به در خواهم برد. همچنین، زیرا این موضوع نیز شخصی است.
برای تقریباً 16 سال لازم بود با یک محیط ناخوشایند ارتباط برقرار کنیم که در آن تمام رذایل انسانی ایجاد شده بود، اما حزب تصمیم گرفت روابط لازم بین دولت و کلیسا برقرار کند، تا از کلیسا در جهت منافع دولتی خود و اعتماد استفاده کند. باید توجیه می شد
به جرات می توانم بگویم که وجدانم راحت است، اشتباه سیاسی در کارم مرتکب نشدم، اما کاستی هایی در کارم بوده و هست و اگر آنها را درک کنید، همیشه می توانید به سرعت آن ها را اصلاح کنید.
... من چه می پرسم؟ مایلم شما شخصا یا رفیق سوسلوف یا یکی دیگر از دبیران کمیته مرکزی حزب کمونیست چین از من پذیرایی کنید.
در گفتگو به مسائل شخصی نمی پردازم. من نگران علتی هستم که یک ربع از عمرم را به آن بخشیده ام و پس از تأملی طولانی و دشوار، وقتی تقریباً به مرز از دست دادن کنترل خودم رسیدم، تصمیم گرفتم به شما مراجعه کنم، زیرا ... اگر حرف نزنم هرگز بهتر نمی شوم و مهمتر از همه وظیفه خود می دانم که افکارم را به شما و کمیته مرکزی بگویم زیرا سوء تفاهمات بسیار جدی می بینم که در صورت عدم اصلاح می تواند منجر به نادرستی شود. و پیامدهای نامطلوب و این به نفع دولت ها نیست.
کارپوف G.G. 22

(اما نه فورتسوا و نه سوسلوف او را نپذیرفتند و جلسه را به معاون اداره تبلیغات و تحریک انتقال دادند.)

هشت روز بعد، در 14 مارس، او نامه دیگری به دستیار فورتسوا می دهد. هیچ طغیان عاطفی وجود ندارد و کاملاً به حفظ اصول عادی سازی روابط بین دولت و کلیسا اختصاص دارد. کارپوف بر منافع سیاست خارجی کشور تأکید می کند که فدراسیون روسیه می تواند در اجرای آن مشارکت داشته باشد کلیسای ارتدکس:

از 14 کلیسای ارتدکس خودکامه در جهان، 9 کلیسا به طور کامل از ابتکارات پاتریارک مسکو حمایت می کنند.
...اکنون برنامه ریزی شده است که ظرف 1-2 سال یک شورای کلیسایی یا اجلاس همه کلیساهای ارتدکس جهان تهیه و برگزار شود.
... چگونه می توان این کار را انجام داد ... اگر ما ... اداره بی ادبانه را در رابطه با کلیسا تشویق کنیم و به انحرافات در تبلیغات علمی - الحادی پاسخ ندهیم.
من چنین اقداماتی مانند انفجار ساختمان های کلیسا را ​​غیرقابل قبول می دانم23.
G. Karpov در این نامه همچنین به نارضایتی روحانیون از حقایق عظیم مدیریت اشاره کرد و به افکار پاتریارک الکسی در مورد استعفا اشاره کرد. و با وفادار ماندن به خود، مجدداً پیشنهاد داد که امتیازاتی بدهد - برای مثال "اجازه ساختن ساختمانی برای مدرسه علمیه کیف"24.

او می دانست که زمان کمی برای او باقی مانده است و افرادی که به دلایل مختلف از جمله عدم تحصیلات به قدرت رسیدند، نقش کلیسا در تاریخ دولت و اهمیت آن در زندگی را درک نکرده و نخواهند کرد. از جامعه حتی تحت کنترل دولت شوروی، او به انجام ماموریت معنوی خود ادامه داد. او این را فهمید. و نقش معنوی در این بینش متعلق به سلسله مراتب برجسته قرن بیستم بود که او خوش شانس بود که با آنها ارتباط برقرار کرد: پدرسالاران سرگیوس (استراگورودسکی) و الکسی (سیمانسکی)، متروپولیتنان نیکلای (یاروشویچ) و گریگوری (چوکوف)، اسقف اعظم لوقا (Voino) -Yasenetsky) و بسیاری دیگر که زندگی او را با آنها همراه کرد.

استعفای جی. کارپوف یک سال دیگر به طول انجامید. در پشت سر او، مقامات در حال آماده سازی یک "اصلاح کلیسا" بودند که برای چندین دهه طراحی شده بود و بر اساس تغییرات در اساس فعالیت های کلیسای ارتدکس روسیه طراحی شده بود.

آغاز اجرای آن با قطعنامه کمیته مرکزی CPSU در 13 ژانویه 1960 "در مورد اقداماتی برای از بین بردن نقض قوانین شوروی در مورد فرقه ها توسط روحانیون" همراه است.

روحانیون شوروی چه موادی از قانون را نقض کردند؟

همانطور که مشخص است، فرمان لنین در مورد جدایی کلیسا از دولت در 23 ژانویه 1918 و دستورالعمل های بعدی کمیساریای مردمی عدالت برای اجرای آن، مقرراتی را ارائه کرد که طبق آن جوامع مذهبی می توانستند اموال کلیسا را ​​تصرف کنند.

"مقررات مربوط به مدیریت کلیسای ارتدکس روسیه" که توسط شورای محلی در 31 ژانویه 1945 تصویب شد، اعضای محله را از مدیریت اموال و وجوه حذف کرد و این حق را همانطور که قبلاً بود به پیشوا بازگرداند. "مقررات" قدرت سندی را دریافت کرد که توسط دولت تصویب شد (قطعنامه شورای کمیسرهای خلق در 28 ژانویه 1945 تصویب شد)25.

قطعنامه ژانویه 1960 به "نقض" دیگری از قوانین مربوط به فرقه ها اشاره کرد: "همچنین باید توجه داشت که قطعنامه کمیته اجرایی مرکزی روسیه و شورای کمیسرهای خلق RSFSR مورخ 8 آوریل 1929 "در مورد انجمن های مذهبی" ” به جوامع مذهبی این حق را می دهد که تمام اموال کلیسا را ​​در اختیار داشته باشند و روحانیون را استخدام کنند. با این حال، بر خلاف این قانون، یک رئیس کلیسا، که توسط یک اسقف خاص منصوب می‌شد، در راس هر جامعه مذهبی مؤمنان قرار می‌گرفت.

وزرای عبادت تمام مدیریت کلیساها را در دست خود متمرکز کرده‌اند و از این امر در جهت تقویت و گسترش دین استفاده می‌کنند».

تشکیل یک دست توسط روسای کلیساهای دهه بیست و دستگاه های اجرایی آنها، توسعه فعالیت های خیریه و آموزش فعالان کلیسا با روحیه نافرمانی از مقامات»27 نیز به عنوان نقض قانون مورد توجه قرار گرفت.

قطعنامه کمیته مرکزی CPSU در 13 ژانویه 1960 بر نکته دیگری مربوط به "غصب قدرت توسط روحانیت" تأکید کرد - تضعیف کنترل بر فعالیت های روحانیون و انجمن های مذهبی.

یک سال بعد، در 16 ژانویه 1961، شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی اتحاد جماهیر شوروی قطعنامه ویژه "در مورد تقویت کنترل بر فعالیت های کلیسا" را تصویب کرد. تمام قوانین قانونی تصویب شده در طول جنگ بزرگ میهنی را لغو کرد جنگ میهنیو دهه اول پس از جنگ.

این دو قطعنامه مبنای «قانونی» اصلاحات «کلیسا» شد که شامل شش ماده اصلی بود:

«1) تجدید ساختار ریشه ای اداره کلیسا، حذف روحانیون از امور اداری، مالی و اقتصادی در انجمن های مذهبی، که اقتدار روحانیون را در نظر مؤمنان تضعیف می کند.
2) اعاده حق اداره انجمن های مذهبی توسط نهادهایی که از بین خود مؤمنان انتخاب می شوند.
3) بستن تمام کانال های فعالیت های خیریه کلیسا، که قبلاً به طور گسترده برای جذب گروه های جدید از مؤمنان استفاده می شد.
4) حذف مزایای مالیات بر درآمد برای روحانیون ، اخذ مالیات از آنها به عنوان صنعتگران غیر تعاونی ، خاتمه خدمات اجتماعی دولتی برای پرسنل غیر نظامی کلیسا ، حذف خدمات اتحادیه کارگری.
5) محافظت از کودکان در برابر نفوذ دین.
6) انتقال روحانیون به حقوق ثابت، محدود کردن مشوق‌های مادی روحانیون که باعث کاهش فعالیت آنها می‌شود».

ایدئولوژیست های «اصلاحات کلیسا» به وضوح دریافتند که «تجدید ساختار حکومت کلیسا» می تواند یک موضوع «پیچیده و ظریف» باشد. راه حل به سرعت پیدا شد: "برای اینکه هیچ گونه عارضه ای در روابط بین کلیسا و دولت ایجاد نشود، بسیاری از رویدادها از طریق دستان کلیسا انجام می شود"29.

بنابراین، حذف روحانیون از فعالیت های مالی و اقتصادی در محله، یک جهت کلیدی "اصلاحات"، با "توصیه دولت" با تصمیم مجمع کلیسای ارتدکس روسیه در 18 آوریل 1961 انجام شد. با تصویب بیشتر توسط شورای اسقف ها در 18 ژوئیه 1961، که قطعنامه آن فقط می تواند شورای محلی را لغو کند.

اکثر اسقف های حاضر در شورا، با درک سنگینی این تصمیم، به طور کامل مقیاس آزار و اذیتی را که آغاز شده بود، درک نکردند.

