حقایق جالب. رابینسون کروزوئه: داستانی که اشتباه خواندیم رابینسون کروزوئه چقدر زندگی کرد

1 فوریه 1709 در جزیره Mas a Tierra در اقیانوس آرامیک معجزه اتفاق افتاد ملوانان کشتی انگلیسی «دوک» یک وحشی کثیف و با بوی بز را کشف کردند که تقریباً گفتار انسان را فراموش کرده بود، اما چیزی از کتاب مقدس، اصطلاحات ملوانان و انگلیسی زشت را به یاد آورد. او اسکاتلندی الکساندر سلکرک، نمونه واقعی زندگی واقعی رابینسون کروزوئه بود که تقریباً پنج سال در جزیره ای بیابانی زندگی کرد و توانست زندگی خود را بهبود بخشد و سلامت عقل خود را حفظ کند. چگونه او در این هیچ کجا در وسط اقیانوس قرار گرفت؟ همه چیز با این واقعیت شروع شد که اسکندر شخصیت وحشتناکی داشت. شخصیت یک اسکاتلندی واقعی.

چگونه از شر یک زیردست خلاص شویم
اگر مدام فریاد بزند و سعی کند به شما صدمه بزند؟

الکساندر سلکرک در سال 1676 در روستایی در مرز قبایل دشت و مرتفع اسکاتلند به دنیا آمد. می توان گفت که از همان ابتدا بدشانس بود: پدرش که دباغ و کفاش بود، مشروبات الکلی می نوشید و اغلب پسرانش را کتک می زد. آنها به نوبه خود از سنین پایین احمقی برای نوشیدن و مبارزه نبودند. اسکندر دور از درخت سیب نیفتاد و بزرگ شد تا یک آدم جنجالی واقعی باشد. طبق یک روایت، به دلیل درگیری با برادرانش و تلاش برای کشتن پدرش بود که مرد جوان مجبور شد خانه پدرش را ترک کند و ملوان شود.

شخصیت غیرقابل مهار و آمادگی او برای درگیری در هر لحظه با ذهنی سریع و مهارت در امور ملوانی همراه بود. به طور کلی، این او را به یک نامزد ایده آل برای دزدان دریایی تبدیل کرد و الکساندر سلکرک به سرعت در خدمت اعلیحضرت شد. در پایان، او خود را در جمع یک ماجراجو، مسافر و عاشق سرسخت پر کردن اسپانیایی ها با سرب به نام ویلیام دامپر یافت. رابینسون آینده خود را به خوبی به عنوان یک کاوشگر نشان داد: او با غیرت در هنگام سوار شدن به هواپیما می جنگید، به سرعت با سر، لیوان آبجو و دستان خود کار می کرد و در صفوف پیشرفت می کرد.

ویلیام دامپر، سازمان دهنده اکسپدیشن

دامپر به اسکندر اعتماد داشت، بنابراین او را به عنوان همکار در یکی از کشتی‌هایش، سینک پورت، که کاپیتان استرادلینگ کاپیتان بود، قرار داد. این ایده، همانطور که معلوم شد، بی معنی نبود، زیرا پس از یکی از نبردها با اسپانیایی ها، استرادلینگ تصمیم گرفت با ایده های ماجراجویانه خود دامپر را کنار بگذارد و شرکت دریایی خود را با سرقت و خشونت سازماندهی کند.

بوکانی معمولی آن سالها

کشتی آسیب دیده در مجمع الجزایر خوان فرناندز توقف کرد تا آذوقه را جمع آوری کند و حرکت کند. الکساندر سلکرک که در تمام طول راه به شدت با کاپیتان بحث می کرد، درگیر یک درگیری جدید شد: استرادلینگ تصمیم گرفت فوراً حرکت کند و دستیارش متقاعد شده بود که اگر کشتی تعمیر نشود غرق خواهد شد. به هر حال، معلوم شد که او درست می گوید؛ بندرهای سینک از همان اولین موج قوی غرق شدند و تنها بخش کوچکی از ملوانان جان سالم به در بردند، اما فقط توسط اسپانیایی ها اسیر شدند.

با این حال، قبل از سقوط، کاپیتان تصمیم گرفت ملوانی را که او را آزار می‌داد به ترتیب در جزیره Mas a Tierra ترک کند. اسکاتلندی با صدای بلند با یک قایق، یک تفنگ، باروت، یک کتاب مقدس، یک کلاه کاسه‌زن و چند لباس باقی ماند. دفعه بعد فقط بعد از 4 سال و 4 ماه افراد زنده را خواهد دید.

جزیره ای با محتوای غیرعادی رابینسون

جزیره خالی از سکنه Mas a Tierra که سلکرک خود را در آن یافت، قطعه زمین بسیار عجیبی است. این فقط سنگی نیست که از دریا بیرون زده است، بلکه مکانی است با خودش داستان منحصر به فرد. در سال 1574 توسط خوان فرناندز، دریانورد، سرکش و، همانطور که اکنون می گویند، مقام فاسد و نقشه کش اسپانیایی، کشف شد. در واقع، مجمع الجزایر به افتخار او نام خود را گرفت. خوان یک معدن طلای واقعی را در اینجا کشف کرد: جولانگاهی برای فوک های خز که چربی آن در آن زمان ارزش زیادی پول داشت.

فرناندز به سرمایه اولیه نیاز داشت و به همین دلیل از ولیعهد اسپانیا برای استعمار جزیره التماس کرد. به او پول، بذر برای محصولات و ابزار و همچنین حدود نیم هزار برده هندی داده شد. کاپیتان همه اینها را به اینجا آورد و بلافاصله آن را رها کرد و بیشتر پول را برای توسعه شرکت خود برای استخراج چربی فوک مصرف کرد. اما امکان ایجاد یک امپراتوری تجاری قوی وجود نداشت: فرناندز در یکی از سفرهای خود به مالاریا مبتلا شد و درگذشت.

بعد از این چه اتفاقی برای سرخپوستان افتاد کاملاً نامشخص است. هیچ ردی از حضور آنها پیدا نشد، بنابراین این گزینه وجود دارد که او کسی را به اینجا نیاورد، و همه این استعمارگران ثبت شده فقط "روح مرده" هستند. از نظر تئوری، فرناندز می‌توانست آن‌ها را در طول مسیر به‌عنوان بالاست، به‌طور کامل به دریا بیندازد. در تاریخ، چنین مواردی با بردگان بیش از حد آزار دهنده قبلاً و بیش از یک بار اتفاق افتاده است.

اما نکته اصلی: شرور اسپانیایی چیزی را در اینجا ترک کرد که بدون آن زندگی رابینسون به سرعت به پایان می رسید. بزها و گربه ها را به جزیره آوردند (برای صید موش هایی که اروپایی ها هم آورده بودند).

اکنون این جزیره به معنای واقعی کلمه "جزیره رابینسون" نامیده می شود.