و سخنان اعلیحضرت پاتریارک الکسی که توسط وی در شورا بیان شد، برای سالها به عنوان یک ریسمان راهنمایی برای خدمت کشیشی روسی در شرایط جدید وجود کلیسا در کشور شوروی تبدیل شد: "یک پیشوای باهوش، یک انجام دهنده محترم خدمات الهی و از همه مهمتر، یک مرد زندگی بی عیب و نقص همیشه می تواند اقتدار خود را در محله حفظ کند. و اهل محله نظر او را می شنوند و او آرام می گیرد که دیگر دغدغه های اقتصادی به او نمی رسد و می تواند کاملاً خود را وقف رهبری معنوی گله اش کند»30.

این جملات آموزشی قدرت مقاومت در برابر بهمن "اصلاحات کلیسا" را به وجود آورد که در درجه اول هدف آن تغییر کل ساختار زندگی کلیسا و از بین بردن نظم حکومت محلی بود. و خود اجرای آن سال ها برنامه ریزی شده بود.

یکی از اولین اقدامات اصلاحات، ثبت همزمان تمامی انجمن های مذهبی بود. در طول اجرای آن، «بسیاری از کلیساهای غیرفعال، ساختمان های نماز استفاده نشده و محله های در حال مرگ شناسایی شدند. شورا اقداماتی را برای حذف یارانه‌های انجمن‌های مذهبی قوی‌تر و پاتریارسالاری به این قبیل کلیساها انجام داد که منجر به توقف فعالیت آنها شد. ما با هر جامعه مذهبی در محل برخورد کردیم. بر اساس قانون ساختمان های عمومیکه در طول جنگ توسط کلیساها اسیر شده بودند، به صاحبان سابق خود بازگردانده شدند و به مؤسسات و مدارس فرهنگی تبدیل شدند. بسیاری از انجمن های مذهبی ضعیف و متلاشی شده از ثبت خارج شده اند. پایه مادی ارتدکس به طور محسوسی محدود شده است»31. (این سخنان به کمیته مرکزی CPSU توسط F. Furov، معاون رئیس شورای امور مذهبی، در اوت 1970 گزارش شد و در مورد نتایج تجدید ساختار اداره کلیسا گزارش داد.)

از نظر دیجیتالی، این گونه به نظر می رسید: در سال 1960، 13008 کلیسای ارتدکس وجود داشت که در طول یک دهه، 32 صومعه ارتدکس، از جمله لاورای کیف، باقی مانده بود. امروزه (1970 - O.V.) 16 صومعه وجود دارد که 1200 راهب، عمدتاً مسن، در آنها زندگی می کنند. شبکه موسسات آموزشی دینی نیز در سالهای اخیر کاهش یافته است. در حال حاضر دو مدرسه علمیه و سه حوزه علمیه وجود دارد. تعداد دانش آموزان در مدارس علمیه به طور پیوسته در حال کاهش است: در سال 1960 617 نفر و در سال تحصیلی 1969/70 - 447 نفر بودند. سال گذشته، 57 نفر از مدارس الهیات به بخش ها فرستاده شدند. کلیسا در حال حاضر بحرانی را در مورد کادر روحانیون تجربه می کند. در سال 1969، 214 نفر از آنها به دلایل مختلف ترک تحصیل کردند و 175 کشیش تعیین شدند.

گزارش نتایج ده ساله اصلاحات در بدبینی خود قابل توجه است. پیش از سال 1960 هرگز دولت به این صراحت در زندگی داخلی کلیسا مداخله نکرده بود و در نتیجه کل ساختار وجودی آن را مختل کرده بود. همیشه فشار وجود داشت: هم در شرایط وحشت در دهه 30 و هم در "نیو دیل" دهه 40 و اوایل دهه 50. اما تاریخ روابط دولت و کلیسا هرگز چنین مداخله کاملی را نمی شناسد: «شورای امور مذهبی این فرصت را داشت که فعالیت های پاتریارسالاری مسکو، ادارات، ادارات و مقامات آن را تحت کنترل دقیق قرار دهد تا بر همه تصمیمات اساسی تأثیر بگذارد. رئیس کلیسا و سینود، بر انتخاب اسقف های اسقف نشین و سایر شخصیت های برجسته کلیسا تأثیر بگذارد.
در حال حاضر، یک سیستم نسبتاً گسترده، می‌توان گفت، جامع و مؤثر کنترل بر فعالیت‌های ایلخانی پدید آمده است»34.

کلیسای ارتدکس روسیه با آزار و اذیت جدیدی روبرو شد، زیرا قبلاً تجربه زیادی از حضور در کشور شوروی داشت. بنابراین، در 16 فوریه 1960، در کنفرانس عمومی شوروی، پاتریارک الکسی به نفع خلع سلاح صحبت کرد. رئیس کلیسای روسیه از یک تریبون بلند سخنانی را در مورد آزار و اذیتی که جهان شنیده گفت: "کلیسای مسیح که خیر مردم را هدف خود می داند، حملات و سرزنش های مردم را تجربه می کند و در عین حال به وظیفه خود عمل می کند. ، مردم را به صلح و عشق دعوت می کند. علاوه بر این، در این موقعیت کلیسا، برای اعضای مؤمن آن، آسایش زیادی وجود دارد، زیرا اگر تمام حملات خصمانه علیه مسیحیت، تاریخ دو هزار ساله اش گویای خود باشد، چه معنایی می تواند داشته باشد. توسط خود مسیح پیش بینی شد و وعده استواری کلیسا را ​​داد و گفت که حتی دروازه های جهنم نیز بر کلیسای او چیره نخواهد شد.» این بیانیه عمومی بی سابقه به طور غیرمستقیم به کار G. Karpov پایان داد که سرنوشت او در آن زمان تعیین شده بود. در 21 فوریه ، او بازنشسته شد و V.A. رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه شد. کوروئیدوف، یک کارمند حزب که حتی یک صدم توانایی های سلف خود را نداشت.

استعفای کارپوف با برکناری از سمت رئیس اداره روابط خارجی کلیسا متروپولیتن نیکولای (یاروشویچ)، یکی از سلسله مراتب برجسته قرن بیستم، که آشکارا با تشدید دوره دولت-کلیسا مخالفت کرد، برکنار شد.

در ژوئن 1960، ارشماندریت نیکودیم (روتوف) رئیس بخش روابط کلیسای خارجی کلیسای ارتدکس روسیه شد، که با نام او بیشتر رویدادهای زندگی کلیسا در دهه دراماتیک بعدی مرتبط خواهد بود.

«اصلاحات کلیسا» خروشچف تنها جنبه مشهود سیاست دولت-کلیسا است. دیگری نیز وجود داشت - استفاده از کانال های کلیسای خارجی برای اجرای برنامه های دولت سیاسی. در عین حال، مقامات نه تنها منافع خارجی کلیسا را ​​در نظر نگرفتند، بلکه بدبینانه آنها را زیر پا گذاشتند و اصلاً به عواقبی که می تواند و می تواند طنین تاریخی طولانی مدت داشته باشد اهمیتی نمی دهد.

یادداشت
1 RGANI. F. 5. Op. 33. د 90. ل 64، 140.

2 RGANI. F. 5. Op. 17. د. 452. ل. 1.

3 همان. L. 5.

4 همان. L. 4.

6 همان. L. 177.

7 RGANI. F. 5. Op. 16. D. 650. L. 18.

8 WUA فدراسیون روسیه. F. 98. Op. 34. پور. 20. بابا. 146. L. 36.

9 RGANI. F. 5. Op. 16. D. 669. L. 1.

10 CPSU در قطعنامه ها و تصمیمات کنگره ها، کنفرانس ها و پلنوم های کمیته مرکزی. ت 8. صص 428-432.

11 Shkarovsky M.V. کلیسای ارتدکس روسیه در زمان استالین و خروشچف. م.، 1999. ص 350.

12 RGANI. F. 5. Op. 16. د 754. ل 36، 37.

13 همان. L. 37.

16 اودینتسف M.I. دولت و کلیسا در روسیه قرن XX ص 117.

17 Shkarovsky M.V. فرمان. Op. ص 362. 18 RGANI. F. 5. Op. 33. د 126. ل 30.

21 همان. L. 31.

22 RGANI. F.5. Op. 33. د 126. ل 35، 36.

23 همان. L. 37-41.

25 RGANI. F. 5. Op. 62. د 37. ل 154.

27 همان. L. 155.

29 همان. L. 159. 30 ZhMP. 1961. شماره 8. ص 6.

31 RGANI. F.5. Op. 62. د 37. ل 158.

33 همان. L. 158, 159.

34 همان. L. 163.

35 ZhMP 1960. شماره 3. ص 34-35.

تلاش برای مقابله با کشیش ها، ممنوعیت زنگ زدن، تبلیغ بی خدایی - همه اینها در زمان خروشچف اتفاق افتاد.تعداد صومعه ها و کلیساهای ارتدکس در اتحاد جماهیر شوروی به شدت کاهش یافت. موضع منشی اول در مورد کلیسا از اظهارات وی به وضوح قابل مشاهده است.

حمله خروشچف به کلیسا در پاییز 1958 آغاز شد، زمانی که چندین قطعنامه صادر شد. از سازمان های حزبی و عمومی خواسته شد تا به بقایای مذهبی در آگاهی و زندگی مردم شوروی حمله کنند. مالیات بر زمین های کلیسا از جمله حتی قبرستان ها در صومعه ها افزایش یافت. کتاب های مذهبی از کتابخانه ها ناپدید شدند. مقامات سعی کردند از ورود مؤمنان به اماکن مقدس جلوگیری کنند: خوک‌خانه‌ها و زباله‌دانی‌ها در کنار آنها یا حتی درست در جای خود نصب شده بود. در 8 مه 1959، مجله "علم و دین" تأسیس شد و کمپینی برای ترویج بی خدایی تهاجمی، مشابه آنچه قبلاً در دهه 20 اتفاق افتاده بود، آغاز شد.

در اواخر دهه 50، خروشچف زنگ زدن زنگ ها را ممنوع کرد، که توسط استالین در پاییز 1941 مجاز شد. . تلاش روحانیون برای مقاومت در برابر این ممنوعیت ناموفق بود. متروپولیتن نیکولای کروتیتسکی و کلومنا، در جهان بوریس یاروشویچ(تصویر زیر) حمله خروشچف به کلیسا را ​​با آزار و اذیتی که قبل از جنگ بزرگ میهنی وجود داشت مقایسه کرد. خروشچف از کلانشهر متنفر بود و بعداً به برکناری او دست یافت.

بستن کلیساها و صومعه ها در همه جا ممکن نبود. بنابراین، تلاش برای انحلال صومعه Rechul در نزدیکی کیشینو به یک قتل عام واقعی تبدیل شد. و هنگامی که دستور تعطیلی به صومعه Pskov-Pechersky آورده شد، ارشماندریت آلیپی، در جهان ایوان ورونوف ( در عکس زیر ) ، کاغذ را پاره کرد و سوزاند و گفت که شهادت را ترجیح می دهم تا صومعه را ببندم. جماعت ساختمان را در حلقه ای محکم احاطه کردند،پلیس به مردم شلیک کرد، یک نفر کشته و تعدادی زخمی شدند. اما همچنان از صومعه دفاع می شد. خروشچف و یارانش نیز در نهایت از این صومعه عقب ماندند.

مقامات شوروی فشار را بر لاورای تثلیث سنت سرگیوس افزایش دادند - پلیس و افرادی که لباس های غیرنظامی به تن داشتند، در آنجا کارزار ارعاب را انجام دادند. در روز یادبود سنت سرگیوس رادونژ، 8 اکتبر 1960، آنها بسیاری از مؤمنان را بازداشت کرد و آنها را دستگیر کرد و از آنها خواست که دیگر هرگز به لاورا نیایند. یک سال بعد لاورای کیف پچرسک بسته شد و حتی گردشگران اجازه ورود به آن را نداشتند.اما کار دو صومعه در کیف نمی تواند متوقف شود.

در سال 1961، خروشچف خواستار برکناری متروپولیتن نیکلاس شد، که انتقاد او از دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست به طور فزاینده‌ای شدیدتر می‌شد. از تام خواسته شد که به یک بخش در لنینگراد یا نووسیبیرسک نقل مکان کند. متروپولیتن امتناع کرد و اظهار داشت که مانند هر شهروند اتحاد جماهیر شوروی، او حق دارد در محل ثبت نام خود - در خانه کوچکی در نزدیکی ایستگاه مترو باومانسکایا زندگی کند، جایی که یک پرستار زن خاص در کارهای خانه به او کمک کرد. در خانه او به عنوان خانه دار عمل می کرد. برخی از مورخان بر این باورند که این زن استخدام شد و در طول اولین حمله قلبی کلانشهر در پاییز 1961، او نه با آمبولانس معمول منطقه، بلکه با آمبولانسی که به او دستور داده شده بود، تماس گرفت. نیکولای یاروشویچ به بیمارستان منتقل شد و در شرایط عجیبی درگذشت.

بنابراین، در سال 1958-1964، بیش از چهار هزار کلیسای ارتدکس بسته شد. اوج حملات خروشچف به کلیسا، انفجار کلیسای تغییر شکل در مسکو در اوایل ژوئیه 1964 به بهانه ساخت مترو بود. شاهدان عینی به یاد می آورند که به نظر می رسید کلیسا از سطح زمین بلند شده و فرو ریخت. مردم در حال اشک آجرها را به یادگاری بردند. برخی از معتقدان معتقدند که استعفای خروشچف در 14 اکتبر 1964 در روز شفاعت مریم مقدس اتفاقی نبود - شاید اینگونه بود که خداوند به منشی اول برای اقدامات کفرآمیز و بدبینانه علیه کلیسا پاداش داد..

البته، در تاریخ رابطه نیکیتا سرگیویچ خروشچف با کلیسا، تعداد زیادی شایعات و افسانه وجود دارد. این تا حدی به این دلیل است که تحقیقات اصلی در مورد مشکلات زندگی مذهبی در اتحاد جماهیر شوروی توسط شوروی شناسان غربی، مانند جین الیس یا پوسپلوفسکی، که منابع و داده های آرشیوی دقیقی نداشتند، انجام شد. اغلب آنها به سادگی شایعاتی را انجام می دادند که بعداً در کارهای علمی گنجانده شد و توسط بسیاری به عنوان اطلاعات دقیق و اثبات شده تلقی شد.

آیا می توان گفت که این یکی از سخت ترین دوره های تاریخ کلیسا بود؟ بی شک. اما وقتی می گویند "آزار و شکنجه خروشچف"، اغلب فراموش می کنند که واقعاً چه کسی این برنامه ها را توسعه داده است. آ این کار توسط ایدئولوگ ارشد حزب کمونیست، میخائیل سوسلوف انجام شد. .

میخائیل سوسلوفدو بار به کلیسا حمله کرد. اولین مورد در سال 1949 بود، اما با موفقیت منعکس شد کارپوف- رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه. کارپوف، سرهنگ سابق امنیت دولتی، در سال 1943 توسط خود استالین به این سمت منصوب شد و در همان زمان به او گفت: "حتی به این فکر نکن که دادستان ارشد شوی." حمله دوم به کلیسا در سال 1954 و پس از مرگ استالین انجام شد، اما آن نیز خنثی شد.

از مکاتبات بازمانده کارپوف با پدرسالار الکسی اول مشخص است که آنها روابط بسیار گرم و دوستانه داشتند.، از جمله در دوره آزار و اذیت، که "خروشچف" نامیده می شد، زمانی که کارپوف هنوز به عنوان مدافع کلیسا عمل می کرد .

در مرکز الکسی اول و کارپوف قرار دارند

اگر چه آیا اصلاً استفاده از اصطلاح «آزار و اذیت» صحیح است؟ با این حال، آزار و شکنجه مستلزم نابودی کامل است، مانند، برای مثال، مسیحیان در روم باستان. در زمان خروشچف، البته، می توانیم در مورد آزار و اذیت کلیسا صحبت کنیم، می توانیم صحبت کنیم در مورد تبعیض علیه مؤمنان و روحانیون، ولی علاوه بر این، پدرسالار در تمام سالها عمارتی را در چیستی لین (محل اقامت سابق سفیر آلمان) اشغال کرد و در یک ZIL دولتی در اطراف مسکو رانندگی کرد.و سلسله مراتب کلیسا صلاحیت نمایندگی کمیته صلح شوروی و شرکت در جنبش جهانی را هنگام سفر به خارج داشتند.

البته این کار برای سیاست خارجی و برای «نجات چهره» انجام شد.. با این حال، کلمه "آزار و شکنجه" در مورد وضعیت صدق نمی کند. این تناقض اصلی بود. از یک سو، آنچه در کشور اتفاق می‌افتد را قطعاً می‌توان یک کمپین ضد مذهبی نامید، و از سوی دیگر، در سطح بین‌المللی، مقامات شوروی خواهان حفظ حضور کلیسای ارتدکس روسیه در حیات سیاسی این کشور بودند. کشور. علاوه بر این، کشورهای غربی و در درجه اول ایالات متحده، آنچه را که در حال رخ دادن بود از نزدیک دنبال کردند و سعی کردند تغییرات مذهبی در اتحاد جماهیر شوروی را در نظر جامعه جهانی به عنوان آزار و اذیت مؤمنان معرفی کنند..

البته حمله به مواضع کلیسا در جریان بود: اسقف اعظم چرنیگوف آندری سوخنکو و اسقف ایوانوو جوب کرسوویچ محکوم و زندانی شدند. . آنها متهم به تجاوز از اختیارات رسمی و مالیات کم پرداخت شده. هر دو محکوم شدند، با این حال، در مقایسه با بیست سالی که برای پرونده‌های سیاسی صادر شده بود، به قول خودشان، این احکام «کودکانه» بود: پنج تا شش سال.

اسقف اعظم ایوب کرسوویچ در زمان خروشچف زندانی شد

مقامات تاکید اصلی را بر تبلیغات داشتند. دبیر اجرایی آن زمان مجله پدرسالار مسکو آناتولی واسیلیویچ ودرنیکوفتمام بریده های مربوط به دین را جمع آوری کرد.


A.Vedernikov

و تا پایان سال 1959، آژانسی که او برای این کار استخدام کرد، از کار کردن خودداری کرد، زیرا به سادگی نمی توانست با این بریده ها کنار بیاید، چنین جریانی از تبلیغات الحادی در مطبوعات شوروی در جریان بود. پدر اسکندر مردانگفت که روزانه حدود هفت تا هشت کتاب با محتوای الحادی منتشر می شود. می توانید تصور کنید که چه غوغایی عظیم بود.

پس از سال 1961، ثبت و کنترل همه مقدسات در کلیسا معرفی شد، یعنی ثبت اطلاعات گذرنامه ضروری شد: چه کسی در چه زمانی ازدواج کرد، غسل تعمید گرفت و غیره.در 18 ژوئیه 1961، شورای اسقف برگزار شد که در آن درخواست شد به طوری که یک کشیش رئیس G20 نباشد(هیئت اجرایی هر محله به ریاست یک رئیس و یک کمیسیون حسابرسی: بدون این "بیست" ثبت یک جامعه غیرممکن است) اما یک کارمند استخدامی بود. اکنون قرار بود «بیست» توسط یک بزرگ سکولار رهبری شود. در شورای اسقف ها در سال 1961، کشیشان از هر گونه حقوقی در جامعه محروم شدند.حالا "بیست" حق داشت بدون ذکر دلیل، قرارداد را با او فسخ کند.

تا سال 1959، پنجاه و هشت صومعه و هفت صومعه در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت.اما در پایان سال فوروف، معاون رئیس شورای امور مذهبی زیر نظر شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی، مذاکرات را با پدرسالار آغاز کرد. یادداشت های وی در این باره حفظ شده است تا سال 1961 با پاتریارک توافق شد که تعداد صومعه ها را بیست و دو یعنی تقریباً به نصف کاهش دهد و هر هفت صومعه را ویران کند.