علاوه بر این، سلکرک اولین کسی نبود که در اینجا به رحمت سرنوشت پرتاب شد. قبل از این، سه داوطلب هلندی قبلاً سعی کرده بودند در جزیره زنده بمانند، و بعداً اسپانیایی ها یک خدمتکار هندی را که توانست به مدت سه سال در Mas a Tierray زندگی کند، "فراموش کردند". در سال 1687، کاپیتان دزدان دریایی، ادوارد دیویس، 9 ملوان را برای چند سال به عنوان مجازات در اینجا فرود آورد، که می خواست درسی برای اعتیاد آنها به قمار بیاموزد. به طور کلی، تاریخ این جزیره قبلاً پر از رابینسون ها بود که مانند هیچ جای دیگری در جهان وجود نداشت. بعدها، در قرن 19، Mas a Tierra به زندانی برای جنایتکاران سیاسی تبدیل شد، که در اینجا در غارها در شرایط تقریباً ابتدایی زندگی می کردند. علاوه بر این، دو نفر از آنها بعداً رئیس جمهور شیلی خواهند شد. این جزیره قطعا یک آهنربا بود داستان های جالبو شخصیت های غیر معمول مانند آهنربا هستند.

چگونه در یک جزیره کویری زندگی کنیم
و آداب و رسوم اسکاتلند را رعایت کنید؟

اولین کاری که الکساندر سلکرک می خواست انجام دهد این بود که خودکشی کند. اما در مقطعی به یک نتیجه معقول رسید: چرا وقتی می‌توانید به حیوانات محلی یا استردلینگ شلیک کنید (اگر آن سگ تصمیم به بازگشت داشته باشد، چرا با یک تفنگ به خود شلیک کنید). ملوان می‌دانست که کشتی‌ها اغلب در اینجا حرکت می‌کنند، و همکارهای همکار به طور دوره‌ای به اینجا می‌روند تا ذخایر آب خود را دوباره پر کنند. به نظر می رسید که او فقط باید چند هفته صبر کند تا اینکه انگلیسی ها او را ببرند. ما از قبل می دانیم که او واقعاً چقدر باید منتظر یونیون جک در افق باشد. متأسفانه برای رابینسون، اسپانیایی ها به تازگی شروع به مبارزه فعال با خصوصی ها کرده بودند و تقریباً به طور کامل آنها را از این منطقه بیرون راندند - اکنون کسی نبود که در اینجا قایقرانی کند.

سلکرک به خوبی می‌توانست آثاری از حضور انسان در اینجا پیدا کند، و بزها و گربه‌ها به وضوح نشان می‌دادند که این جزیره زمانی محل سکونت مردم بوده است. در ابتدا او سختی سپری کرد و ساحل را ترک نکرد و صدف، تخم لاک پشت را خورد و سعی کرد شیرهای دریایی را شکار کند. معلوم شد که آنها بیش از حد تهاجمی و متعدد بودند - به نظر می رسید اسکندر خود را در سرزمین هایی پیدا کرده است که متعلق به نوک پاهای شیطانی بومیان است. او مجبور شد از خشم آنها فرار کند و به عمق جزیره برود. در آنجا متوجه شد که این مکان ها پر از بزهای نترس و نیمه اهلی است. در طی صدها سال، آنها به شدت خرد و پوسیده شدند، اما برای گوشت خوب بودند.

زندگی و ماجراهای رابینسون کروزوئه تا حد زیادی از زندگی سلکرک گرفته شده است. مگر اینکه سگ و جمعه بود

سلکرک بعداً توانست برخی از آنها را اهلی کند و شیر و پوست در اختیار او ظاهر شد. او موفق شد از آنها لباس بدوزد - سالهای زندگی با پدرش که یک دباغ بود بیهوده نبود. علاوه بر این، ما موفق به یافتن شلغم، کلم و فلفل وحشی شدیم (به احتمال زیاد توسط سایر رابینسون ها نیز آورده شده است). در هر صورت، بزهای اهلی به اندازه کافی وجود نداشت و او مجبور شد بزهای وحشی را شکار کند. با این حال، ذخایر باروت تمام شد و سلکرک با یک چاقوی دست ساز با پای خود حیوانات را در سراسر جزیره تعقیب کرد. او آن را با تیز کردن یک حلقه فلزی از یکی از بشکه‌هایی که به ساحل می‌آمد، درست کرد. اسلحه شپش بود، اما بزهای نترسید که شکارچیان را نمی شناختند، به راحتی می توان آنها را برداشت.

طبیعت اسکاتلند حتی در یک جزیره کویری با حداقل فرصت برای زندگی متمدن خود را نشان داد. مشخص نیست که آیا الکساندر سلکرک هاگیس را از احشام بز درست کرده است یا نه (به احتمال زیاد بله)، اما کاری که او در اسکاتلند انجام داد مسکن بود. در سال 2008، باستان شناسان توانستند آثاری از دو کلبه را که سلکرک در مقابل یکدیگر ساخته بود، بیابند.

این در سنت های چوپانان از ارتفاعات انجام می شد: مرسوم بود که نه یک، بلکه دو کلبه در نزدیکی آن قرار می دادند: برای مسکن و برای پخت و پز و ذخیره غذا. بدیهی است که این یک ضرورت بود که در آن، به دلیل بادهای شدید، ساختمان ها می توانستند فوراً به زمین بسوزند (حتی در این مورد، چوپان هنوز حداقل سقفی بالای سر داشت).

حتی گربه‌های وحشی اهلی شدند - بدون آنها، تمام ذخایر سلکرک توسط موش‌های حریص و عصبانی می‌بلعد. بنابراین در طول سال ها، او کم و بیش زندگی را بهبود بخشید و زندگی در اینجا را قابل تحمل کرد. اما تنهایی او را عذاب می داد و برای اینکه کاملا عقلش را از دست ندهد، دزد دریایی هر روز با صدای بلند برای بزها و گربه هایش مزمور می خواند. نه اینکه حتی چنین شوکی هم بتواند او را وادار کند فرد مذهبی، اما هیچ سرگرمی دیگری در اینجا وجود نداشت.

در تمام این روزها، اسکندر تقویم خود را حفظ می کرد و روزهایی را که زندگی می کرد یادداشت می کرد. چهار سال بعد، معلوم شد که او گیج شده و چند ماه اضافی از زندگی خود را در جزیره مشخص کرده است - ظاهراً، گاهی اوقات، با فراموش کردن، یک روز را دو بار علامت زده است. وقتی تمام سرگرمی های شما به خواندن کتاب مقدس، فشار دادن گربه های وحشی و شکار بز محدود می شود، مرتکب چنین اشتباهی آسان است.

الکساندر سلکرک نجات پیدا می کند
و دنیل دفو - بهترین داستان زندگی او

دو بار کشتی از کنار جزیره عبور کردند و دو بار آنها اسپانیایی های لعنتی بودند. حتی در چنین شرایطی، رابینسون ترجیح داد با آنها تماس نگیرد و از نگاه احتمالی ملوانان پنهان شد. با توجه به اینکه او چند نفر از آنها را برای غذا دادن به موجودات دریایی فرستاد، انتظار چیزی غیر از اعدام را نداشت. سرانجام در سال 1709 پس از چهار سال و نیم مصیبت و سختی، پرچم بریتانیا را دید و سخنرانی آشنا شنید. شاید هیچ اسکاتلندی در تاریخ به این اندازه از ورود انگلیسی ها خوشحال نشده باشد.

معلوم شد که اینها فقط ملوانان معمولی نبودند، بلکه تیم همان ماجراجو ویلیام دامپر بودند که زمانی خود سلکرک را نیز شامل می شد. برخی از دزدان دریایی حتی می توانستند این مرد را که پوشیده از گل و پوست بز بود، به عنوان یک رفیق قدیمی بشناسند که او را به خاطر خلق و خوی خشن و لهجه کوهستانی اش به یاد می آوردند. در طول سال های تنهایی، رابینسون تقریباً مهارت های گفتاری خود را از دست داد. او به سختی می توانست صحبت کند، اما فحش دادن و صحبت های ملوانی او یک بار دیگر ناجیان را متقاعد کرد که با یک سرباز خصوصی بریتانیایی با تجربه سروکار دارند و نه با یک بومی.

"وحشی" شسته شد، تراشیده شد و قهرمانش شد و کاپیتان وودز راجرز، که مسئول اکسپدیشن بود، بلافاصله سلکرک را فرماندار جزیره ای که به مدت چهار سال "استعمار" کرده بود، اعلام کرد. زندگی بعدی او پر از اتفاقات جالب بود، اما آنها در روشنایی تأثیرات به این جهنم کسل کننده نزدیک نشدند، که در آن تقریباً از کسالت، نفخه بزها و یکنواختی عقل خود را از دست داد.

نجات سلکرک خصوصی

الکساندر سلکرک وارد بریتانیا شد و مدتی به یک ستاره تقریباً ملی تبدیل شد: روزنامه ها در مورد او نوشتند ، عموم مردم بیکار و حتی جامعه بالا به او علاقه مند بودند. او برای آن دوران پول زیادی دریافت کرد - 800 پوند استرلینگ - و می توانست به راحتی زندگی کند. همان کاپیتان وودز راجرز، که سلکرک را نجات داد، در پرفروش ترین کتاب خود در آن دوران، «سفر به دور دنیا: ماجراهای یک کورس انگلیسی»، فضای قابل توجهی را به او اختصاص داد.

اسکندر اغلب داستان خود را در میخانه ها تعریف می کرد، اما، طبیعتا، همه او را باور نمی کردند، بنابراین رابینسون تندخو مجبور شد برای اثبات صحت سخنانش از مشت های خود استفاده کند. او مدتی با یک خانم خاص با ویژگی های اخلاقی مشکوک زندگی مشترک کرد و بعداً با دیگری ازدواج کرد - یک مهمانخانه بیوه شاد به نام فرانسیس کندیس.

می توان گفت تجربه تلخ چیزی به او یاد نداد و یک روز دوباره ملوان شد. دزد دریایی سابق به شکارچیان کورسی پیوست، اگرچه از نظر حرفه ای تفاوت کمی وجود داشت - بادبانی کنید و سوار اسپانیایی ها و فرانسوی ها شوید. اما می توانی به گونه ای دیگر بگوییم: او از زمین منزجر شده بود و همراهان مشروب او در میخانه ها جالب تر از بزهایی نبودند که در جزیره Mas a Tierra برای آنها مزمور می خواند. در یکی از این لشکرکشی ها در امتداد غرب آفریقا، الکساندر سلکرک بر اثر تب زرد درگذشت و جسد او در آب های نزدیک گینه به خاک سپرده شد. بی قرار و سرکش نمی خواست در زمینی بیش از حد پایدار و خسته کننده بماند و دریا او را برای همیشه با خود برد.

کسب و کار شکار دزدان دریایی تفاوت چندانی با دزدی دریایی ندارد.

به احتمال زیاد، قبل از نوشتن رابینسون کروزوئه خود در سال 1719، دانیل دفو با الکساندر سلکرک ملاقات کرد و به داستان او گوش داد. به هر حال، جزئیات زیادی در رمان وجود داشت که با زندگی در جزیره مطابقت داشت. برای جلوگیری از اتهام سرقت ادبی، دفو قهرمان خود را به کارائیب فرستاد و نام خود را تغییر داد. علاوه بر این، او دو داستان را در مورد کسانی که در جزیره ماس آ تیرا گم شده بودند ترکیب کرد: داستان سلکرک و همان سرخپوستی که مدت ها قبل از او در آنجا زندگی می کرد. در رابینسون کروزوئه، خدمتکار هندی که توسط اسپانیایی‌ها فراموش شده بود، تبدیل به جمعه شد، بنابراین می‌توان گفت که او نیز نمونه اولیه واقعی خود را داشت.

ضمناً در ادامه ماجراهای رابینسون کروزوئه، دفو سرگردانی خود را در سیبری، چین و آسیای جنوب شرقی شرح داد. به عنوان مثال، در این کتاب، قهرمان هشت ماه را در توبولسک می گذراند و همزمان به مطالعه آداب و رسوم و زندگی تاتارها و قزاق ها می پردازد که برای بریتانیایی ها کمتر از قبایل آدم خواران عجیب و غریب به نظر نمی رسند. حدس زدن اینکه این داستان ها هیچ ربطی به الکساندر سلکرک ندارند سخت نیست و دانیل دفو، زمانی که از داستان یک ملوان اسکاتلندی الهام گرفته شده بود، به سادگی از بین رفت.

رمان دنیل دفو درباره ماجراهای رابینسون کروزوئه امروزه بسیار محبوب است. تراژدی هولناکی که اساس کار را تشکیل داد بسیار حیاتی شد و بسیاری از خوانندگان را شگفت زده کرد. رابینسون کروزوئه چند سال در جزیره گذراند؟

کشتی که در آن حرکت می کرد شخصیت اصلی، دچار حادثه وحشتناکی شد که در نتیجه همه سرنشینان کشتی جان باختند. فقط رابینسون توانست زنده بماند. شخصیت اصلی 12 روز را در دریا گذراند تا سرانجام به ساحل جزیره ای ناشناخته رسید. برای مدت طولانی، شخصیت اصلی نتوانست به خود بیاید. با این حال، رابینسون که تصمیم گرفت زنده ماندن ضروری است، شروع به انطباق با طبیعت محلی کرد - او خانه ای برای خود طراحی کرد، غذا پیدا کرد و حتی سعی کرد حیوانات محلی را اهلی کند. علیرغم این واقعیت که جزیره کاملاً خالی از سکنه بود، رابینسون هنوز موفق به زنده ماندن می شود. رابینسون کروزوئه چند سال را در جزیره سپری خواهد کرد؟

کروزوئه سه خانه برای خود می سازد که دو تا از آنها در ساحل واقع شده اند تا کشتی ها به طور ناگهانی حرکت کنند و متوجه آنها شوند. یکی در اعماق جنگل قرار دارد تا بتوانید برای خود غذا پیدا کنید.

دوست جدید

با محاسبه زمان رابینسون کروزوئه در جزیره، شخصیت اصلی شمار روزها و ماه ها را از دست داده است. یک روز کروزوئه بقایای انسان را در طرف دیگر پیدا می کند. رابینسون در حین کاوش در منطقه، قبیله ای از بومیان را می بیند که دو نفر را اسیر کرده اند. یکی دیگر برای قبیله شام ​​شده بود و دیگری هنوز زنده بود. زمانی که شخصیت اصلی تصمیم می گیرد زندانی را نجات دهد، ناگهان بلند می شود و به سمت خانه رابینسون می دود. کروزو موفق می شود از زندانی محافظت کند و پس از آن او را با نام عجیبی - "جمعه" صدا می کند. جمعه با کروزوئه می ماند و دوست او می شود.