مالیات بر زمین و شمع سازی افزایش یافت. شورای محله شروع به پرداخت حقوق کشیش کرد. طبق ماده نوزدهم مالیات ثابت شد و مشمول مالیات شد. که روحانیت را با یک کارآفرین خصوصی - دندانپزشک، کفاش و مشاغل مشابه یکی می دانست. . مالیات ها بالا بود، اما در عین حال کشیش کلیسای جامع تثلیث الکساندر نوسکی لاورا در دهه 70 پانصد و پنجاه روبل دریافت کرد. پس از پرداخت مالیات، از سیصد تا سیصد و پنجاه روبل باقی ماند، اما این نیز برابر با حقوق یک استاد بود. اسقف تا هزار روبل دریافت کرد.

کمپین ضد دینی بیشترین تأثیر را بر مؤسسات آموزشی دینی داشت. نه تنها صومعه ها، صومعه ها و اماکن مقدس بسته شد. آنها همچنین دلایلی برای تعطیلی مؤسسات آموزشی مذهبی پیدا کردند. وظیفه روشن بود: محروم کردن کلیسا از پرسنل. در آن زمان هشت حوزه علمیه و دو مدرسه در کشور وجود داشت. در نتیجه اقدامات اداری خروشچف، تنها سه مدرسه علمیه و دو آکادمی باقی ماند. مسئولان متفاوت عمل کردند. گاهی از پذیرش طلاب جدید جلوگیری می شد و در صورت نبود ظرفیت باید حوزه را تعطیل می کردند. برای انجام این کار، به عنوان مثال، آنها می توانند متقاضی را از طریق اداره ثبت نام و سربازی به آموزش نظامی فراخوانند یا او را به ارتش فراخوانند.. در موارد دیگر آنها از طریق پلیس یا از طریق Komsomol اقدام می کردند. یا می توانند به سادگی برق و آب را قطع کنند.

به طور کلی، کلیساها و سایر مؤسسات مذهبی به ندرت به همین شکل بسته می شدند، بدون اینکه دلیل قانونی ظاهر شود. بیشتر اوقات ، خود کشیش محله را ترک می کرد. یا از ثبت نام محروم شد و پس از آن نتوانست خدمت کند و پس از چند ماه معبد غیرفعال شد. سپس مقامات گفتند که چون جامعه وجود ندارد، معبد در حال بسته شدن است. بعد از آن گاهی فقط قفل می‌ایستاد، گاهی برای چیزی استفاده می‌شد و گاهی سعی می‌کردند آن را بشکنند یا صلیب را به زمین بزنند. همه چیز به مقامات محلی بستگی داشت .

اگر در مورد صومعه ها صحبت کنیم، سیستم ثبت نام در مبارزه با آنها بسیار مفید بود. صومعه بسته شد، راهبان به یکی از صومعه‌های همسایه نقل مکان کردند، و یورش‌های پلیس دائماً در آنجا انجام می‌شد و افراد بدون ثبت نام را دستگیر می‌کردند. مرا بردند، گذاشتند در «قفس میمون» و گفتند «اگر دوباره او را بگیریم، حکم می‌شود». در مورد طلاب حوزه علمیه نیز وضعیت مشابهی رخ داد. اگر فردی مثلاً از اوکراین می آمد و وارد حوزه علمیه لنینگراد می شد، به سادگی از ثبت نام محروم می شد تا مجبور شود شهر را ترک کند.

در اینجا باید متذکر شد که هنگام صحبت از کارزار ضد مذهبی، آنها اغلب فراموش می کنند که آزار و اذیت بر تمام اعترافات در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی تأثیر گذاشته است. قطعنامه به تصویب رسید سوسلوفو نامش را گذاشتند: «درباره کاستی‌های تبلیغات علمی-الحادی»، یعنی مبارزه با مذهب به طور کلی بود و نه فقط با کلیسای ارتدکس.

خروشچف شخصاً رهبری حمله به دین را بر عهده داشت . و البته، او برخی از پاتوس های عاشقانه عاشقانه انقلابی را داشت که با به دست گرفتن قدرت، شروع به اجرای آن کرد. او همه چیز را تغییر داد، همه چیز را بازسازی کرد، و در بهترین سنت های انقلابی، همه چیز را شکست تا چیزی جدید بسازد. کلیسا به نظر او مانعی در راه کمونیسم بودو کنگره بیست و دوم حزب اعلام کرد که سرانجام در بیست سال آینده کمونیسم ساخته خواهد شد. ادارات عقیدتی، رؤسای آنها، از جمله سوسلوف، از این استدلال استفاده کرد و خروشچف را به مبارزه با کلیسا سوق داد.

اما این یک جنبه سیاسی نیز داشت. خروشچف نه تنها با کلیسا، بلکه در درجه اول با گروه مخالفان خود جنگید. Malenkov، Voroshilov، Bulganin، Kaganovich، Molotov مخالفان آزار و اذیت کلیسا بودند.گارد قدیمی استالینیست معتقد بود که کلیسا نباید مورد ظلم قرار گیرد، بلکه باید هم در دولت سازی و هم در روابط بین المللی از آن استفاده کرد.

با این حال، سیاست خروشچف آنقدر منحصر به فرد و ناسازگار بود که او همزمان با حامیان مشارکت کلیسا در سیاست مبارزه کرد، اما در عین حال او به طور فعال از آن در روابط بین الملل استفاده کرد. در این دوره بود که کلیسای روسیه به شورای جهانی کلیساها پیوست.یعنی از یک طرف آزار و اذیت کلیسا در مقیاس وسیع در حال رخ دادن بود و در همان زمان اسقف نشین شوروی به خارج از کشور سفر کرد و شهادت داد که آزار و اذیتی وجود ندارد.

علاوه بر این، کلیسا به عنوان یک صلح‌ساز مورد استفاده قرار گرفت: رهبران آن در غرب با درخواست‌هایی برای محدود کردن، به عنوان مثال، استقرار موشک‌های هسته‌ای در اروپا صحبت کردند. پروژه های دولتی در زمان استالین و خروشچف شامل منطقه بسیار مهم دیگری بود - خاورمیانه. تنظیم روابط بین پدرسالارهای ارتدکس ضروری بود. و نه فقط برای حل و فصل، بلکه برای گرفتن یک موقعیت پیشرو. کلیسای ارتدکس روسیه، به نظر استالین و سپس رهبری خروشچف، باید رهبر ارتدکس جهانی می شد.

چیزی که خیلی جالبه کلیسا ارتباط نزدیکی با سازمان های امنیتی دولتی داشت . در ابتدا، شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه به طور کلی بخشی از کمیته امنیت دولتی بود. بعداً در زمان خروشچف بود که وظایف او محدود شد و در عوض سرهنگ کارپوفیک کارمند عادی حزب برای مدیریت امور کلیسا منصوب شد کوروئیدوا. اگرچه معاونان او البته هنوز از نهادهای امنیتی دولتی بودند. با توجه به فعالیت های سیاست خارجی کلیسا، ضد جاسوسی البته بر فعالیت های کلیسای روسیه نظارت داشت و تمام کشیشان را که به خارج از کشور سفر می کردند به دقت بررسی کرد.

در سال 1961، مبارزات ضد مذهبی به اوج خود رسیده بود. ابتدا حذف کردند کارپوواو رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه شد کوروئیدوف. دوم اینکه متروپولیتن درگذشت نیکولای یاروشویچ، و پروتوپیتر درگذشت نیکولای کولچیتسکی، که در مقاومت در برابر آزار و اذیت نیز نقش برجسته ای داشت.


کشیش نیکولای کولچیتسکی

کلیسا تکان خورد و از توانایی خود برای عملکرد عادی محروم شد، اما در نهایت آنها به این نتیجه رسیدند که روشنفکران که قبلاً نسبت به مشکلات مذهبی کاملاً بی تفاوت بودند شروع به همدردی با رهبران دین و کلیسا کردند. بسیاری از افراد مشهور، از جمله در سطح جهانی، شروع به صحبت در دفاع از کلیسا کردند.

سوتلانا دختر استالین تقریباً در اوج مبارزات ضد مذهبی غسل تعمید یافت. .



سوتلانا استالینا (تعمید در زمان سلطنت خروشچف)

آکادمیسین ساخاروف که معتقد نبود، شروع به حضور در دادگاه هایی کرد که در آن مؤمنان مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و از آنها دفاع می کرد. ، نامه های سرگشاده بنویسید. و این مهمتر از آن بود که یک مؤمن از آنها دفاع کند.

آکادمیک ساخاروف (در سالهای خروشچف).

در واقع دو فضای موازی برای اولین بار یکدیگر را دیدند و شروع به ارتباط کردند. این احتمالاً نتیجه مثبت اصلی مبارزات ضد مذهبی خروشچف بود - اتحاد در حال ظهور بین کلیسا و روشنفکران، زمانی که روشنفکران به کلیسا رفتند و بهترین نمایندگان کلیسا به دیدار روشنفکران روسیه رفتند.

« ما همچنان ملحد هستیم و سعی خواهیم کرد افراد بیشتری را از شر دوپینگ مذهبی آزاد کنیم. به زودی آخرین کشیش را در تلویزیون نشان خواهیم داد.


از سخنرانی خروشچف


نام او با ایده آب شدن همراه است، اما برای مؤمنان زمان سلطنت او زمستانی تلخ شد. ما در مورد علل و پیامدهای "اصلاحات کلیسا" خروشچف با اولگا واسیلیوا، استاد، دکترای علوم تاریخی، نویسنده تک نگاری های متعدد در مورد تاریخ کلیسا در قرن بیستم صحبت می کنیم.