نجات

رابینسون کروزوئه چند سال در جزیره گذراند تا موفق به فرار شود؟ این اثر می گوید که پس از بیست و پنج سال زندگی در جزیره، ناگهان یک کشتی به ساحل نزدیک می شود که در آن شورش به پا شد. در این کشتی است که شخصیت اصلی با جمعه به حرکت در می آید و به زندگی متمدن بازمی گردد.

رابینسون با بازگشت به خانه ازدواج کرد و به زودی صاحب سه فرزند شد. کسب و کار خانوادگی در خانه برای او درآمد هنگفتی به همراه داشت. با این حال، پس از مرگ همسرش، شخصیت اصلی تصمیم می گیرد به جزیره بازگردد. زمین هایش را می فروشد و به سواحلی می رود که در این سال ها خانه اش شده است.

رابینسون کروزوئه چند سال در جزیره سپری کرد بدون اینکه امید به نجات را از دست بدهد؟ بیش از بیست سال. این اثر به خوانندگان می آموزد که هرگز امید و ایمان خود را به بهترین ها از دست ندهند، نشان می دهد که خوش بینی به زندگی و توانایی بقا در هر موقعیت بحرانی چقدر مهم است.

در سپتامبر 1704، الکساندر سلکرک (1676-1721)، قایق‌ران کشتی انگلیسی Cinque Ports، پس از نزاع با کاپیتان، در جزیره‌ای خالی از سکنه در حدود 700 کیلومتری غرب سانتیاگو، پایتخت کنونی شیلی، فرود آمد. در لیست خدمه در کنار نام سلکرک، کاپیتان کشتی یادداشتی نوشت: «در عمل گم شده است». در فوریه 1709، کشتی بریتانیایی دیگر سلکرک را سوار کرد. بنابراین، الکساندر سلکرک بیش از چهار سال در جزیره خالی از سکنه Mas a Tierra، یکی از جزایر خوان فرناندز زندگی کرد. در سال 1711 او به بریتانیا بازگشت، جایی که داستان او به طور گسترده ای شناخته شد. الکساندر سلکرک نمونه اولیه شخصیت اصلی رمان معروف نویسنده انگلیسی دانیل دفو "زندگی و ماجراهای شگفت انگیز رابینسون کروزو" شد که در سال 1719 نوشته شد.

عجایب هفتگانه جهان در دنیای باستان چه نامیده می شد؟

در دوران باستان، سنتی به وجود آمد تا هفت اثر معماری و هنری برجسته شود که در عظمت، زیبایی، تزئینات گرانبها و اصالت مشابهی در جهان نداشتند. عبارت "عجایب جهان" حاوی مفهوم چیزی جادویی و ماوراء طبیعی است. نام لاتین septem miracula mundi - هفت عجایب جهان - ترجمه نادرستی از اصل یونانی hepta theamata tes oikumenes - هفت آفرینش قابل توجه ecumene (جهان مسکونی) است. معروف ترین فهرست عجایب هفتگانه جهان شامل موارد زیر است: اهرام مصر در جیزه، باغ های معلق در بابل، مجسمه زئوس در المپیا، معبد آرتمیس در افسوس، مقبره ماوسولوس در هالیکارناسوس، کولوسوس رودس و فانوس دریایی فاروس در نزدیکی اسکندریه.

ابوالهول های نصب شده بر روی خاکریز نوا در مقابل آکادمی هنر در سن پترزبورگ چگونه ظاهر شدند؟

این ابوالهول ها بیش از 3500 سال قدمت دارند. آنها از سنگ گرانیت صورتی مجسمه سازی شده بودند که در معادن اسوان در جنوب مصر، در زمان فرمانروایی فرعون سلسله هجدهم آمنهوتپ سوم (1455-1419 قبل از میلاد) و همراه با مجسمه های سنگی دیگر، جاده نیل تا سردخانه فرعون را تزئین کردند. معبد با گذشت زمان، معبد فرو ریخت و ابوالهول ها با شن های بیابان پوشیده شدند. در طی کاوش های باستان شناسی در سال 1828، آنها از رانش ها خارج شدند و برای فروش به اسکندریه فرستاده شدند. افسر روسی A.N. موراویف که در آن زمان در مصر بود، تصمیم گرفت که کشورش این مجسمه های مصری باستانی را به دست آورد و نامه ای با نقاشی ابوالهول به سفیر روسیه فرستاد. سفیر نامه را به تزار نیکلاس اول در سن پترزبورگ ارسال کرد و او آن را به آکادمی هنر فرستاد تا بفهمد "آیا این اکتساب مفید خواهد بود؟" حل مسئله به تعویق افتاد و صاحب ابوالهول که از انتظار پاسخ روسیه خسته شده بود با دولت فرانسه بر سر فروش به توافق رسید. سنت پترزبورگ صاحب مجسمه‌های باستانی نبود، اما انقلابی که در سال 1830 در فرانسه رخ داد کمک کرد. روسیه ابوالهول را به قیمت 40 هزار روبل خریداری کرد. آنها با یک کشتی بادبانی راهی سواحل نوا شدند که طول کشید کل سال. در هنگام بارگیری، کابل هایی که یکی از ابوالهول ها بالای عرشه کشتی روی آن آویزان بود، شکست و ابوالهول سقوط کرد و دکل و کناره آن به تراشه تبدیل شد. صورت ابوالهول هنوز جای زخم عمیقی از طناب شکسته دارد. این سفر در سال 1832 در سن پترزبورگ و در آوریل 1834 به پایان رسید ابوالهول های مصریموقعیت فعلی خود را گرفتند.


امروز مسابقه Mnogo.ru به رمان دفو در مورد یک جزیره نشین بر خلاف میل خودش - رابینسون کول - تبدیل شد. از ما می پرسند که چند سال از تمدن دور بوده است؟

رابینسون کروزوئه و جزیره تقریبا متروکه اش

تقریبا خالی از سکنه چون رابینسون بالاخره جمعه خود را ملاقات کرد. راستش را بخواهید کتاب را نخوانده ام، اما این داستان آنقدر در هنر مدرن به طور فعال استفاده می شود که داستان را خوب به خاطر دارم و قطعاً می توانم بگویم که 8 سال پیش نیست. اما من دقیقاً 18 یا 28 را به خاطر ندارم، بنابراین به منبع اصلی می پردازم. طبق محاسبات رابینسون، او کمی بیش از بیست و هشت سال را در جزیره گذراند. باورش سخت است، و همچنین این واقعیت که هر یک از ما می توانیم حتی در یک جزیره بیابانی زنده بمانیم. او نه تنها زنده ماند، بلکه با دوستی آشنا شد و دامداری و کشاورزی را تأسیس کرد.

بنابراین، پاسخ صحیح شماره سه است - 28 سال.

پاسخ های آموزنده تر به سوالات جالب از مسابقه روزانه با جوایز Mnogo.ru:

  • پیاز انواع زیادی دارد، حتی اگر به پیاز عادت داشته باشید، وجود دارد رنگهای متفاوت. اسم پیاز چیه؟ شکل کشیده، شبیه پیاز؟

این یک پارادوکس است، اما «رابینسون کروزوئه» که اکثر مردم شوروی آن را به لطف بازخوانی کودکان کورنی چوکوفسکی می‌شناختند، کتابی کاملاً متفاوت با کتابی است که دفو نوشته است. و برای اینکه این کتاب کاملاً متفاوت شود، یک چیز کافی بود - حذف خدا از آن.

در بازگویی که در سال 1935 ظاهر شد، این کتاب نه تنها محتوای مسیحی خود را از دست می دهد، نه تنها به یک رمان ماجراجویی سطحی دیگر تبدیل می شود، بلکه پیام ایدئولوژیکی بسیار روشنی نیز به دست می آورد: یک فرد به لطف ذهن خود می تواند به تنهایی به همه چیز برسد. او با کمک علم و فناوری می تواند با هر موقعیت ناامیدکننده ای کنار بیاید و برای این کار به خدا نیازی ندارد.

اگرچه برای هر کسی که متن اصلی دفو را بخواند آشکار خواهد شد: بدون دعای مداوم، بدون ارتباط ذهنیبا خدا (حتی اگر کوتاه، در قالب پروتستان، بدون عبادت، بدون آیین های مقدس کلیسا)، رابینسون به سرعت دیوانه می شود. اما با خدا، انسان حتی در شدیدترین شرایط تنها نیست. علاوه بر این، این فقط ایده نویسنده نیست - زندگی واقعی آن را تأیید می کند. گذشته از همه اینها

نمونه اولیه رابینسون، الکساندر سلکرک، که چهار سال را در جزیره ای بیابانی گذراند، در واقع به ایمان روی آورد، واقعاً دعا کرد و این دعا به او کمک کرد تا سلامت عقل خود را حفظ کند.

دفو از نمونه اولیه نه تنها موقعیت بیرونی، بلکه ابزاری برای غلبه بر وحشت تنهایی - روی آوردن به خدا را نیز گرفت.

در عین حال، هم دفو و هم قهرمانش، به بیان ملایم، دیدگاه مبهمی نسبت به تعالیم مسیح دارند. آنها کالوینیسم را در یکی از انواع آن اظهار داشتند. یعنی آنها به نوعی جبر اعتقاد داشتند: اگر شما در ابتدا فردی هستید که از بالا برکت یافته اید، پس خوش شانس هستید، همه چیز برای شما درست می شود، اما افراد ناموفق (و حتی ملت ها!) باید به شدت در توانایی خود برای نجات یافتن شک کنند. همه. برای ما، مسیحیان ارتدکس، چنین دیدگاه‌هایی بسیار دور از اصل خبر خوب است.

البته زمانی که بدانیم دفو در واقع رمان خود را چگونه و در مورد چه چیزی نوشته است، می‌توان از چنین مشکلات الهیاتی و اخلاقی رابینسون کروزوئه صحبت کرد. اما در کشور ما، همانطور که قبلا ذکر شد، همیشه آسان و یا حتی ممکن نبود.

توماس برای پر کردن قابل توجه ترین شکاف ها در درک ما از رابینسون کروزوئه، از ما خواست تا در مورد رمان و نویسنده آن به تفصیل صحبت کنیم.ویکتور سیماکوف، نامزد فعلوم ایلولوژی، معلم زبان و ادبیات روسی در مدرسه شماره 1315 (مسکو).

دو بار دروغ - یا روابط عمومی موثر

به نظر می رسد دانیل دفو، در نگاه اول، نویسنده یک کتاب بزرگ - رابینسون کروزوئه است. با نگاهی دقیق تر، متوجه خواهیم شد که این کاملاً درست نیست: در حدود پنج سال (1719-1724)، او حدود دوازده کتاب داستانی را یکی پس از دیگری منتشر کرد که به نوع خود مهم بودند: به عنوان مثال، "رکسانا" (1724) ) برای سال‌ها به الگوی رمان جنایی تبدیل شد و «دفتر خاطرات سال طاعون» (1722) بر آثار گارسیا مارکز تأثیر گذاشت. و با این حال، «رابینسون کروزوئه»، مانند «ادیسه»، «کمدی الهی»، «دن کیشوت» سطح کاملا متفاوتی از شهرت و مبنایی برای تأمل فرهنگی طولانی است. رابینسون به یک اسطوره، یک تایتان، یک تصویر ابدی در هنر تبدیل شد.

در 25 آوریل 1719، کتابی با عنوان مفصل در کتابفروشی های لندن ظاهر شد - "زندگی، ماجراهای خارق العاده و شگفت انگیز رابینسون کروزوئه، ملوانی از یورک، که به مدت 28 سال به تنهایی در جزیره ای خالی از سکنه در سواحل آمریکا زندگی کرد. در نزدیکی دهانه رودخانه اورینوکو، جایی که او توسط یک کشتی غرق شده پرتاب شد، که طی آن تمام خدمه کشتی، به جز خودش، با گزارش آزادی غیرمنتظره او توسط دزدان دریایی، از بین رفتند. نوشته خودش." عنوان اصلی انگلیسی دارای 65 کلمه است. این عنوان همچنین حاشیه‌نویسی معقولی برای کتاب است: اگر روی جلد آن آمریکا و دزدان دریایی، ماجراجویی‌ها و یک کشتی شکسته، رودخانه‌ای با نامی مرموز و جزیره‌ای خالی از سکنه باشد، چه خواننده‌ای آن را نمی‌خرد. و همچنین یک دروغ کوچک: در سال بیست و چهارم، "تنهایی کامل" به پایان رسید، جمعه ظاهر شد.

دروغ دوم جدی تر است: رابینسون کروزوئه خود کتاب را ننوشته است، او حاصل تخیل نویسنده است که عمداً خود را روی جلد کتاب ذکر نکرده است. به خاطر فروش خوب، او داستان (داستان هنری) را به عنوان غیرداستانی (یعنی مستند) رد کرد و رمان را به عنوان یک خاطره تلطیف کرد. محاسبه کار کرد، تیراژ بلافاصله فروخته شد، اگرچه قیمت کتاب پنج شیلینگ بود - همان کت و شلوار رسمی یک آقا.

رابینسون در برف های روسیه

قبلاً در آگوست همان سال ، همراه با چاپ چهارم رمان ، دفو دنباله ای را منتشر کرد - "ماجراهای بعدی رابینسون کروزوئه ..." (پس باز هم کلمات زیادی وجود دارد) ، همچنین بدون ذکر نویسنده و همچنین در قالب خاطرات. این کتاب داستان سفر دور جهان رابینسون سالخورده را در سراسر اقیانوس اطلس و اقیانوس هند، چین و روسیه پوشیده از برف، بازدید جدید از جزیره و مرگ روز جمعه در ماداگاسکار را روایت می کند. و مدتی بعد، در سال 1720، یک داستان غیرداستانی واقعی در مورد رابینسون کروزوئه منتشر شد - کتابی از مقالات در مورد موضوعات مختلف، که شامل توصیفی از دیدگاه رابینسون از جهان فرشته است. در پی محبوبیت کتاب اول، این دو نیز فروش خوبی داشتند. در زمینه بازاریابی کتاب، دفو در آن زمان مشابهی نداشت.