- اولگا یوریونا، برای بسیاری نام خروشچف از نزدیک با مفهوم "ذوب" مرتبط است. چرا دقیقاً در این لحظه مؤمنان مورد آزار و اذیت شدید قرار گرفتند؟

- نیکیتا سرگیویچ خروشچف فرد بسیار دشواری بود. "اصلاحات کلیسا" خروشچف تا حد زیادی با نگرش شخصی او نسبت به استالین مرتبط بود. نیکیتا سرگیویچ استالین را دوست نداشت و از آن می ترسید. روابط متعادل و متعادل بین دولت و کلیسا، که در 1943-1953 در دوران "عصر طلایی" روابط کلیسا و دولت برقرار شد، برای خروشچف بقایای "کیش شخصیت" بود که باید با آن مبارزه کرد.

این دلیل اصلی بود. اما نیکیتا سرگیویچ به عنوان یک داوطلب-رمانتیست، می‌توانست باور کند که توسعه دانش علمی در دوره انتقالی پیش از کمونیستی، جایی برای کلیسا باقی نمی‌گذارد. در این زمان، تغییرات بزرگی در زندگی معنوی کشور رخ داد - دوره ای از الحاد علمی معرفی شد، مؤسسه الحاد ایجاد شد و مجله "علم و دین" شروع به انتشار کرد.

دلیل دوم آزار و شکنجه می تواند افزایش دینداری مردمی باشد که از گولاگ بیرون آمده اند.

در سال 1955، شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه 1310 درخواست برای افتتاح کلیساها دریافت کرد و 1310 درخواست کننده با پای خود به اینجا آمدند. یک سال بعد، 955 درخواست دیگر وجود داشت و تعداد متقاضیان تقریباً 700 نفر افزایش یافت. مردم پس از تبدیل شدن به کلیسا در اردوگاه، می خواستند به ایمان خود ادامه دهند.

اساس "اصلاحات کلیسا" خروشچف نیز تمایل به کنترل فعالیت های اقتصادی و اقتصادی کلیسا بود.

تفاوت بین "اصلاحات کلیسا" خروشچف و آزار و اذیت قبلی کلیسا چیست؟

- از ویژگی های این دوره میل مقامات به "قطعات قانونی" بود. در ژوئیه 1954، کمیته مرکزی CPSU قطعنامه ای صادر کرد "در مورد کاستی های عمده در تبلیغات علمی-الحادی و اقدامات برای بهبود آن" که "بسیاری از سازمان های حزبی، اتحادیه های کارگری و کومسومول" را محکوم کرد که "توجه لازم را به آموزش علمی و مادی کارگران و به ویژه جوانان در واقع، نویسندگان سند خواستار بازگشت به مدل روابط با کلیسا قبل از جنگ هستند.

اولین کسی که به این قطعنامه پاسخ داد اسقف اعظم لوکا (ووینو-یاسنتسکی) بود که از پاتریارک الکسی (سیمانسکی) خواست فوراً شورای اسقف ها را برای بحث در مورد این وضعیت تشکیل دهد. اسقف های دیگر مستقیماً در مورد رویکرد آزار و اذیت صحبت کردند.

در واقع، جوهر «اصلاحات کلیسا» خروشچف بازگشت قوانین پیش از جنگ بود.

تا سال 1943، کلیسا طبق فرمان "در مورد انجمن های مذهبی" در 8 آوریل 1929 زندگی می کرد. تمام فعالیت های ارتدکس تنها به دلیل فرصتی برای کشیش برای انجام مراسم مذهبی در معبد محدود بود. هر چیز دیگری ممنوع بود.

در 5 ژانویه 1943 ، تلگراف استالین به متروپولیتن سرگیوس با قدردانی از موقعیت میهن پرستانه وی و اجازه افتتاح حساب برای جمع آوری پول عملاً وضعیت کلیسا را ​​به عنوان یک شخص حقوقی بازگرداند و ستون تانک به نام دیمیتری دونسکوی شروع به جمع آوری وجوه کرد.

با قطعنامه های شورای کمیسرهای خلق در 22 اوت 1945 و 28 ژانویه 1946، به سازمان های کلیسا شخصیت حقوقی محدودی اعطا شد. آنها مجاز به خرید وسایل نقلیه، خرید خانه و ساخت و ساز جدید بودند. شوراهای کمیساریای خلق جمهوریهای اتحادیه متعهد شدند که در زمینه تدارکات مادی و فنی و تخصیص مصالح ساختمانی به مؤمنان کمک کنند.

- دلیل فوری حمله به مؤمنان چه بود؟

- برای شروع "اصلاحات کلیسا" به شخصی نیاز بود که نقض قوانین شوروی را در زمینه دین اعلام کند. او دبیر کمیته مرکزی حزب مولداوی، دیمیتری تکاچ شد، که در 5 مارس 1959 نامه ای به کمیته مرکزی فرستاد و در آنجا نقض قوانین شوروی در مورد فرقه ها را توصیف کرد. نویسنده پیام معتقد بود که تا سال 1957، فعالیت های شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه در واقع از بررسی سازمان های مذهبی توسط مقامات مالی جلوگیری می کند و همه اینها باعث افزایش نفوذ کلیسا و مذهب بر جمعیت می شود. دیمیتری تکاچ لغو اسناد 1945-1946 و بازگشت به عمل قطعنامه 1929 را پیشنهاد کرد.

– چند سال است که N.S. خروشچف قصد داشت وضعیت کلیسا را ​​حل کند، و چه مراحلی از "اصلاحات کلیسا" او برای کلیسا دردناک ترین بود؟

کل "اصلاحات کلیسا" خروشچف قرار بود تا سال 1970 تکمیل شود و در مرحله اول، خروشچف می خواست فرصت های مؤمنان را بسیار محدود کند. در ژانویه 1945، در شورای محلی، رئیس جمهور حق پذیرش را پس داد تصمیمات تجاری. طبق قانون سال 1929، جامعه یک کشیش را فقط برای ادای عبادات استخدام می کرد.

"اصلاحات کلیسا" بر اساس دو سند بود: 13 ژانویه 1960، "در مورد اقداماتی برای از بین بردن نقض قوانین شوروی در مورد فرقه ها توسط روحانیون".

یک سال بعد، فرمان "در مورد تقویت کنترل بر فعالیت های کلیسا" صادر شد. منظور از سند اول بازگشت به قانون 1929 بود. برای دستیابی به این هدف، فرمان 1961 تمام اسناد تصویب شده در طول جنگ و دوران پس از جنگ را لغو کرد.

"اصلاحات کلیسا" به شش نکته خلاصه شد و فرض کرد:

«1) تجدید ساختار ریشه ای اداره کلیسا، حذف روحانیون از امور اداری، مالی و اقتصادی در انجمن های مذهبی، که اقتدار روحانیون را در نظر مؤمنان تضعیف می کند.

2) اعاده حق اداره انجمن های مذهبی توسط نهادهایی که از بین خود مؤمنان انتخاب می شوند.

3) بستن تمام کانال‌های فعالیت‌های خیریه کلیسا که قبلاً برای جذب گروه‌های جدید از ایمانداران استفاده می‌شد.

4) حذف مزایای مالیات بر درآمد برای روحانیون ، اخذ مالیات از آنها به عنوان صنعتگران غیر تعاونی ، خاتمه خدمات اجتماعی دولتی برای پرسنل غیرنظامی کلیسا ، حذف خدمات اتحادیه کارگری.

5) محافظت از کودکان در برابر نفوذ دین.

۶) انتقال روحانیون به حقوق ثابت، محدود کردن مشوق‌های مادی روحانیون که باعث کاهش فعالیت آنها می‌شود.

اجازه بدهید در مورد بند چهارم قطعنامه نظر بدهم. روحانیت همیشه مالیات های زیادی می پرداخت: به عنوان عناصر بیکار، به عنوان صنعتگران، به عنوان اعضای حرفه های آزاد (در دوره پس از جنگ). اصلاحات به عنوان صنعتگران غیر تعاونی به مالیات برمی گردد.

کلمات در مورد خدمات اجتماعی اهمیت کمتری ندارند. کارگران مغازه شمع فروشی، نگهبانان، متصدیان محراب - همه آنها داشتند کتاب های کار، اعضای اتحادیه کارگری بودند. از سال 1961 آنها از همه این حقوق محروم شده اند. ترسناک بود.

در زمان خروشچف، یک فرد نمی توانست بیش از یک ماه کار کند - کل تجربه کاری فرد از بین رفت و افراد می توانستند برای انگلی محاکمه شوند. تقاضا برای "حفاظت از کودکان در برابر نفوذ دین" نیز منجر به عواقب جدی در صحنه شد. به عنوان مثال، در منطقه کویبیشف، مقامات محلی به طور گسترده مؤمنان را از حقوق والدین محروم کردند.

انتقال روحانیون به حقوق ثابت نیز ضربه ای به کلیسا وارد کرد - اکنون برای یک کشیش فعال بودن سودی ندارد. هر کاری بکند فقط حقوق می گیرد که بلافاصله مالیات های کلان از آن کسر می شود.

در تاریخ قرن بیستم، برای اولین بار، دولت قصد داشت تا این حد عمیق و بدبینانه در امور داخلی کلیسا دخالت کند، بنابراین توصیه شد که بسیاری از اقدامات "با دستان کلیسا" انجام شود.

در 18 ژوئیه 1961، شورای اسقف، روحانیون را از مدیریت کلیسا حذف کرد و این تصمیم تنها در سال 1988 توسط شورای محلی لغو شد. در تمام دهه های بعدی، کلیسا تلاش کرد بر فشارهای سیاسی وحشتناک غلبه کند.

در 18 ژوئیه، پاتریارک الکسی (سیمانسکی) در سخنرانی خود در شورای اسقف ها، راه هایی را برای غلبه بر این بحران به کلیسا ارائه می دهد: "یک پیشوای باهوش، یک انجام دهنده محترم خدمات الهی و مهمتر از همه، یک فرد دارای زندگی بی عیب و نقص همیشه خواهد بود. بتواند اقتدار خود را در محله حفظ کند. و نظر او را می‌شنوند و آرام می‌گیرد که دیگر دغدغه‌های اقتصادی به او نمی‌رسد و می‌تواند کاملاً خود را وقف رهبری معنوی گله‌اش کند...»

کلیسا چقدر از اقدامات خروشچف آسیب دید؟

پیامدهای «اصلاحات کلیسا» به بهترین وجه توسط آمار منعکس می شود. در سال 1960، 13008 کلیسای ارتدکس وجود داشت. تا سال 1970، 7338 صومعه باقی مانده بود، 32 صومعه ارتدکس فعالیت خود را متوقف کردند و 1200 صومعه باقی ماندند.

توجه به این واقعیت جالب است. در سال های 1961-1962، اظهاراتی در مورد "کنترل بر فعالیت های کلیسا" در گزارش های شورای امور مذهبی یافت می شد، اما واقعیت متفاوت به نظر می رسید. در جایی که اسقف می توانست با کمیسر امور مذهبی زبان مشترکی پیدا کند، اسقف می توانست در آنجا زندگی کند، اگرچه این هزینه تلاش های داخلی زیادی را به همراه داشت.

- آیا می توان نیکیتا سرگیویچ خروشچف را ملحد کلاسیک نامید یا باید او را شخصیت پیچیده تری در نظر گرفت؟

- تنها یک نامه از اومانیست ایتالیایی و شهردار فلورانس جورجیو لا پیرا وجود دارد که خروشچف در جوانی به مریم مقدس احترام می گذاشت: «آقای خروشچف عزیز! با تمام وجود برای شما آرزوی بهبودی دارم. می دانی، و من قبلاً چندین بار در این مورد برای شما نوشته ام، که همیشه به مدونا، مادر مهربان مسیح، که از دوران جوانی با او با چنین عشق و ایمانی رفتار کرده اید، دعا کرده ام تا بتوانید تبدیل شوید. خالق واقعی "صلح جهانی" در جهان. شاید شهردار فلورانس و نیکیتا سرگیویچ خروشچف نوعی گفتگوی شخصی داشتند که در آن خروشچف دعای خود را به مریم باکره در جوانی خود ذکر کرد، اما دیگر هیچ مدرک مستندی در این مورد وجود ندارد.

- عامل اقتصادی چه نقشی در آزار و اذیت خروشچف داشت؟

- البته، اگر فقط به مقدار کمک هایی که مؤمنان برای مثال به لاورای پوچایف فرستادند نگاه کنید، کل مبلغ ممکن است زیاد به نظر برسد، اما اگر به یاد داشته باشید که کلیسا چه مالیاتی پرداخت کرده است، درآمد بسیار کم خواهد بود. مقامات با شرکت های شمع کلیسا، که در سال 1943 پس از ملاقات استالین با سلسله مراتب ارتدکس ظاهر شدند، مبارزه کردند. قیمت فروش شمع ها از صد روبل به دویست روبل در هر کیلوگرم افزایش یافت و در کلیساها افزایش قیمت شمع ها ممنوع بود. این مالیات عطف به ماسبق شد و بسیاری از اسقف‌ها خود را در بدهی به دولت یافتند. اما به طور کلی، خفه کردن اقتصادی کلیسا انگیزه اصلی «اصلاحات کلیسا» خروشچف نبود. علاوه بر این، تا 80 درصد از پولی که در کلیسا بود صرف مالیات و انتقال به صندوق های مختلف می شد. عملا چیزی برای معابد باقی نمانده بود.

- در 6 دسامبر 1959، روزنامه پراودا نامه ای از کشیش سابق و معلم LDA الکساندر اوسیپوف منتشر کرد که در آن وی از ایمان خود چشم پوشی کرد. دلایل ارتداد و انگیزه های مرتدین چه بود؟

- من نمی دانم. من فقط می توانم در مورد الکساندر اوسیپوف بگویم - او سال ها یک کارگر جنسی بود. همه داوطلبانه کلیسا را ​​کنار گذاشتند. هیچ کس آنها را مجبور نکرد، هیچ اجباری در کار نبود. همه این مرتدان حتی در چارچوب موفقیت بشر به پایان بدی رسیدند. هیچ پست خاصی به آنها داده نشد.

- در 16 فوریه 1960، در جلسه کنفرانس عمومی شوروی برای خلع سلاح، پاتریارک الکسی (سیمانسکی) سخنرانی کرد که در آن درباره نقش ویژه کلیسای ارتدکس روسیه در تاریخ روسیه صحبت کرد. این سخنرانی چه معنای عملی داشت؟

- درک این نکته مهم است که قبل از این سخنرانی، پاتریارک الکسی (سیمانسکی) با رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه، گریگوری کارپوف صحبت کرد. سیر تکاملی این مرد جالب است.

از سال 1943 به اسقف نزدیک بود و این بار برای او بیهوده نبود.

در 21 فوریه 1960، پنج روز پس از سخنرانی پدرسالار، کارپوف از استعفای قریب الوقوع خود اطلاع داشت و موافقت خود را با این سخنرانی توسط پاتریارک الکسی اعلام کرد، زیرا آنها روابط انسانی بسیار خوبی داشتند.

پایان این سخنرانی که بسیاری از مردم آن را شنیدند و امیدوار بودند که مؤمنان از این آزارها جان سالم به در ببرند، جالب است: «این همه تلاش ذهن بشر علیه مسیحیت چه معنایی دارد، اگر تاریخ دو هزار ساله آن گویای خود باشد، اگر تمام حملات خصمانه علیه آن توسط خودش پیش‌بینی شده بود، مسیح وعده استواری کلیسا را ​​داد و گفت که حتی دروازه‌های جهنم نیز بر کلیسای او چیره نخواهد شد.»

یکی از مشهورترین قربانیان آزار و شکنجه خروشچف متروپولیتن نیکولای (یاروشویچ) بود. نقش این سلسله مراتب را در تاریخ کلیسا چگونه ارزیابی می کنید و فرضیات مبنی بر اینکه متروپولیتن نیکلاس بدون کمک افراد دیگر نمرده است چقدر معتبر است؟

پاتریارک الکسی و متروپولیتن نیکولای در این سالها روابط نسبتاً دشواری داشتند.

به زودی، اولین رئیس اداره روابط خارجی کلیسا در شرایط عجیبی درگذشت.

در مورد ارزیابی شخصیت او. او یکی از اسقف های برجسته قرن بیستم بود. مانند پاتریارک الکسی، متروپولیتن نیکلاس زندگی طولانی و دشواری داشت و آنها به درستی و عمیق آنچه را که در کشور اتفاق می افتاد ارزیابی کردند. او از بسیاری جهات یک عمل گرا بود و از هر فرصتی برای تقویت کلیسا حتی در سخت ترین شرایط استفاده می کرد.

او دقیقاً به این ترتیب به فعالیت های خود به عنوان رئیس مجلس نمایندگان DECR برخورد کرد. به طور کلی، فعالیت های بین المللی کلیسا در این سال ها نتایج شگفت انگیزی به همراه داشت. در شرایط " جنگ سرد«این کانال‌های کلیسا بود که مسیری شد که در آن روابط بین کشورها می‌توان ایجاد کرد. متروپولیتن نیکلاس همیشه خود را پسر کشورش می نامید که بسیار دوستش داشت. این موضع مدنی برای جانشین وی نیز یکی از شروط اعزام هیئت ما به شورای دوم واتیکان نبود سخنرانی در مورد بی اعتباری اتحاد جماهیر شوروی بود. این نمونه ای از نگرش شایسته نسبت به کشور خود حتی در سخت ترین شرایط "اصلاحات کلیسا" خروشچف است.

متروپولیتن نیکلاس واعظ فوق العاده ای بود. مردم دور از کلیسا پس از سخنان اسقف نیکلاس چیزی بسیار روشن و واضح احساس کردند. حتی در زمان حیات او، خطبه های شگفت انگیز او در مجله پدرسالار مسکو منتشر شد. او مانند هر شخصیت درخشان، دوستان و بدخواهان بسیاری داشت. اما متروپولیتن نیکلاس، همراه با پاتریارک های سرگیوس و الکسی، یکی از سه ستون آن دوره در تاریخ کلیسا بود. متروپولیتن نیکلاس صلیب بسیار سنگینی بر سر داشت و چیزهای زیادی را در سر و قلب خود نگه می داشت.

- بی رحمانه ترین آزار و شکنجه کلیسا توسط استالین به هدف خود نرسید. بر اساس سرشماری سال 1937، بخش قابل توجهی از پاسخ دهندگان خود را مؤمن نامیدند. آزار و شکنجه خروشچف با افزایش تبلیغات الحادی و توسعه آموزش همراه بود. کدام آزار و اذیت «موثرتر» از خروشچف یا استالین بود؟

این دوران کاملاً متفاوت است. به نظر من «اصلاحات کلیسا» خروشچف بیشتر از آزار و اذیت استالین آسیب معنوی به کلیسا وارد کرد. در دهه 1930 نسل های جدیدی از مومنان با خون شهدا رشد کردند.

در دهه 60، افراد کاملاً متفاوتی هم در کلیسا و هم در ایالت ظاهر شدند. دوران خروشچف در عین حال برای جامعه سخت تر و «مبهم» بود، «دهه شصت» متوجه آن نشد، در واقع، خروشچف از «ذوب شدن» می ترسید و نمی خواست که باعث سیل می شود که او قادر به کنترل آن نیست و آن را غرق می کند.

ما همچنان ملحد هستیم و سعی خواهیم کرد افراد بیشتری را از شر دوپ مذهبی رها کنیم.»

(از سخنرانی خروشچف در سال 1955)

تلاش برای مقابله با کشیش ها، ممنوعیت زنگ زدن، تبلیغ بی خدایی - همه اینها در زمان خروشچف اتفاق افتاد. تعداد صومعه ها و کلیساهای ارتدکس در اتحاد جماهیر شوروی به شدت کاهش یافت. موضع منشی اول در مورد کلیسا از اظهارات وی به وضوح قابل مشاهده است.