حکاکی. ژان گرانویل

تنها می‌توان شگفت‌زده شد که نویسنده به‌راحتی از بی‌هنر بودن سبک دفتر خاطرات تقلید می‌کند، علی‌رغم اینکه با سرعتی دیوانه‌وار می‌نویسد. در سال 1719، سه کتاب جدید او منتشر شد، از جمله دو جلد در مورد رابینسون، و در سال 1720 - چهار. برخی از آنها واقعاً نثر مستند هستند، بخشی دیگر شبه خاطرات هستند که اکنون معمولاً به آنها رمان می گویند.

آیا این یک رمان است؟

نمی توان در مورد ژانر رمان به معنایی که اکنون این کلمه را در آغاز قرن هجدهم معنی می کنیم صحبت کرد. در این دوره در انگلستان، روند ادغام شکل‌های مختلف ژانر («داستان واقعی»، «سفر»، «کتاب»، «بیوگرافی»، «توصیف»، «روایت»، «عاشقانه» و غیره) در یک واحد وجود داشت. مفهوم ژانر رمان و به تدریج تصوری از ارزش مستقل آن شکل می گیرد. با این حال، کلمه رمان در قرن 18 به ندرت استفاده می شود و معنای آن هنوز محدود است - این فقط یک داستان عاشقانه کوتاه است.

حکاکی. ژان گرانویل

دفو هیچ یک از رمان های خود را به عنوان رمان قرار نداد، اما بارها و بارها از همان ترفند بازاریابی استفاده کرد - او خاطرات جعلی را بدون ذکر نام نویسنده واقعی منتشر کرد، و معتقد بود که غیرداستانی بسیار جالب تر از داستان است. فرانسوی Gacien de Courtille de Sandra ("خاطرات Messire d'Artagnan"، 1700) کمی زودتر برای چنین شبه خاطرات - همچنین با عناوین طولانی - مشهور شد. جاناتان سوئیفت، اندکی پس از دفو، از همین فرصت در «سفرهای گالیور» (1726-1727) استفاده کرد، که به شکل یک دفتر خاطرات طراحی شده بود: اگرچه این کتاب وقایع را بسیار خارق‌العاده‌تر از دفو توصیف می‌کرد، حتی در اینجا نیز خوانندگانی بودند که راوی را به این آدرس بردند. حرف او

خاطرات جعلی دفو نقش کلیدی در توسعه ژانر رمان داشت. در «رابینسون کروزوئه»، دفو طرحی را پیشنهاد کرد که نه تنها مملو از ماجراجویی بود، بلکه خواننده را در تعلیق نگه می‌داشت (به زودی اصطلاح «تعلیق» در انگلستان ابداع خواهد شد). علاوه بر این، روایت کاملاً یکپارچه بود - با یک طرح واضح، توسعه مداوم عمل و یک انکار متقاعد کننده. در آن زمان این نسبتاً نادر بود. به عنوان مثال، کتاب دوم در مورد رابینسون، متأسفانه، نمی تواند به چنین صداقتی مباهات کند.

رابینسون از کجا آمد؟

طرح "رابینسون کروزوئه" در زمین آماده شده افتاد. در طول زندگی دفو، داستان ملوان اسکاتلندی الکساندر سلکرک به طور گسترده ای شناخته شده بود که پس از نزاع با کاپیتان خود، کمی بیش از چهار سال را در جزیره Mas a Tierra در اقیانوس آرام، در 640 کیلومتری ساحل شیلی گذراند. اکنون این جزیره رابینسون کروزوئه نامیده می شود. با بازگشت به انگلستان، او بارها در بارها در مورد ماجراجویی های خود صحبت کرد و در نهایت قهرمان مقاله ای هیجان انگیز از ریچارد استیل شد (که به ویژه اشاره کرد که سلکرک داستان سرای خوبی بود). با نگاهی دقیق تر به تاریخ سلکرک، دفو، اما جزیره ای در اقیانوس آرام را با جزیره ای در دریای کارائیب جایگزین کرد، زیرا در منابعی که در دسترس او بود اطلاعات بسیار بیشتری در مورد این منطقه وجود داشت.

حکاکی. ژان گرانویل

دومین منبع احتمالی طرح داستان «حکایت حیا پسر یکزان...» نوشته ابن طفیل نویسنده عرب قرن دوازدهم است. این یک رمان فلسفی است (باز هم تا آنجا که می توان این اصطلاح را برای یک کتاب عربی قرون وسطایی به کار برد) درباره قهرمانی است که از دوران کودکی در جزیره ای زندگی کرده است. یا او را مادر گناهکارش با صندوقچه به آن سوی دریا فرستاد و به جزیره پرتاب کرد (کنایه آشکار به داستان هایی از کتاب عهد عتیقو قرآن)، یا "به طور خود به خود تولید شده" از خاک رس در حال حاضر وجود دارد (هر دو نسخه در کتاب آورده شده است). در مرحله بعد ، قهرمان توسط غزال تغذیه شد ، همه چیز را به تنهایی یاد گرفت ، مطیع شد جهانو یاد گرفت که انتزاعی فکر کند. این کتاب در سال 1671 به لاتین (به عنوان "فیلسوف خودآموخته") و در سال 1708 به انگلیسی (به عنوان "بهبود ذهن انسان") ترجمه شد. این رمان بر فلسفه اروپایی (به عنوان مثال، جی. لاک) و ادبیات (نوعی از روایت که آلمانی‌ها در قرن نوزدهم آن را «رمان آموزش» می‌نامیدند، تأثیر گذاشت.

دفو هم چیزهای جالب زیادی در او دید. طرح درک دنیای اطراف و تسخیر طبیعت با ایده جدید روشنگری شخصی که هوشمندانه زندگی خود را تنظیم می کند به خوبی پیش رفت. درست است که قهرمان ابن طفیل بدون اطلاع از تمدن عمل می کند. برعکس، رابینسون که فردی متمدن است، نشانه های تمدن را در کشور خود بازتولید می کند. او از کشتی نیمه غرق شده، سه کتاب مقدس، ابزار ناوبری، سلاح، باروت، لباس، یک سگ و حتی پول می گیرد (اگرچه آنها فقط در پایان رمان مفید بودند). زبان را فراموش نکرد، روزانه نماز خواند و به طور مداوم اعیاد مذهبی را رعایت کرد، خانه ای مستحکم ساخت، حصار ساخت، اثاثیه درست کرد، لوله تنباکو ساخت، شروع به دوختن لباس، یادداشت روزانه، شروع به تقویم کرد، شروع به استفاده از اقدامات معمولی کرد. وزن، طول، حجم و ایجاد یک برنامه روزانه: «در پیش زمینه فرایض دینی و خواندن کتب مقدس بود... دومین کار روزانه شکار بود... سوم مرتب کردن، خشک کردن و آماده کردن بازی کشته یا گرفتار شده است.»

در اینجا، شاید، می توانید پیام ایدئولوژیک اصلی دفو را ببینید (علیرغم این واقعیت که کتاب در مورد رابینسون به وضوح به عنوان یک کتاب تجاری و هیجان انگیز نوشته و منتشر شده است، وجود دارد): انسان مدرنمقام سوم، با تکیه بر عقل و تجربه خود، قادر است به طور مستقل زندگی خود را کاملاً مطابق با دستاوردهای تمدن ترتیب دهد. ایده این نویسنده به خوبی با ایدئولوژی عصر روشنگری با پذیرش معرفت‌شناسی دکارتی («من فکر می‌کنم، پس هستم»)، تجربه‌گرایی لاکی (شخص تمام مطالب استدلال و دانش را از تجربه دریافت می‌کند) و ایده‌ای جدید مطابقت دارد. شخصیت فعال که ریشه در اخلاق پروتستان دارد. مورد دوم ارزش بررسی جزئیات بیشتری را دارد.