حمله خروشچف به کلیسا در پاییز 1958 آغاز شد، زمانی که چندین فرمان صادر شد. از سازمان های حزبی و عمومی خواسته شد تا به بقایای مذهبی در آگاهی و زندگی مردم شوروی حمله کنند. مالیات بر زمین های کلیسا از جمله حتی قبرستان ها در صومعه ها افزایش یافت. کتاب های مذهبی از کتابخانه ها ناپدید شدند. مقامات سعی کردند از ورود مؤمنان به اماکن مقدس جلوگیری کنند: خوک‌خانه‌ها و زباله‌دانی‌ها در کنار آنها یا حتی درست در جای خود نصب شده بود. در 8 مه 1959، مجله "علم و دین" تأسیس شد و کمپینی برای ترویج بی خدایی تهاجمی، مشابه آنچه قبلاً در دهه 20 اتفاق افتاده بود، آغاز شد.

در اواخر دهه 50، خروشچف زنگ زدن زنگ ها را ممنوع کرد، که توسط استالین در پاییز 1941 مجاز شد. تلاش روحانیون برای مقاومت در برابر این ممنوعیت ناموفق بود. متروپولیتن نیکولای کروتیتسکی و کلومنا، در جهان، بوریس یاروشوویچ، حمله خروشچف به کلیسا را ​​با آزار و اذیتی که قبل از جنگ بزرگ میهنی وجود داشت مقایسه کرد. خروشچف از کلانشهر متنفر بود و بعداً به برکناری او دست یافت.

بستن کلیساها و صومعه ها در همه جا ممکن نبود. بنابراین، تلاش برای انحلال صومعه Rechul در نزدیکی کیشینو به یک قتل عام واقعی تبدیل شد. و هنگامی که دستور بسته شدن به صومعه Pskov-Pechersky آورده شد ، ارشماندریت آلیپی ، در جهان ایوان ورونوف ، کاغذ را پاره کرد و سوزاند و گفت که ترجیح می دهد به شهادت برود تا صومعه را ببندد. جماعت ساختمان را در حلقه ای محکم محاصره کردند، پلیس به سوی مردم تیراندازی کرد، یک نفر کشته و چند نفر زخمی شدند. اما همچنان از صومعه دفاع می شد. خروشچف و یارانش نیز در نهایت از این صومعه عقب ماندند.

مقامات شوروی فشار را بر لاورای تثلیث سنت سرگیوس افزایش دادند - پلیس و افرادی که لباس های غیرنظامی به تن داشتند، در آنجا کارزار ارعاب را انجام دادند. در روز یادبود سنت سرگیوس رادونژ، 8 اکتبر 1960، آنها بسیاری از مؤمنان را بازداشت کردند و آنها را دستگیر کردند و از آنها خواستند که دیگر به لاورا نیایند. یک سال بعد، لاورای کیف پچرسک بسته شد و حتی گردشگران اجازه ورود به آن را نداشتند. اما کار دو صومعه در کیف نمی تواند متوقف شود.

در سال 1961، خروشچف خواستار برکناری متروپولیتن نیکلاس شد، که انتقاد او از دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست به طور فزاینده‌ای شدیدتر می‌شد. از تام خواسته شد که به یک بخش در لنینگراد یا نووسیبیرسک نقل مکان کند. متروپولیتن امتناع کرد و اظهار داشت که مانند هر شهروند اتحاد جماهیر شوروی، او حق دارد در محل ثبت نام خود - در خانه کوچکی در نزدیکی ایستگاه مترو باومانسکایا زندگی کند، جایی که یک پرستار زن خاص در کارهای خانه به او کمک کرد. در خانه او به عنوان خانه دار عمل می کرد. برخی از مورخان بر این باورند که این زن استخدام شد و در طول اولین حمله قلبی کلانشهر در پاییز 1961، او نه با آمبولانس معمول منطقه، بلکه با آمبولانسی که به او دستور داده شده بود، تماس گرفت. نیکولای یاروشویچ به بیمارستان منتقل شد و در شرایط عجیبی درگذشت.

بنابراین، در سال های 1958-1964، بیش از چهار هزار کلیسای ارتدکس بسته شدند. اوج حملات خروشچف به کلیسا، انفجار کلیسای تغییر شکل در مسکو در اوایل ژوئیه 1964 به بهانه ساخت مترو بود. شاهدان عینی به یاد می آورند که به نظر می رسید کلیسا از سطح زمین بلند شده و فرو ریخت. مردم در حال اشک آجرها را به یادگاری بردند. برخی از معتقدان بر این باورند که استعفای خروشچف در 14 اکتبر 1964 تصادفی نبوده است - در روز شفاعت مقدس الهیات مقدس - شاید اینگونه بود که خداوند به منشی اول برای اقدامات کفرآمیز و بدبینانه علیه کلیسا پاداش داد.

"به زودی ما آخرین کشیش را در تلویزیون نشان خواهیم داد."

(از سخنرانی خروشچف)

البته، در تاریخ رابطه نیکیتا سرگیویچ خروشچف با کلیسا، تعداد زیادی شایعات و افسانه وجود دارد. این تا حدی به این دلیل است که تحقیقات اصلی در مورد مشکلات زندگی مذهبی در اتحاد جماهیر شوروی توسط شوروی شناسان غربی، مانند جین الیس یا پوسپلوفسکی، که منابع و داده های آرشیوی دقیقی نداشتند، انجام شد. اغلب آنها به سادگی شایعاتی را انجام می دادند که بعداً در کارهای علمی گنجانده شد و توسط بسیاری به عنوان اطلاعات دقیق و اثبات شده تلقی شد.

آیا می توان گفت که این یکی از سخت ترین دوره های تاریخ کلیسا بود؟ بی شک. اما وقتی می گویند "آزار و شکنجه خروشچف"، اغلب فراموش می کنند که واقعاً چه کسی این برنامه ها را توسعه داده است. و این توسط ایدئولوگ اصلی حزب کمونیست، میخائیل سوسلوف انجام شد. و دو بار به کلیسا حمله کرد. اولین مورد در سال 1949 بود، اما کارپوف، رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه، با موفقیت منعکس شد. کارپوف، سرهنگ سابق امنیت دولتی، در سال 1943 توسط خود استالین به این سمت منصوب شد و در همان زمان به او گفت: "حتی به این فکر نکن که دادستان ارشد شوی." حمله دوم به کلیسا در سال 1954 و پس از مرگ استالین انجام شد، اما آن نیز خنثی شد.

از مکاتبات بازمانده کارپوف با پاتریارک الکسی اول، مشخص است که آنها روابط بسیار گرم و دوستانه ای داشتند، از جمله در دوره آزار و اذیت، که "خروشچف" نامیده می شد، زمانی که کارپوف هنوز به عنوان مدافع کلیسا عمل می کرد.

اگر چه آیا اصلاً استفاده از اصطلاح «آزار و اذیت» صحیح است؟ با این حال، آزار و شکنجه مستلزم نابودی کامل است، مانند، برای مثال، مسیحیان در روم باستان. در دوران خروشچف، البته می توان در مورد آزار و اذیت کلیسا صحبت کرد، می توان از تبعیض علیه مؤمنان و روحانیون صحبت کرد، اما پدرسالار در تمام سال ها عمارتی را در چیستی لین (محل اقامت سابق سفیر آلمان) اشغال کرد و با یک ZIL دولتی در اطراف مسکو رانندگی کرد. و سلسله مراتب کلیسا صلاحیت نمایندگی کمیته صلح شوروی و شرکت در جنبش جهانی را هنگام سفر به خارج داشتند.

البته، این کار برای سیاست خارجی انجام شد تا "رضوان چهره" حفظ شود. با این حال، کلمه "آزار و شکنجه" در مورد وضعیت صدق نمی کند. این تناقض اصلی بود. از یک سو، آنچه در کشور اتفاق می‌افتد را قطعاً می‌توان یک کمپین ضد مذهبی نامید، و از سوی دیگر، در سطح بین‌المللی، مقامات شوروی خواهان حفظ حضور کلیسای ارتدکس روسیه در حیات سیاسی این کشور بودند. کشور. علاوه بر این، کشورهای غربی و در درجه اول ایالات متحده، آنچه را که در حال رخ دادن بود، از نزدیک دنبال کردند و سعی کردند تغییرات مذهبی در اتحاد جماهیر شوروی را در چشم جامعه جهانی به عنوان آزار و اذیت مومنان معرفی کنند.

البته حمله ای به مواضع کلیسا صورت گرفت: اسقف اعظم چرنیگوف آندری سوخنکو و اسقف ایوانوو ایوب کرسوویچ محکوم و زندانی شدند. آنها متهم به تجاوز از اختیارات رسمی و پرداخت کمتر مالیات شدند. هر دو محکوم شدند، با این حال، در مقایسه با بیست سالی که برای پرونده‌های سیاسی صادر شده بود، به قول خودشان، این احکام «کودکانه» بود: پنج تا شش سال.

مقامات تاکید اصلی را بر تبلیغات داشتند. دبیر اجرایی آن زمان مجله پدرسالار مسکو، آناتولی واسیلیویچ ودرنیکوف، تمام بریده های مربوط به مذهب را جمع آوری کرد. و تا پایان سال 1959، آژانسی که او برای این کار استخدام کرد، از کار کردن خودداری کرد، زیرا به سادگی نمی توانست با این بریده ها کنار بیاید، چنین جریانی از تبلیغات الحادی در مطبوعات شوروی در جریان بود. پدر الکساندر من گفت که تقریباً هفت تا هشت کتاب با محتوای الحادی در روز منتشر می شد. می توانید تصور کنید که چه غوغایی عظیم بود.

پس از سال 1961، ثبت و کنترل همه مقدسات در کلیسا معرفی شد، یعنی ثبت اطلاعات گذرنامه ضروری شد: چه کسی در چه زمانی ازدواج کرد، غسل تعمید گرفت و غیره. در 18 ژوئیه 1961، شورای اسقف ها برگزار شد، که در آن از کشیش خواسته شد که ریاست "بیست" را نداشته باشد (هیئت اجرایی هر بخش به ریاست رئیس و کمیسیون حسابرسی: بدون این "بیست" جامعه نمی توان ثبت نام کرد)، اما یک کارمند استخدام شده باشید. اکنون قرار بود «بیست» توسط یک بزرگ سکولار رهبری شود. در شورای اسقف ها در سال 1961، کشیشان از هر گونه حقوقی در جامعه محروم شدند. حالا "بیست" این حق را داشت که بدون ذکر دلیل، قرارداد را با او فسخ کند.

تا سال 1959، پنجاه و هشت صومعه و هفت صومعه در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت. اما در پایان سال، فوروف، معاون رئیس شورای امور مذهبی تحت شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی، مذاکرات را با پدرسالار آغاز کرد. یادداشت های او حفظ شده است مبنی بر اینکه تا سال 1961 با ایلخانی توافق شد که تعداد صومعه ها را بیست و دو یعنی تقریباً به نصف کاهش دهد و هر هفت صومعه را تخریب کند.

مالیات بر زمین و شمع سازی افزایش یافت. شورای محله شروع به پرداخت حقوق کشیش کرد. ثابت شد و طبق ماده نوزدهم مالیات مشمول مالیات شد که یک روحانی را با یک کارآفرین خصوصی - دندانپزشک، کفاش و مشاغل مشابه برابری می‌کرد. مالیات ها بالا بود، اما در همان زمان کشیش کلیسای جامع تثلیث الکساندر نوسکی لاورا پانصد و پنجاه روبل در دهه 70 دریافت کرد. پس از پرداخت مالیات، از سیصد تا سیصد و پنجاه روبل باقی ماند، اما این نیز برابر با حقوق یک استاد بود. اسقف تا هزار روبل دریافت کرد.

کمپین ضد دینی بیشترین تأثیر را بر مؤسسات آموزشی دینی داشت. نه تنها صومعه ها، صومعه ها و اماکن مقدس بسته شد. آنها همچنین دلایلی برای تعطیلی مؤسسات آموزشی مذهبی پیدا کردند. وظیفه روشن بود: محروم کردن کلیسا از پرسنل. در آن زمان هشت حوزه علمیه و دو مدرسه در کشور وجود داشت. در نتیجه اقدامات اداری خروشچف، تنها سه مدرسه علمیه و دو آکادمی باقی ماند. مسئولان متفاوت عمل کردند. گاهی از پذیرش طلاب جدید جلوگیری می شد و در صورت نبود ظرفیت باید حوزه را تعطیل می کردند. برای انجام این کار، آنها می توانند مثلاً از طریق اداره ثبت نام و ثبت نام سربازی، متقاضی را برای آموزش نظامی فرا بخوانند یا او را به ارتش فراخوانند. در موارد دیگر آنها از طریق پلیس یا از طریق Komsomol اقدام می کردند. یا می توانند به سادگی برق و آب را قطع کنند.

به طور کلی، کلیساها و سایر مؤسسات مذهبی به ندرت به همین شکل بسته می شدند، بدون اینکه دلیل قانونی ظاهر شود. بیشتر اوقات ، خود کشیش محله را ترک می کرد. یا از ثبت نام محروم شد و پس از آن نتوانست خدمت کند و پس از چند ماه معبد غیرفعال شد. سپس مقامات گفتند که چون جامعه وجود ندارد، معبد بسته است. بعد از آن گاهی فقط قفل می‌ایستاد، گاهی برای چیزی استفاده می‌شد و گاهی سعی می‌کردند آن را بشکنند یا صلیب را به زمین بزنند. همه چیز به مقامات محلی بستگی داشت.

اگر در مورد صومعه ها صحبت کنیم، سیستم ثبت نام در مبارزه با آنها بسیار مفید بود. صومعه بسته شد، راهبان به یکی از صومعه‌های همسایه نقل مکان کردند، و یورش‌های پلیس دائماً در آنجا انجام می‌شد و افراد بدون ثبت نام را دستگیر می‌کردند. آنها را بردند، گذاشتند در «قفس میمون» و گفتند که «اگر دوباره آنها را بگیریم، حکم می‌شود». در مورد طلاب حوزه علمیه نیز وضعیت مشابهی رخ داد. اگر فردی مثلاً از اوکراین می آمد و وارد حوزه علمیه لنینگراد می شد، به سادگی از ثبت نام محروم می شد تا مجبور شود شهر را ترک کند.

در اینجا باید متذکر شد که هنگام صحبت از کارزار ضد مذهبی، آنها اغلب فراموش می کنند که آزار و اذیت بر تمام اعترافات در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی تأثیر گذاشته است. قطعنامه ای که سوسلوف به تصویب رساند، نام داشت: "درباره کاستی های تبلیغات علمی-الحادی"، یعنی مبارزه علیه مذهب به طور کلی بود، و نه فقط علیه کلیسای ارتدکس روسیه.

خروشچف شخصاً رهبری حمله به دین را بر عهده داشت. و البته، او برخی از پاتوس های عاشقانه عاشقانه انقلابی را داشت که با به دست گرفتن قدرت، شروع به اجرای آن کرد. او همه چیز را تغییر داد، همه چیز را بازسازی کرد، و در بهترین سنت های انقلابی، همه چیز را شکست تا چیزی جدید بسازد. به نظر او کلیسا مانعی در راه کمونیسم بود و بیست و دومین کنگره حزب اعلام کرد که در بیست سال آینده بالاخره کمونیسم ساخته خواهد شد. ادارات ایدئولوژیک و رهبران آنها، از جمله سوسلوف، از این استدلال استفاده کردند و خروشچف را به مبارزه با کلیسا سوق دادند.

اما این یک جنبه سیاسی نیز داشت. خروشچف نه تنها با کلیسا، بلکه در درجه اول با گروه مخالفان خود جنگید. Malenkov، Voroshilov، Bulganin، Kaganovich، Molotov مخالفان آزار و اذیت کلیسا بودند. گارد قدیمی استالینیست معتقد بود که کلیسا نباید مورد ظلم قرار گیرد، بلکه باید هم در دولت سازی و هم در روابط بین المللی از آن استفاده کرد.

با این حال، سیاست خروشچف آنقدر منحصر به فرد و ناسازگار بود که او همزمان با حامیان مشارکت کلیسا در سیاست مبارزه کرد، اما در عین حال او به طور فعال از آن در روابط بین الملل استفاده کرد. در این دوره بود که کلیسای روسیه به شورای جهانی کلیساها پیوست. یعنی از یک طرف آزار و اذیت کلیسا در مقیاس وسیع در حال رخ دادن بود و در همان زمان اسقف نشین شوروی به خارج از کشور سفر کرد و شهادت داد که آزار و اذیتی وجود ندارد.

علاوه بر این، کلیسا به عنوان یک صلح‌ساز مورد استفاده قرار گرفت: رهبران آن در غرب با درخواست‌هایی برای محدود کردن، به عنوان مثال، استقرار موشک‌های هسته‌ای در اروپا صحبت کردند. پروژه های دولتی در زمان استالین و خروشچف شامل منطقه بسیار مهم دیگری بود - خاورمیانه. تنظیم روابط بین پدرسالارهای ارتدکس ضروری بود. و نه فقط برای حل و فصل، بلکه برای گرفتن یک موقعیت پیشرو. کلیسای ارتدکس روسیه، به نظر استالین و سپس رهبری خروشچف، باید رهبر ارتدکس جهانی می شد.

آنچه بسیار جالب است این است که کلیسا ارتباط نزدیکی با سازمان های امنیتی دولتی داشت. در ابتدا، شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه به طور کلی زیرمجموعه کمیته امنیت دولتی بود. بعدها، در زمان خروشچف بود که وظایف او محدود شد و به جای سرهنگ کارپوف، کارمند عادی حزب کوروئیدوف به مدیریت امور کلیسا منصوب شد. اگرچه معاونان او البته هنوز از نهادهای امنیتی دولتی بودند. با توجه به فعالیت های سیاست خارجی کلیسا، ضد جاسوسی البته بر فعالیت های کلیسای روسیه نظارت می کرد و تمام کشیشان را که به خارج از کشور سفر می کردند به دقت بررسی می کرد.

در سال 1961، مبارزات ضد مذهبی به اوج خود رسیده بود. ابتدا کارپوف برکنار شد و کوروئیدوف رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه شد. ثانیاً متروپولیتن نیکولای یاروشویچ درگذشت و پروتوپیتر نیکلای کولچیتسکی که همچنین نقش برجسته ای در مقاومت در برابر آزار و شکنجه داشت درگذشت. کلیسا متزلزل شد، از توانایی خود برای عملکرد عادی محروم شد، اما در نهایت آنها به این نتیجه رسیدند که روشنفکران، که قبلاً به مشکلات مذهبی کاملاً بی تفاوت بودند، شروع به همدردی با دین و رهبران کلیسا کردند. بسیاری از افراد مشهور، از جمله در سطح جهانی، شروع به صحبت در دفاع از کلیسا کردند.

سوتلانا دختر استالین تقریباً در اوج مبارزات ضد مذهبی غسل تعمید یافت. آکادمیک ساخاروف، که معتقد نبود، شروع به بازدید از دادگاه هایی کرد که در آن مؤمنان مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند، از آنها دفاع می کرد و نامه های سرگشاده می نوشت. و این مهمتر از آن بود که یک مؤمن از آنها دفاع کند.

در واقع دو فضای موازی برای اولین بار یکدیگر را دیدند و شروع به ارتباط کردند. این احتمالاً نتیجه مثبت اصلی کارزار ضد مذهبی خروشچف بود - اتحاد در حال ظهور بین کلیسا و روشنفکران، زمانی که روشنفکران به کلیسا رفتند و بهترین نمایندگان کلیسا برای ملاقات با روشنفکران روسیه رفتند.