جداول اخلاق پروتستانی

زندگی رابینسون شامل قوانین و سنت هایی است که توسط فرهنگ بومی او تعریف شده است. پدر رابینسون، نماینده صادق طبقه متوسط، «دولت میانه» (یعنی میانگین طلایی ارسطویی) را تمجید می کند که در در این موردشامل پذیرش معقول زندگی است: خانواده کروزوئه نسبتاً ثروتمند هستند و هیچ فایده ای برای دست کشیدن از "موقعیتی که با تولد در جهان اشغال شده است" وجود ندارد. رابینسون با استناد به عذرخواهی پدرش برای وضعیت متوسط، ادامه می‌دهد: «و اگرچه (پدر سخنرانی خود را اینگونه تمام کرد) هرگز دست از دعا برای من بر نمی‌دارد، مستقیماً به من اعلام می‌کند که اگر ایده دیوانه‌ام را رها نکنم، من از نعمت خدا برخوردار نخواهم شد.»با قضاوت بر اساس طرح رمان، رابینسون سال ها و آزمایشات زیادی طول کشید تا ماهیت هشدار پدرش را درک کند.

حکاکی. ژان گرانویل

در جزیره، او مسیر توسعه انسانی - از تجمع تا استعمار را دوباره دنبال کرد. او با ترک جزیره در پایان رمان، خود را به عنوان صاحب آن جا می اندازد (و در کتاب دوم، با بازگشت به جزیره، مانند نایب السلطنه محلی رفتار می کند).

در این مورد، "دولت میانی" بدنام و اخلاق بورگر کاملاً با ایده بد قرن هجدهم در مورد نابرابری نژادها و قابل قبول بودن تجارت برده و برده داری ترکیب شده است. در ابتدای رمان، رابینسون امکان فروش پسر ژوری را که با او از اسارت ترکیه گریخت. پس از آن، اگر برای کشتی شکسته نبود، او قصد داشت به تجارت برده بپردازد. سه کلمه اولی که رابینسون در جمعه تدریس کرد، «بله»، «نه» و «استاد» بود.

چه دفو آگاهانه بخواهد و چه نخواست، قهرمان او با حمایت او از استعمار و برده داری، رویکرد تجاری منطقی به زندگی و محدودیت های مذهبی، پرتره ای عالی از یک مرد طبقه سوم در قرن هجدهم بود. به احتمال زیاد، رابینسون همان چیزی است که خود دفو بوده است. رابینسون حتی سعی نمی کند نام واقعی جمعه را پیدا کند. نویسنده نیز علاقه چندانی به آن ندارد.

رابینسون یک پروتستان است. در متن رمان، وابستگی مذهبی دقیق او ذکر نشده است، اما از آنجایی که خود دفو (مانند پدرش) یک پروتستان بود، منطقی است که فرض کنیم قهرمان او، رابینسون، نیز متعلق به کلیسای پرسبیتری است. پروتستان یکی از جهت گیری های پروتستان است که بر اساس آموزه های جان کالوین در واقع نوعی کالوینیسم است. رابینسون این باور را از پدر آلمانی خود، مهاجری از برمن که زمانی نام کروتزنر را یدک می کشید، به ارث برده است.

پروتستان ها اصرار دارند که برای ارتباط با خدا نیازی به کشیشان به عنوان واسطه نیست. بنابراین رابینسون پروتستان معتقد بود که مستقیماً با خدا ارتباط برقرار می کند. منظور او از ارتباط با خدا، به عنوان یک پروتستان، فقط دعا بود.

بدون ارتباط ذهنی با خدا، رابینسون به سرعت دیوانه می شد. هر روز نماز می خواند و می خواند انجیل مقدس. با خدا حتی در شدیدترین شرایط هم احساس تنهایی نمی کند.

به هر حال، این به خوبی با داستان الکساندر سلکرک مرتبط است که برای اینکه از تنهایی در جزیره دیوانه نشود، هر روز کتاب مقدس را با صدای بلند می خواند و با صدای بلند مزمور می خواند.

یکی از محدودیت‌هایی که رابینسون از نظر مذهبی رعایت می‌کند کنجکاو به نظر می‌رسد (دفو به طور خاص روی این نکته تمرکز نمی‌کند، اما به وضوح از متن قابل مشاهده است) - این عادت همیشه با لباس در یک جزیره گرمسیری بیابانی راه رفتن است. ظاهراً قهرمان نمی تواند خود را در برابر خدا برهنه کند و دائماً حضور خود را در نزدیکی احساس می کند. در یک صحنه - جایی که رابینسون به سمت یک کشتی نیمه غرق شده در نزدیکی جزیره شنا می کند - او "لباس نشده" وارد آب شد و سپس در حالی که در کشتی بود توانست از جیب های خود استفاده کند ، به این معنی که او هنوز لباس خود را کاملاً در نیاورده است.

پروتستان ها - کالوینیست ها، پرسبیتری ها - مطمئن بودند که می توان تعیین کرد که خدا چه افرادی را دوست دارد و چه کسانی را دوست ندارد. این را می توان از علائمی که باید بتوانید مشاهده کنید، مشاهده کرد. یکی از مهمترین آنها شانس در تجارت است که ارزش کار و نتایج مادی آن را بسیار افزایش می دهد. زمانی که رابینسون در جزیره است، سعی می کند با کمک جدولی وضعیت خود را درک کند که در آن همه جوانب مثبت و منفی را به دقت یادداشت می کند. تعداد آنها برابر است، اما این به رابینسون امید می دهد. علاوه بر این، رابینسون سخت کار می کند و از طریق نتایج کار خود رحمت خداوند را احساس می کند.

به همان اندازه مهم علائم هشدار دهنده متعددی هستند که رابینسون جوان را متوقف نمی کنند. اولین کشتی که او در آن حرکت کرد غرق شد (رابینسون می گوید: «وجدان که در آن زمان هنوز کاملاً در من سخت نشده بود، به شدت مرا به خاطر بی توجهی به توصیه های والدینم و زیر پا گذاشتن وظایفم در برابر خدا و پدرم سرزنش کرد. " - این به معنای بی توجهی به بخش داده شده در زندگی و توصیه های پدر است). کشتی دیگری نیز توسط دزدان دریایی ترکیه دستگیر شد. رابینسون دقیقاً هشت سال بعد، تا فردای فرار از دست پدرش که او را از اقدامات نابخردانه برحذر داشت، بدبخت ترین سفر خود را آغاز کرد. قبلاً در جزیره رویایی می بیند: مرد وحشتناکی که در شعله های آتش فرو رفته است از آسمان به سمت او فرود می آید و می خواهد به دلیل شرارت او را با نیزه بزند.

دفو دائماً این ایده را منتقل می کند که نباید بدون علائم خاص از بالا دست به اعمال جسورانه زد و زندگی خود را به طور اساسی تغییر داد، یعنی در اصل، او دائماً غرور را محکوم می کند (علیرغم این واقعیت که او به احتمال زیاد عادات استعماری رابینسون را غرور نمی داند. ).

کم کم رابینسون بیشتر و بیشتر به افکار مذهبی گرایش پیدا می کند. در عین حال، او به وضوح حوزه های معجزه آسا و روزمره را از هم جدا می کند. با دیدن خوشه های جو و برنج در جزیره، خدا را شکر می کند. سپس به یاد می آورد که خودش کیسه ای از غذای پرنده را در این مکان تکان داد: "معجزه ناپدید شد و باید اعتراف کنم که همه اینها طبیعی ترین چیز بود ، باید اعتراف کنم که قدردانی من از پراویدنس به میزان قابل توجهی کاهش یافت."

هنگامی که جمعه در جزیره ظاهر می شود، شخصیت اصلی سعی می کند ایده های مذهبی خود را به او القا کند. او از این سؤال طبیعی در مورد منشأ و جوهر شر، که برای اکثر مؤمنان دشوارترین است، متحیر است: چرا خداوند شیطان را تحمل می کند؟ رابینسون پاسخ مستقیمی نمی دهد. پس از مدتی تفکر، ناگهان شیطان را به مردی تشبیه می‌کند: «بهتر است بپرسی چرا وقتی ما کارهای بدی انجام دادیم که باعث رنجش او شد، خدا من یا تو را نکشت. از ما در امان ماندیم تا توبه کنیم و آمرزش بگیریم.»

خود شخصیت اصلی از پاسخ او ناراضی بود - چیز دیگری به ذهنش نرسید. به طور کلی، رابینسون در نهایت به این نتیجه می رسد که در تفسیر مسائل پیچیده کلامی چندان موفق نیست.

در سال های آخر زندگی اش در جزیره، چیز دیگری برای او شادی صمیمانه به ارمغان آورد: نماز همراه با جمعه، احساس مشترک حضور خدا در جزیره.

میراث رابینسون

اگرچه دفو محتوای اصلی فلسفی و اخلاقی را برای آخرین کتاب سوم در مورد رابینسون ذخیره کرد، اما زمان عاقلانه‌تر از نویسنده بود: عمیق‌ترین، یکپارچه‌ترین و تأثیرگذارترین کتاب دفو به عنوان جلد اول این سه‌گانه شناخته شد (خصوصاً دومی حتی به روسی ترجمه نشد).

ژان ژاک روسو در رمان تعلیمی "امیل، یا در مورد آموزش" (1762) "رابینسون کروزوئه" را تنها کتاب مفید برای خواندن کودکان نامید. داستان یک جزیره کویری که توسط دفو توصیف شده است توسط روسو به عنوان یک بازی آموزشی در نظر گرفته شده است که کودک باید از طریق خواندن با آن آشنا شود.

حکاکی. ژان گرانویل

در قرن نوزدهم، انواع مختلفی از موضوع رابینسون ایجاد شد، از جمله جزیره مرجانی رابرت بالانتین (1857)، جزیره اسرارآمیز ژول ورن (1874)، و جزیره گنج رابرت لوئیس استیونسون (1882). در نیمه دوم قرن بیستم، "رابینسوناد" در پرتو فلسفی و فلسفی جاری تجدید نظر شد. نظریه های روانشناختی- «ارباب مگس‌ها» نوشته ویلیام گلدینگ (1954)، «جمعه، یا برزخ اقیانوس آرام» (1967) و «جمعه، یا حیات وحشی» (1971) اثر میشل تورنیه، «آقای فو» (1984) اثر جان ماکسول. کوتزی. لوئیس بونوئل در فیلم رابینسون کروزوئه (1954) لهجه‌های سورئال و روانکاوانه را به نمایش گذاشت.

اکنون، در قرن بیست و یکم، در پرتو تأملات جدید در مورد همزیستی در نزدیکی فرهنگ های مختلف، رمان دفو همچنان مطرح است. رابطه رابینسون و جمعه نمونه ای از تعامل نژادها است که سه قرن پیش فهمیده شد. رومن در مثال خاصشما را متعجب می کند: چه چیزی در طول سال ها تغییر کرده است و از چه جهاتی دیدگاه های نویسندگان مطمئناً منسوخ شده است؟ از نظر جهان بینی، رمان دفو به خوبی ایدئولوژی روشنگری را در نسخه بریتانیایی خود نشان می دهد. با این حال، اکنون ما بسیار بیشتر به مسئله ذات انسان به طور کلی علاقه مندیم. بیایید رمان فوق‌الذکر گلدینگ «ارباب مگس‌ها» را به یاد بیاوریم که در آن مکان‌های جزیره مانند دفو توسعه نمی‌یابد، بلکه برعکس، غرایز پست را تحقیر می‌کنند و نشان می‌دهند. او، یک شخص، واقعاً چه چیزی است، چه چیزی بیشتر در او وجود دارد - خلاق یا مخرب؟ در اصل، در اینجا می توان یک بازتاب فرهنگی در مفهوم مسیحی گناه اولیه را دید.

در مورد عقاید مذهبی نویسنده، تصور یک خواننده معمولی از میانگین طلایی احتمالاً اعتراضی نخواهد داشت، که نمی توان در مورد محکومیت اقدامات متهورانه به طور کلی گفت. در این راستا می توان فلسفه نویسنده را بورژوایی و بورژوایی دانست. به عنوان مثال، چنین ایده هایی توسط نمایندگان ادبیات رمانتیک در کشور محکوم خواهد شد اوایل XIXقرن.

با وجود این، رمان دفو همچنان ادامه دارد. این با این واقعیت توضیح داده می شود که «رابینسون کروزوئه» اول از همه، متنی پر شور است، نه آموزشی، با تصاویر، طرح داستان، عجیب و غریب، و آموزش نمی دهد. معانی موجود در آن بیشتر نهفته است و بنابراین به جای دادن پاسخ کامل سؤالاتی را مطرح می کند. این رمز ماندگاری طولانی یک اثر ادبی است. با خواندن آن بارها و بارها، هر نسلی به سوالاتی که پیش می آید فکر می کند و به روش خود به آنها پاسخ می دهد.

اولین ترجمه رابینسون کروزوئه به روسی در سال 1762 منتشر شد. این کتاب توسط یاکوف تروسوف با عنوان «زندگی و ماجراهای رابینسون کروز، یک انگلیسی طبیعی» ترجمه شده است. ترجمه کلاسیک و اغلب تجدید چاپ کامل متن به روسی در سال 1928 توسط ماریا شیشماروا (1852-1939) منتشر شد و از سال 1955 بارها تجدید چاپ شده است.

لئو تولستوی در سال 1862 جلد اول رابینسون کروزوئه را برای مجله آموزشی خود Yasnaya Polyana بازگو کرد.

۲۵ اقتباس سینمایی از رابینسون کروزوئه (از جمله انیمیشن) وجود دارد. اولین در سال 1902 ساخته شد، آخرین - در سال 2016. نقش رابینسون توسط بازیگرانی مانند داگلاس فارنبکس، پاول کادوچنیکوف، پیتر اوتول، لئونید کوراولف، پیرس برازنان، پیر ریچارد بازی شد.